امروز (۱۲ آذر) مصادف با ۳ دسامبر روز جهانی معلولان خجسته باد
+کاش یه ذره بیشتر هوای هم رو داشته باشیم و با هم مهربون تر باشیم. با آرزوی دنیایی بهتر برای همه :)
بی ربط نوشت: همین الان ۲۰:۳۰ دقیقه امروز یه خبری شنیدم که حسابی کفری ام کرد. دیدم باید این عصبانیت رو یه جا ثبت کنم وگرنه می ترکم. یونیسف، ورزش باستانی و ایرانی چوگان رو به اسم جمهوری آذربایجان ثبت کرد!!! لابد دو روز دیگه هم یکی پیدا میشه می گه اصلا کوروش ایرانی نبود که!!!!! مال فلان جا بود!
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۲ آذر۱۳۹۲ساعت 18:55 توسط شقایق و یاس |
آرشیو نظرات
نوشتاری به بهانه ی بازی پرسپولیس و آث میلان
ادامه حرفام :
بخش اول: خاطره ها
خب مشخصه که یه سریا رو نمیشناسم و باید از بابا و مامان اطلاعات بگیرم. مثلا این که سلطانی قبلا یه بازی در میون با وحید قلیچ تو دروازه وایمیستادن و موقع هایی که قلیچ تو دروازه بود گاهی سلطانی به عنوان یه بازیکن تو زمین می اومد و گل هایی هم برای پرسپولیس به ثمر رسونده.
بعضیا رو خودم یادمه. علی انصاریان، پژمان جمشیدی، بهنام ابوالقاسم پور، حمید استیلی، مهرداد میناوند، مهدوی کیا و کریم باقری و ...
بعضیا رو می شناسم اما بازی هاشون رو هیچوقت ندیدم مثل مجتبی محرمی و پنجعلی و کرمانی مقدم و ...
بعضیا رو بازی هاشون رو ندیدم اما همیشه از اون اول بی دلیل یا با دلیل دوسشون داشتم مثل فرشاد پیوس و علی پروین(که البته سرمربی بود)
بعضیا رو هم ازشون متنفرم و اصلا نمی دونم چرا تو این بازی دعوت شده بودن و حتی پاس گل دادنشون نظرم رو عوض نمی کنه مثل ن.م که حتی دوست ندارم اسمش رو تو وبلاگ نازنینم بیارم! :|
جای بعضیا خیلی خالی بود :) مثل احمدرضا عابدزاده، علی کریمی، داوود فنایی، ابراهیم اسدی، حامد کاویانپور، امیرحسین اصلانیان و... که دو تاشون ظاهرا تو تمرینا بودن حتی.
بعضیا خوب شد نبودن با این که تو تمرینا بودن... مثلا هاشمی نسب (در ضمن من به شخصه از این که علی دایی هم نبود خیلی خوشحال بودم)
بخش دوم: بازی
عادل فردوسی پور به نکته ی خوبی اشاره کرد: میانگین سنی و وزنی بازیکنای ما واقعا بیشتر بود. بازیکنای میلان خیلی رو فرم بودن. اما در مجموع به نظر من بازیکنای ما هم با همه ی این حرفا بد بازی نکردن.
۴ تا دروازه بان داشتیم. که سه تاشون نفری یه دونه گل خوردن! :|
حیف شد که تنها دقایقی تونستیم با هر بار دیدن شاهرودی و مالدینی لبخند بزنیم! رضا مالدینی زود مصدوم شد.
ضربه ای که کریم باقری رو هوا به بازیکن میلان زد تو نیمه اول فراموش نشدنی بود واقعا!!!
حالا خودمونیماااا... مرادی هم کم به نفع ما نبودااا به خصوص تو نیمه ی دوم
گل امامی فر رو دوست داشتم :) و خیلی دلم سوخت که علی انصاریان نتونست اواخر بازی اون توپ رو گل کنه... چون گذشته از این که بازی حداقل ۲-۳ تموم میشد منم به عنوان طرفدارش می تونستم همه جا با افتخار بگم علی انصاریان نه تنها بازیکن خوبی بود. نه تنها به "اولیور کان" گل زد. بلکه به دروازه بان آث میلان هم گل زده. البته مطمئنم که اگه هنوز مثل قدیما رو فرم بود حتما اون توپ رو گل میکرد. ولی قسمت نبود دیگه فدای سرش :)
اون قسمتی هم که مهدوی کیا جایگزین فرشاد پیوس نازنین شد تماشایی بود... معرفت پرسپولیسیا رو به نمایش گذاشتن. فرشاد پیوس پیرهن خودش رو بهش داد و محمد پنجعلی هم با اصرار بازوبند کاپیتانی رو بهش داد.
مهدوی کیا هم که بنده خدا تو شادی و غم اشک می ریزه اون دفعه از ناراحتی گریه می کرد این دفعه از شوق!
در ضمن به نظر من میلانی ها بازی خشنی رو از خودشون به نمایش گذاشتن... خیلی بازی رو جدی گرفته بودن :|
+فعلا فقط همینا رو یادمه که بنویسم. چیز دیگه یادم بیاد اضافه می کنم. یه سری عکس هم از سایت های مختلف جمع کردم که چون الان حس آپلودشون نیست یه روز دیگه می ذارمشون :)
برچسبها:
خاطره نویسی از بازی پرسپولیس میلان
+ نوشته شده در پنجشنبه ۷ آذر۱۳۹۲ساعت 23:7 توسط شقایق و یاس |
آرشیو نظرات
بچه های گل والیبال و زحمت کشان فوتبال ساحلی دستتون درد نکنه... تنتون سالم، لبتون پرخنده، دلتون خوش، شادیهاتون تمام نشدنی، زندگیتون سرشار از خوشی و آرامش باد :)
ادامه حرفام :
خب باری های ملی همیشه مهم بودن اما با توجه به درخشش عالی بچه های والیبال، همه دوست دارن که بازی هاشون رو ببینن. هر چند که این بار به خاطر پخش مستقیم مسابقات و این که بازی ها صبح بود خیلی ها مثل من بازی ها رو از دست دادن و فقط نتایج رو دنبال می کردن. اما امروز از صبح همه دنبال این بودن که بازی رو ببینن. تا این که خبر رسید تو اتاق کنفرانس محل کارمون یه سری بچه ها دارن بازی رو می بینن. هیچی دیگه...
منم طاقت نیاوردم و واسه ست آخر خودمو رسوندم... خیلی هیجان انگیز بود. نمی دونم چرا... اما امروز فهمیدم که بعد از دوران راهنمایی و دیبرستان و اون زمانایی که "خیلی" طرفدار "فوتبال" بودم و مسابقات دربی(پرسپولیس - استقلال) برام خیلی مهم بود یا دو دوره قبل که فوتبال رفته بود جام جهانی(اگه درست یادم بیاد)...... خلاصه بعد از اون دوران تا امروز این استرس و آدرنالین رو تجربه نکرده بودم... با تمام وجودم آرزو می کردم که ببرن جوری که انگار خودم داشتم بازی می کردم :) لحظه ای که ایران برنده شد نا خود آگاه هممون از خوشحالی هورا کشیدیم و دست زدیم... خیلی وقت بود که این حس رو اینطوری تجربه نکرده بودم! برد تیم ملی ایران در برابر آمریکا که واسه خودش برو بیایی داره خیلی ارزش داشت و از اون بیشتر این که یه ایرانی(حمزه زرینی) بازیکن برتر میدون شد بین اون همه بازیکن خوب :)
بعضی وقتا شادی ها کنارمونن اما تو بعضی روزا نمی تونیم حسشون کنیم! اما امروز از اون روزا نبود و من این حس خوبو مدیون بازی خوب بچه های والیبالمونم.
برچسبها:
والیبال و فوتبال ساحلی,
شادی های زندگی
+ نوشته شده در شنبه ۲ آذر۱۳۹۲ساعت 23:13 توسط شقایق و یاس |
آرشیو نظرات