Y خورده بود زمین. نمیتونست از جاش بلند شه. X مثل همیشه خونسرد و بی تفاوت از کنارش گذشت. هیچوقت... هرگز جز خودش به کسی اهمیت نداده بود. به هر حال "دیگران" به داد Y رسیدن....
اما خب... دنیا دار مکافاته... چند سال گذشت... این بار X زمین افتاد. به گفته ی خودش که البته همیشه همه چیز رو بزرگ میکنه نمیتونست از جاش بلند شه. Y اومد بالا سرش و گفت... آخه من زورم نمیرسه تو رو بلند کنم... (چون yچند سال قبل کمرش آسیب دیده بود) اما yبر خلاف x هیچوقت نتونسته بود فقط به خودش فکر کنه. پس با هزار زحمت x رو از جاش بلند کرد.
میدونی قسمت جالب ماجرا چیه؟ X به "دیگران" میگه: خدا لعنت کنه y رو... من دو ساعت اونجا رو زمین صداش میکردم... این میگفت من زورم نمیرسه تکونت بدم!
و جالب اینجاست... X همون آدمیه که وقتی y کلیه اش رو عمل کرده بود... با وجود این که مشکل مالی نداشت... Y رو از بیمارستان تا خونه پیاده برد!
و جالب تر این که غریبه ها انتظار دارن... "دیگران" به این "موجود" احترام بذارن و دوسش داشته باشن!
شما رو نمیدونم... اما دوست داشتن این موجود از توان من خارجه... خدایا خودتم میدونی که این مجازات برای اون نیست. این موجود حتی عذاب کشیدنش موجب آزار "دیگران"ه... این بازی رو تمومش کن...
- ۳ نظر
- ۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۵