پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۱۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

آخیش... ساعتا برگشت سر جای اولش... چقدر بیدار شدن خوبه :)) من... عااااااااشق پاییزم.... هواهای ابری و بارونی دوست داشتنی... صدای برگای خشک زیرپا... قدم زدنای خستگی ناپذیر ولیعصر... سلام3>

  • یاسمین پرنده ی سفید

خب... قبول دارم مسخره اس اما... آنجلینا جولی و بردپیت سالهاست که برای من سمبل عشقن! با دیدن نگاه های عاشقانه اشون به هم عشق می کردم... لذت میبردم وقتی کنار هم میدیدمشون... شنیدن خبر درخواست خانم جولی برای طلاق واقعا دهن من رو برای لحظاتی باز گذاشت...

می دونم... زندگی خودشونه و به خودشون مربوطه و ما نمی تونیم چه چیزی بینشون اتفاق افتاده که همچین تصمیمی گرفتن و از همه مهمتر این که اصلا به من (و ما) ربطی نداره که چرا و چی شد و...؟ اما... راستش ناراحت شدم...

خیلی چیزا از ذهنم میگذره... اما در نهایت به خودم میگم: قرار نیست از آدما بت بسازیم... قرار نیست همیشه همه ی زندگیها تا ابد عاشقانه بمونن... و از همه ی اینا گذشته: به تو ربطی نداره! و سعی می کنم بهش فکر نکنم...


+عشقتون ماندگار... شادی هاتون برقرار :)

++ عنوان : بخشی از ترانه ی معین

  • یاسمین پرنده ی سفید

چقدر مسخره اس که آدم حسای بد رو راحت تر میتونه بنویسه... خود من اکثرا وقتی غمگین؛ عصبانی یا کلافه ام یاد وبلاگم می افتم. مثلا خیلی وقته از حس و حال اون پست قبلی در اومدم. اما بعد از اون بارها وبلاگمو باز کردم که یه چیزی بنویسم اما چیزی به ذهنم نمیرسه :/

  • یاسمین پرنده ی سفید

گاهی وقتا فقط یه پیام کوتاه کافیه... برای این که گند زده بشه به بهترین روزای زندگیت... چقدر بدم میاد از تکرار تاریخ... از این سیکل لعنتی که دوباره تکرار میشه....

اما میدونی چیه؟ من قوی تر از این حرفام.... این بار محکم تر سکوت میکنم... چون چیزای ارزشمند مهم تری دارم که برای شادیشون شادیامو حفظ میکنم.

مرسی که هستید... بعضیاتون کم رنگ تر... بعضیاتون پررنگ تر... اما به هر حال هستید :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

سر چهارراه کوچیک با چراغ چشمک زن... راننده ای از تاکسی راه گرفت. راننده تاکسی زیر لب گفت: عوضی.

و راننده ی ماشین مقابل وقتی از کنار تاکسی رد میشد شیشه رو داد پایین و با لبخند گفت: مرسی :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

یه بخشی از خوشبختی هم هست که میگه:

اگر دانشجوی ارشد بیکار باشی و ظرفیت کلاسایی که میخواستی برداری هم پر بشه... باز هم تو خوشبختی. چون از یه هفته قبل برای روزایی که مجبوری مرخصی بگیری استرس نداری! چون از همون لحظه استرس روزای امتحانت رو نداری...

مهم نیست اگه برنامه ی کلاسات اونطور که میخواستی نشده چون برگ برنده ای دستته که خیلی از همکلاسیات ندارنش... این که میتونی بدون این که نگران خیلی چیزا باشی یه روز دیگه کلاس برداری و تنها نگرانیت این باشه که نهار رو تو خونه بخورم یا تو سلف دانشگاه...

و این که مجبور نیستی از همون روز انتخاب واحد واسه تعداد مرخصی های دوره ی امتحانات چرتکه بندازی خودش یه خبر خوبه...

و اینا رو فقط و فقط یه دانشجوی ارشد که تازه دو ماهه استعفا داده میفهمه!


+تازه امروز (چهارشنبه) صبح هم بدون دغدغه ی مرخصی داریم میریم دانشگاه شاید بتونیم برا جابه جایی ساعت کلاسا یه کاری بکنیم:)

  • یاسمین پرنده ی سفید
یه وقتایی هم هست, یه آهنگی دلت می خواد گوش کنی که نمی دونی چیه! اما هیچ آهنگی هم حالت رو خوب نمی کنه!!!! :|
Next... Next.... Next.... Next :|
خدا هیچ کسو دچار این مرض نکنه. بلند بگو الهی آمین!
  • یاسمین پرنده ی سفید
- الان که دارم فکر میکنم، بازیگرا کار خیلی سختی دارن! مدام مجبورن تظاهر کنن کسی هستن که نیستن! چیزایی رو دوست داشته باشن که دوست ندارن. حرفایی بزنن که دلشون نمیخواد...
+ یه مدت بود تمرین میکردم که خودم باشم. بدون اهمیت دادن به قضاوت دیگران.
- اما یه روز یاد میگیری که رفتار تو خیلی رو دیگران اثر داره... شنیدی که میگن: اگه کسی بدونه دوسش داری میره؟ یه وقتا لازمه خودت نباشی.
*گاهی لازمه چیزی که میخوای بگی رو نگی...
+ اگه من نگم و یکی دیگه این کارو بکنه چی؟
- اگه بگی و بذاره بره چی؟
+ تظاهر کردن سخته...
- بهش فکر نکن... فقط از لحظه ات لذت ببر...

پ.ن: عنوان از یغماگلرویی
  • یاسمین پرنده ی سفید

عاشق که میشی... دونه دونه حرفا و توصیه هایی که به دوستات میکردی رو یادت میاد...راه منطقی رو میدونی؛ مطمئنی که کار درست چیه... اما انگار منطق اهمیت خودشو از دست میده! فقط قلبته که حرف میزنه. انگار کلمات در اختیار خودت نیست.... عاشق که میشی... دیگه هیچی مثل قبل نیست!

  • یاسمین پرنده ی سفید

- چرا آدما با این که میدونن آخرش چی میشه عاشق میشن؟

+ هنوز که معلوم نیست آخرش چی میشه. بعدشم... مثل این میمونه که به یه بچه بگی کارتون نگاه نکن چون بی فایده است! اینم یه مرحله از زندگیه... تا میتونی از لحظه های خوبت لذت ببر.


پ.ن: عنوان از حافظ شیراز

  • یاسمین پرنده ی سفید