پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

دیروز، بعد از نزدیک به دو ماه بالاخره به خودم اعتراف کردم که دلتنگتم، تو من رو خیلی خوب می‌شناسی، از علایقم، خواسته‌هام، نیازهام خبر داری پس می‌دونی که ادامه دادن این راه تنهایی برام چقدر سخته، اما این اولین بار نیست که زمین می‌خورم. دیشب بالاخره بعد از نزدیک به دو ماه اشکام ریخت تا یه بار برا همیشه فاتحه‌ی آخر داستان رو خونده باشم که رها شم. خودم حالیم نبود که هنوز یه جایی اون آخرای داستان قلاب دلم گیر کرده، حتی هر کی می‌پرسید تکذیب می‌کردم که داره بهم سخت می‌گذره. اما فکر می‌کنم که دیشب یک بار برای همیشه تموم شد. از اینم گذر کردم. خسته‌ام. خیلی هم خسته اما امروز از دفعه‌های قبل به آینده امید بیشتری دارم.

به مهسا گفتم، کتونیم سوراخ شده، می‌خوام بدم بدوزنش، حسابی سرم داد و بیداد کرد که برا خودت ارزش قائل شو، نگو فلانقدر پول کفش نو نمی‌دم. به کائنات بگو که ارزشت بیشتر از این حرفاس. دیگه سعی می‌کنم نگم شانس من اینطور و اونطوره، سعی می‌کنم وقتی مردم آرزوهای بزرگشون رو میگن نگم من به کمتر از اینا هم قانعم... می‌دونی... هرشکست منو تغییر داد که به نفعم بود و این بار هم می‌خوام خودمو از نو بسازم. سخت‌تر، تراشیده‌تر، ارزشمندتر، مثل الماس... دوباره یه صفحه‌ی نو، دوباره سرخط از سر... 

  • یاسمین پرنده ی سفید