اگه سوالی تو ذهنتون هست که می خواید از رادیو و بچه های پشت صحنه بپرسید. الان وقتشه.
بپرسید و شب یلدا منتظر جواباتون باشید...
فقط تا آخرین دقایق فردا شب (یکشنبه 28آذر) وقت دارید :)
- ۰ نظر
- ۲۷ آذر ۹۵ ، ۲۱:۳۴
اگه سوالی تو ذهنتون هست که می خواید از رادیو و بچه های پشت صحنه بپرسید. الان وقتشه.
بپرسید و شب یلدا منتظر جواباتون باشید...
فقط تا آخرین دقایق فردا شب (یکشنبه 28آذر) وقت دارید :)
یکی از مزایای اینترنت اینه که... وقتی هوس یه آهنگ رو کردی و حال نداری از جات بلند شی بری هارد اکسترنالت رو بیاری و آهنگه رو پیدا کنی... گوگل رو باز می کنی و مینویسی "دانلود آهنگ ...." بعدم از آرامشت لذت میبری :)))))))) والا :))))))))
+ از یه بنده خدایی پرسیدن تنبلی تا کجا؟ گفت تا بی نهایت و فراتر از آن #مجید #محسن
Y خورده بود زمین. نمیتونست از جاش بلند شه. X مثل همیشه خونسرد و بی تفاوت از کنارش گذشت. هیچوقت... هرگز جز خودش به کسی اهمیت نداده بود. به هر حال "دیگران" به داد Y رسیدن....
اما خب... دنیا دار مکافاته... چند سال گذشت... این بار X زمین افتاد. به گفته ی خودش که البته همیشه همه چیز رو بزرگ میکنه نمیتونست از جاش بلند شه. Y اومد بالا سرش و گفت... آخه من زورم نمیرسه تو رو بلند کنم... (چون yچند سال قبل کمرش آسیب دیده بود) اما yبر خلاف x هیچوقت نتونسته بود فقط به خودش فکر کنه. پس با هزار زحمت x رو از جاش بلند کرد.
میدونی قسمت جالب ماجرا چیه؟ X به "دیگران" میگه: خدا لعنت کنه y رو... من دو ساعت اونجا رو زمین صداش میکردم... این میگفت من زورم نمیرسه تکونت بدم!
و جالب اینجاست... X همون آدمیه که وقتی y کلیه اش رو عمل کرده بود... با وجود این که مشکل مالی نداشت... Y رو از بیمارستان تا خونه پیاده برد!
و جالب تر این که غریبه ها انتظار دارن... "دیگران" به این "موجود" احترام بذارن و دوسش داشته باشن!
شما رو نمیدونم... اما دوست داشتن این موجود از توان من خارجه... خدایا خودتم میدونی که این مجازات برای اون نیست. این موجود حتی عذاب کشیدنش موجب آزار "دیگران"ه... این بازی رو تمومش کن...
یه نوع بدبختی هم هست که از جایی شروع میشه که... کسایی که دلت نمیخواد اینستاتو فالو میکنن... بعد از قضا دلتم نمیخواد پاشون به وبلاگت باز شه و از طرفی نمیتونی هم چیزایی که میخوای رو تو اینستات نذاری... بلاکشونم نمیتونی بکنی....
این میشه که مجبوری تظاهر کنی تو جشن یک سالگی آرزوی برآورده شده ات فقط یه تماشاچی بودی....
در حالی که فقط بچه های بلاگیها میدونن که چقدر وجودشون و این رادیو همیشه برام عزیز بوده و هست... و فقط اونا میدونن... با گوش کردن فایل تولد یک سالگی رادیو چه نوع لبخندی رو لبم نشست و چه خاطراتی تو ذهنم مرور شد...
به عنوان یه عضو خیلی کوچیک از این جمع دوستانه ی عالی که متاسفانه چند وقتیه کمتر فرصت میکنم تو فعالیتاشون شریک باشم... جا داره بگم ممنونم از همه ی کسایی که تو این یک سال برای رادیو زحمت کشیدن... اما یه تشکر ویژه به نوبه ی خودم از: محسن. مجید. سوسن. حامد. مرتضی. سمانه. سحر. مژگان و حانیه که اگر نبودن... امروز احتمالا رادیوبلاگیهایی وجود نداشت.
دوستون دارم رفقا :) همیشه
یه روزایی هم هست... پشت سر هم خبرای خوب میشنوی... دلت شاد میشه... اما انقدر ذهنت درگیره که شادیت در حد یه لبخند باقی می مونه!!!
یه روزایی هم هست... که فقط آرزو میکنی زودتر تموم شن... روزایی که باید تو شادترین بخش زندگیت غصه ی چیزایی رو بخوری که نمی تونی تغییرشون بدی!
یه روزایی هست... که دوست داری حرف بزنی... دوست داری بنویسی... دوست داری بگی... اما نمی دونی به کی؟ چطور؟ و حتی چی؟!
یه روزایی هست که فقط دلت می خواد بخوابی و بلند شی و ببینی نگرانیا و دغدغه ها تموم شدن! همین!
+ "هنوزم در سفرم" اسم عنوان یه کتاب منصوب به زنده یاد سهراب سپهری ه