پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

باور کنید تا این ترم تموم شه یکی از ۳ حالت زیر پیش می آد:

۱.من دیوونه میشم!

۲.من کلا دق می کنم می میرم!

۳.بر اثر دعاهای خیر من(مدیونید اگه فکر کنید منظورم از دعا چیز دیگه ایه) استاد "ش" جان به جان آفرین تسلیم می کنه یا یه چیزیش میشه!!!

بابا این یارو به قول دبیر عربیمون کلا جز قسمت های قرمزه تقویم ه!!!!

 

  • درس درست حسابی که نداده(دروغ نگفتم اگه بگم کلا درس نداده)
  • قبل عید بدون اطلاع قبلی واسه خودش سرخوشانه فوق العاده که می ذاره!
  • بعد از عید واسه خودش کلاسا رو کنسل می کنه!
  • امتحان میان ترم رو از ۸ صبح چند روز قبل از امتحان تصمیم می گیره و می ندازه ۳ بعد از ظهر!
  • ساعت ۱۰ شب قبل از امتحان(امشب) به یکی از بچه ها خبر می ده که به بقیه بگو کلاس کنسله! فدای سرم اگه شما مشغول کارورزی هستید... اگه مرخصی گرفتید... اگه از کار و زندگی و پروژه اتون زدید که درسی رو که من ندادم با سر و کله زدن با کتاب یاد بگیرید (بازم خدا آقای عادل آذر رو بیامرزه که حداقل کتاب رو خوب نوشته..... اونایی که درس تحقیق در عملیات رو پاس کردن می دونن من چی می گم) فدای سرم که ناچارید دوباره هفته ی بعد از کارتون مرخصی بگیرید!!

 

اصلا انگار نه انگار که دانشگاه برنامه ریزی داره! واسه خودش روز و برنامه و ساعت کلاس و امتحان و خلاصه همه چیز رو عوض می کنه! سواد درست و حسابی هم که نداره...

یعنی خدا نمره دادن و ورقه تصحیح کردن اش و عاقبت مارو ختم به خیر کنه انشالله.

یه آمین بگید بی زحمت... خدا خیرتون بده.

 

+منو نبینید که انقدر خونسردماااااا..... از عصبانیت دیگه گذشتم! به قول پسر دایی ام دیگه مغزم رد کرده!

انقدر مشکلات دوروبرم ریخته که نمی دونم به کدوم یکی فکر کنم!

شرح مصیبت زیاد شد... بقیه اش باشه بعد...

 

++تو این روزا که همه جا داره زلزله می آد گفتنٍ جمله ی همیشگیٍ "شاد باشید" یه خورده "یه جوریه"!

نمی دونم به جاش چی بگم؟!

امیدوارم از زلزله و انواع بلایای طبیعی و غیر طبیعی و زمینی و آسمانی و سیل و طوفان و تصادف و همه چیز دور باشید...

خدا خیرتون بده شمام واسه ما و عاقبتمون با این به اصطلاح استاده یه دعایی بکنید که خیرمون درش باشه :)

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۹ فروردین۱۳۹۲ساعت 0:29  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

مردم نازنین سیستان و بلوچستان...

مار وهم در غم خود شریک بدونید.

 

+به امید روزی که دیگه دلیلی واسه تسلیت گفتن های این چنینی نباشه...

همیشه تبریک خوشی باشه و سلامتی و آبادانی.

آمین

++قربونت برم خدا... چی کار می کنی آخه؟! :|

داشتیم؟! :| از زمین و آسمون می آد دیگه.... شرق و غرب و جنوب و شمال هم نداره...

بالاخره اینم جزئی از عدالتته دیگه!

+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۷ فروردین۱۳۹۲ساعت 20:16  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

یکی از همساده ها - مائده- فصل پنجم بعد از فوت عسل بدیعی یه لینکی بهم داد از فرزادحسنی که من ازش لذت بردم.

به خصوص این که به جز عسل بدیعی از هنرمندای دیگه هم یاد کرده بود.

نمی دونم چرا همسادمون خودش این لینک خوب رو تو وبلاگ خودش نذاشت... اما من ازش تشکر می کنم.

امیدوارم شما هم ازش لذت ببرید.

http://www.musicema.com/node/178561

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۲ فروردین۱۳۹۲ساعت 18:30  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

همسرزمین بوشهری...

ما رو هم در غم خودتون شریک بدونید


دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده      تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

به این خونه چقدر اصرار کردی                  تمام دورمو دیوار کردی

دلم خوش بود سقفی رو سرم هست!       همون سقفم سرم آوار کردی!

خدایا حق من خونه خرابی                 اونم تو بدترین جای زمان نیست

یه دنیا امتحان پس داده بودم             خدایا موقع این امتحان نیست

دلم خوش بود سقفی رو سرم هست        همون سقفم سرم آوار کردی!

بهت دارو ندارم رو سپردم                        تو می تونی ازم عرشم بگیری

فقط یک فرش مونده زیر پاهام                 یعنی می خوای این فرشم بگیری؟!!!!!!!

تمام عمر افتادم تو این راه                      تمام عمر خالی بوده دستام

یه بارم که رو پاهام ایستادم                   تو لرزوندی جهانو زیر پاهام!!

دلم خوش بود سقفی رو سرم هست!      تو اون سقفم سرم آوار کردی

خدایا حق من خونه خرابی               اونم تو بدترین جای زمان نیست

یه دنیا امتحان پس داده بودم          خدایا موقع این امتحان نیست

دارم می میرم از این بغضِ هر روز           خدایا گریه های ما یه دریاس

نمی دونم چرا هر چی عذابه                همیشه حق ما خونه خراباس؟!!!

همه دارو ندارم رو گرفتی                    شاید میراث من خالی شدن بود

همینا که برای تو حقیره                 تو این برزخ همه دنیای من بود!

همین خونه... همه دنیای من بود.......

خدایا...... ؟!

 

+این شعری از روزبه بمانیه...

یادمه محسنآپارتمان نشین - پست 302 بعد از زلزله ی آذربایجان دکلمه اش رو گذاشته بود رو وبلاگش.... شعر قشنگیه اما این درد رو هیچکس دوست نداره.

امیدوارم دیگه از این اتفاقا نیفته :(

+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۰ فروردین۱۳۹۲ساعت 19:32  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

الان دارم پشت صحنه ی سریال آب پریا رو می بینم.

اوایل سریالش به نظرم یه کم لوووس می اومد... و حقیقتش اینه که یه سری قسمت هاش رو ندیدم.

اما....

هدف این سریال خیلی قشنگ بود...

هر چند که در کنار تمام شوخی هاش تلخی های زیادی همراه داشت.

دیدن دریاچه ی پریشانی که ندیدمش و شاید دیگه هرگز نتونم بینمش و امروز بیابان پریشان شده دردناک بود.

جاجرودی که زباله رود شده و جنگل هایی که دارن تو دریای آشغال غرق میشن!!!!!

و پشت صحنه اش شاید از خود سریال هم گویا تر و دردناک تر بود.

مرسی خانم برومند...:)

 

ما آدما کی قراره به خودمون بیایم؟!


+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۹ فروردین۱۳۹۲ساعت 22:49  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

از ۱۲ شب گذشته تا ۱۱ صبح امروز... این بلاگفا چقدر تغییر کرده!!!

۱۱ ساعت بالا سرش نبودیمااااا :|هممم

هی در و دیوار رو رنگ میکنه... تغییر دکوراسیون می ده!

یکی نیست بگه: اولا این خونه تکونیا رو باید قبل از عید انجام می دادی!

ثانیا به جای این قرتی بازیا یه کاری کن که کامنتا خورده نشه و راحت کد بده و بعد از کلی نوشتن یهو همه چی پاک نشه... بعضی وقتا آدم یادش می ره کپی بگیره خوو :|

تازه امروز هم خیلی باهاش مشکل دارم! این طوری دیگه!

ما ایرانی ها عادت داریم! کارای اساسی رو ول می کنیم... اما خوب بلدیم رنگ و لعاب همه چی رو زیاد کنیم!!! مثل کسایی که جارو می زنن و آشغالا رو می ریزن زیر فرش :|

به هرحال دوستان... همین تغییراتی هم که انجام شده در سال جدید مبارک همتون باشه.

 

در ادامه یه عکسی داریم که فکر کنم برای همساده ها خاطره انگیز باشه! 

من خودم که خیلی دوسشون دارم 

 


برچسب‌ها: کانامورااسگل

کانامورا یا اسگل یا همونی که آخر اسمش یادم نیومد؟!

این بلاگفای "سه نقطه را با جای خالی پر کنید" اجازه نداد لینک تروتمیز بذارم مجبورم از کپی پیست استفاده کنم

برای دوستانی که در جریان نیستن.

 برای کسب اطلاعات بیشتر درباره ی اسگل!!   http://goldman7.blogfa.com/90041.aspx

برای کسب اطلاعات بیشتر درباره ی کانامورا!!!! http://pelake23.blogfa.com/post/197

 

ولی خداییش خیلی خوشگلن

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۸ فروردین۱۳۹۲ساعت 11:18  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

رکورد

ما رکورد زدیم آبجی :(

فردا میشه ۱۷ روز :(

فقط خواستم بدونی... دلم خیلی براتون تنگه


+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۵ فروردین۱۳۹۲ساعت 19:49  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

دیروز... عسل بدیعی... بازیگر جوان سینمای ایران در اثر مسمومیت دارویی مرگ مغزی شده و درگذشت.

روحش شاد و یادش گرامی


+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳ فروردین۱۳۹۲ساعت 11:56  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

سمانه ی نازنین (اتاق دلم)

من رو هم در غم از دست دادن دایی ات شریک بدون

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۲ فروردین۱۳۹۲ساعت 17:38  توسط شقایق و یاس 

درود بر همگی.... سال نو مبارک

۱.یه مدت نبودم... یک سری اتفاقات غیرقابل پیش بینی افتاده بود که... بگذریم اما یکی اش ویروسی شدن رایانه ی محترم بود که ما رو وادار کرد ویندوزمون رو عوض کنیم و...

 

۲.دوباره از همه ی دوستان و شرکت کنندگان پاسخگو به پرسشنامه کمال تشکر رو دارم. خیلی خیلی ممنون. و البته پاسخگویی همچنان می تونه ادامه داشته باشه.

۳.برید به ادامه ی مطلب لطفا... صرفا برای خنده ی اول سال

ادامه حرفام :

منو یاد آدمای زورگو می ندازه! :|

یعنی من عاشق این تپلی ام... خیلی بانمکه :)

شما هم دلتون واسه این هاپوئه میسوزه آیا؟ :(... ولی عجب دوست باوفاییه :)

به نظر شما اینا دارن به چی نگاه می کنن؟! :|

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۱ فروردین۱۳۹۲ساعت 22:41  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

نفس باد صبا آفت جان خواهد شد

نفس باد صبا آفت جان خواهد شد                              عید می آید و اجناس گران خواهد شد

قیمت میوه و شیرینی و آجیل و لباس                         باز سرویس گر فک و دهان خواهد شد

همسرم چند ورق لیست به من خواهد داد                  و سرا پای وجودم نگران خواهد شد

می زنم ساز مخالف دو سه روزی اما                          عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد

می رسد مرحله ی سخت و نفس گیر خرید                 نوبت گندترین کار جهان خواهد شد

کل عیدی و حقوقم به شبی خواهد رفت                      بر سر جیب بغل ،فاتحه خوان باید شد

یک الف آدم و یک عائله آنهم پر خرج                            وقت فرسودن اعصاب و روان خواهد شد

پول را با علف خرس یکی می دانند                             فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد

هانیه نعره بر آرد که ندارم مانتو                                   کامران از پی او تیز دوان خواهد شد

که پدر کفش و کت و پیرهنی می خواهم                     بعد از او نسترنم مرثیه خوان خواهد شد

سام هم لنگه ی جوراب به پا می گوید                         شستم از پنجه اش امسال عیان خواهد شد

قیمت پسته به قلب من ِآسیب پذیر                            باز هم وای که آسیب رسان خواهد شد

زیر بازارچه با قیمت ماهی یا گوشت                             آسمان دور سرم پُر دَ وَران خواهد شد

مغز گردو شده مانند طلا مثقا لی                                مغزم از قیمت آن سوت کشان خواهد شد

کمرم گشت که در خانه تکانی سرویس                       حالیا نوبت این فک و دهان خواهد شد

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۵ فروردین۱۳۹۲ساعت 18:0  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات


سلام به همگی

سال ۱۳۹۱ هم با همه ی خوبی ها و بدی هاش بالاخره تموم شد...

خیلی روزاش رو غمگین بودیم... بعضی روزاش رو خندیدیم... یه جاهایی دلمون شکست... شاید حتی گاهی دل شکستیم!... هر چی که بود گذشت...

من می گم آدم نباید به گذشته ها فکر کنه... اگه بگم باید درس بگیره هم جمله ی کلیشه ای ه...

می خوام بگم... هر چی که بودیم... هر کار بد یا خوبی که کردیم... دیگه گذشته!

شاید بیشتر از همه اینو دارم واسه خودم مینویسم! عمل کردن بهش شاید گاهی سخت باشه... اما

قبل از این که هر چی باشم... دوست دارم بیشتر از قبل "انسان" باشم...

مهم نیست قبلا چی بودم... مهم اینه که از این به بعد می خوام چی باشم...

می خوام دعا کنم که:

خدایا نذار این حرفام... در حد یه حرف باقی بمونه... تو کمکم کن که بتونم این حرف رو "عملی" کنم.

 

پارسال یه <نظر سنجی> راجع به خودم گذشتم... یک سال از اون پست می گذره... تو این یک سال دوستای جدید پیدا کردم... یکی دوتا از دوستام دیگه نیستن و...

بچه ها باور کنید دنبال تعریف و تمجید نیستم...(البته مشخصه که هیچکس نیست که بگه دوست ندارم دیگران ازم تعریف کنن)... اما می خوام نظر شما رو بدونم.

این که تو این یک سال که منو میشناسید... چقدر تغییر کردم... بهتر شدم یا بدتر...

و کسایی که تو نظرسنجی پارسال نبودن  بیان و نظراتشون رو بگن.

 

+امسال هم مثل پارسال... هر گونه انتفاد، پیشنهاد، نظر و... آزاده.

اصلا نگران ناراحت شدن یا نشدن نباشید... به قول معروف: هیچ آدابی و ترتیبی مجوی... هر چه می خواهد دل تنگت بگو

++نظرات این پست بدون تایید می باشد.


ادامه حرفام:
اینم از هفت سین امسال ما :)

فکر کنم همتون می دونین که من چقدر عاشق هفت سینم

اصلا یه نوروزه و یه هفت سین...

 

در سال جدید برای همتون و برای همه ی مردم ایران سالی سرشار از آرامش، سلامتی، شادی، رفاه و . . .

رو از اهورامزدای خوب و مهربون سرزمینم می خوام. شاد باشید دوستان

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱ فروردین۱۳۹۲ساعت 11:12  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید