پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

موزه فرش تهران

یک روز مرخصی برای یک مورد کار شخصی...

و پیاده روی من و مامان... با هم داشتیم پیاده برمیگشتیم که بریم سمت خونه... سر راه رسیدیم به موزه فرش ایران...

چه فرصتی از این بهتر؟ و عکسایی که می بینید حاصل یک گردش کوتاه در موزه است که البته تعداد فرش ها و تعداد عکسا بیشتر بود (نه خیلی بیشتر... چون خودمم انتظار داشتم موزه ی بزرگتری باشه اما با این که خیلی بزرگ نبود اما جالب بود) اما من اون عکسایی که برام جالب تر بود رو انتخاب کردم که بذارم... و یک سری از عکسا هم به خاطر نور کم سالن برای عکاسی و این که اجازه استفاده از فلش رو نداشتیم تاریک افتاده بود که نذاشتمشون.

+ببخشید که کیفیت عکسا سنگینه... بعد از آپلود یادم افتاد که کیفتشون رو پایین نیوردم لطفا برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب برید و برای باز شدن عکس ها شکیبا باشید. امیدوارم لذت ببرید.         با تشکر :)

++تازه صبحونه رو هم تو پارک لاله خوردیم... هرچند یه پیشی ه اومده بود هی خودش رو لوس می کرد که بهش یه چیزی بدیم... ما هم چون خوراکی واسه اون نداشتیم غذا از گلومون پایین نرفت... و هرچند که بعدش انقدر خسته بودم که وقتی رسیدیم خونه دیگه نای حرکت نداشتم... اما در مجموع خوش گذشت :) جای شما خالی :)

ادامه ی مطلب  :



تو چهار گوشه این فرش می تونید "آدم و حوا" + "ابراهیم و اسماعیل" + "حضرت عیسی" + "حضرت موسی" رو ببینید.

 

این فرش همونطور که حتی توی عکس هم مشخصه به صورت برجسته بافته شده.

 

اینم یه نمونه از فرش تهران :)

 

این یه نمونه از فرش کاشانه که توش چهره های معروف دنیا رو می تونید ببینید... از عیسی مسیح تا ناپلئون! نکته ی جالب اینه که بالای سر هر تصویر یه شماره هست که در بین لیستی که دور تا دور فرش رو قاب گرفته با همون شماره مشخص میشه که تصویر مربوط به کدوم شخصیت مشهوره :))))

+ببخشید دیگه دستم از این بالاتر نمی رفت که بتونم از زاویه ی درستی عکس بگیرم که همه ی فرش رو دربر بگیره.

این در واقع فقط یه تیکه از یه فرش بزرگتره... این عکس از نزدیک گرفته شده تا بیشتر به بافت ظریف این فرش دقت کنید و ببینید که چه "وقتی" برای بافته شدن این فرش ها صرف شده...

چیزی که از همه بیشتر ناراحتم می کنه اینه که پیشینیان ما چه هنری داشتند که امروز می تونست به ما برسه... اما متاسفانه چقدر راحت داریم این هنر و این صنعت رو کم کم از دست می دیم... چقدر می تونستیم تو دنیا با این صنعت موفق باشیم همونطور که هنوز هم حتی تو خیلی از فیلم های هالیوودی میبینیم و می شنویم که فرش ایرانی رو به عنوان یه فرش عالی به حساب می آرن اما....

 

+عکس ها به یادگار مانده از ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ یکشنبه...

بی ربط نوشتی برای خودم: یادگاری:ستاره دریایی و صدفی که دریا در آن بود و نیست!


+  نوشته شده در  شنبه ۲۳ شهریور۱۳۹۲ساعت 18:18  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید
پیوندهای روزانه
دوستان عزیز...

به بخش پیوند های روزانه وبلاگ یه سری سایت های جدید اضافه کردم که از بخش ۶ و ۷ روزنامه همشهری پیداشون کردم. اگه دوست دارید یه سری بهشون بزنید شاید چیزی مطابق سلیقتون پیدا کردید :)

+  نوشته شده در  پنجشنبه ۲۸ شهریور۱۳۹۲ساعت 21:6  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
♥ واسه کندن از این بـــَرزَخ گریزی غیر دنــیـــا نـیـسـت
داشتم فکر می کردم... اگه تناسخ واقعیت داشته باشه... و این ماجرایی که میگن آدم دوباره برمیگرده تا پاک بشه و این حرفا...

  اگه تنها یه راه وجود داشته باشه واسه این که دیگه به این دنیا برنگردم...

   و اون راه این باشه که عاشق این دنیا بشم!!!!!!

 من این درد عشق رو به جون می خرم!!

حق با حسین پناهی نازنین بود:

من زندگی را دوست دارم.... اما از زندگی دوباره می ترسم!

 

+دوستی به نقل از بزرگی می گفت: کسی چه می داند؟ شاید این دنیا، جهنم دنیایی دیگر است!

+  نوشته شده در  پنجشنبه ۲۸ شهریور۱۳۹۲ساعت 20:20  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
تفاهم

تا حالا شده یه آهنگی بهتون یه حس مثبت بده؟ این آهنگ تفاهم - نریمان عزیز این حس خوب رو در من ایجاد می کنه :)

شاید البته یکی از دلایلش هم این باشه که بعد از خوب شدنش... این اولین آهنگی ه که من ازش شنیدم و خوشحالم که حالش خوب شده.

+ نمی دونم که قبلا این آهنگ توسط زنده یاد"طوفان" هم اجرا شده بوده یا نه؟ اما به هر حال این آهنگ رو ظاهرا نریمان با یادی از طوفان خونده. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد :)

+  نوشته شده در  چهارشنبه ۲۷ شهریور۱۳۹۲ساعت 17:3  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
توهم
نمی دونم چرا همش یه توهم دارم که تو هر محیطی یه "نفوذی" بین ماست؟! :|

فکر کنم کمتر باید فیلم های توهم زا ببینم....ولی فکر کنم اصلا این حس "محتاط" بودن (معتاد نه ها... محتاط) توی خونمه انگار

+  نوشته شده در  یکشنبه ۲۴ شهریور۱۳۹۲ساعت 20:45  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات


به شما هم میشه گفت بازیکن؟!

+  نوشته شده در  شنبه ۱۶ شهریور۱۳۹۲ساعت 20:15  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
روز دخترا مبارک

خیلی خوبه که آدم کسایی رو داشته باشه که مناسبتا رو بهش تبریک بگه... خیلی وقت بود فقط چیزای بد رو می دیدم... اما خدارو شکر... خدارو شکر به خاطر مادر و پدر مهربون... یه خواهر نازنین و خواهرزاده ی کوچولویی که امید فرداها رو بهم می ده... و برادری که حتی وقتی دوره... حتی وقتی می دونه خواهر کوچیکه  باهاش قهره(؟!) و می دونه که نیست تا جوابش رو بده... بازم برای تبریک روز دختر واسه خواهر کوچیکه اش پیغام می ذاره.

خدایا... می دونی که دیگه آرزویی ندارم!!!! و تو می دونی چرا؟!!!!!! تو دلیل بی آرزو بودنم رو می دونی... خانواده ی همه رو براشون سالم نگه دار... جمع خانواده ها رو دور هم جمع کن... خانواده ی ما رو هم جز همین خانواده ها

آمین :)

 

+دخترای گل روزتون مبارک

++فرشته های زمینی نوشته ی دوست خوبم "سکوت"

+  نوشته شده در  شنبه ۱۶ شهریور۱۳۹۲ساعت 17:11  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
اطلاعیه مهم برای جمع ما

دوستان...

من یه قسمتی رو پیشنهاد دادم برای "آشنایی با موسیقی" حالا کسی رو پیدا کردم که در این زمینه وارده و طبق صحبتی که با هم داشتیم به نظر می آد قبول کرده که همکارمون باشه تو "جمع ما"... فقط مشکل اینجاست که گفت باید فکر کنه ببینه موضوعی می تونه پیدا کنه که برای همه جذاب و جالب باشه یا نه.

شما پیشنهادی دارید؟

با تشکر

+  نوشته شده در  جمعه ۸ شهریور۱۳۹۲ساعت 23:9  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
منم واسه همین پزشک نشدم!
چند روز پیش دیدم دوست خوبم حامد-جوون دهه شصتی برای پزشک نشدنش دلیل قابل قبولی آورد که البته راجع به بنده هم تا حدودی صدق می کنه...

در همین راستا از اونجایی که تو کمنتای همین پست حامد هم به یه عکسی اشاره کرده بودم... دیدم خالی از لطف نیست که این عکس رو بذارم همگی ببنیند:

دست خط دکتری

اما نکته ی جالب موضوع اینه که اون مسئول محترم داروخانه چطوری داروها رو پیچیده؟ (خودمونیم این اصطلاح نسخه پیچیدن هم واسه خودش اصطلاحیست بس خنده دار.. آدم یاد سبزی فروشی می افته)

خوبه دیگه... دکتره یه چیزی می نویسه که خودش هم نمی تونه بخونه... داروخانه هم چیزی که صلاح می دونه رو لابد به مریض می ده... خب پس چه کاریه؟ آدم از اول میره پیش خود آقای دکتر داروخانه دیگه ها؟!

خلاصه این که حق با حامده... منم چون خطم خوانا بود دکتر نشدم وگرنه نسخه نوشتن که کاری نداره که

+  نوشته شده در  چهارشنبه ۶ شهریور۱۳۹۲ساعت 22:15  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات

این پست مخاطب خاص دارد!

مامان نازنینم

می دونم که هیچوقت نتونستم خوبی ها و مهربونی هات رو جبران کنم

اما کاش بدونی که خیلی دوست دارم و همیشه برات بهترین ها رو آرزو دارم با سلامتی و دلخوشی و احساس آرامش و خوشبختی

تولدت مبارک مهربونم

مرسی که اومدی تا مامان من باشی

+  نوشته شده در  سه شنبه ۵ شهریور۱۳۹۲ساعت 5:6  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

تو دیدت رو عوض کن! (جمع ما)

خیلی جالبه... همیشه همه چیز اون طور که به نظر می رسه نیست...گاهی فقط لازمه که زاویه ی دیدتون رو عوض کنید! همین... می دونم این جمله مثل یه شعاره... اما به قول اون آقای دکتر تو فیلم آتش بس: "فقط غیرممکن، غیرممکنه!" حالا لطفا با من تو وبلاگ گروهی "جمع ما" همراه باشید تا ببینید که بعضی وقتا یه تغییر کوچیک تو جایگاهی که از اون دارید به دنیا نگاه می کنید چقدر می تونه تو چیزی که می بینید اثر بذاره!

تازه اینا فقط یه نمونه های کوچیکه! مثل این:

فقط کافیه زاویه ی دیدت رو عوض کنی! همین!

+  نوشته شده در  سه شنبه ۵ شهریور۱۳۹۲ساعت 10:0  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات


   تو دیدت رو عوض کن!!بخش : عکس


 

 

برید کنار که می خوام چهار نعل پرواز کنم!!!

 

 

نمی دونم چرا این آدما صندلیاشون رو انقدر عذاب آور می سازن... این پشتیای بلند فقط جلوی دید رو می گیره!

 

- آره بابا... از صبح تا حالا همچین بهم نگاه می کنه و می خنده که انگار من شاخ در  آوردم! نمیدونم چشه؟(صدای پچ پچ خانوم با شخصی که اونطرف خطه)

 

 

دوستان این عکس بدون شرحه... فقط دوست دارم نظر شما رو در این باره بدونم که به نظر شما این عکس از قصد به این روش گرفته شده یا خیلی اتفاقی سر بزنگاه اتفاق افتاده!

 

پیش خودت فکر کردی که کجا داری میری... من هنوز بهت اجازه ی مرخص شدنت رو ندادم!

+کسایی که نمی تونن عکسا رو ببینن:

http://s2.picofile.com/file/7908253224/1.jpg

http://s1.picofile.com/file/7908255692/2.jpg

http://s4.picofile.com/file/7908278060/3.jpg

http://s2.picofile.com/file/7908287090/4.jpg

http://s2.picofile.com/file/7908288709/5.jpg

http://s1.picofile.com/file/7908297311/T.jpg **

++لطفا به عکس های این پست از ۰ تا ۱۰ یه امتیازی بدید تا بتونم به مرور بفهمم که چه عکسایی رو بیشتر دوست دارید.



برچسب‌ها : جمع ما , پرنده ی سفید , عکس , زاویه ی دید , خیلی دور خیلی نزدیک

   سه شنبه ۱۳۹۲/۰۶/۰۵       پرنده ی سفید        آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید