ماجراهای خانوم سر به هوا! (خاطره نویسی)
يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ب.ظ
چه شد که گوشیم گم شد!
چهارشنبه 19 آبان 95
صبح فلاسک حاوی کاپ.چینویی که قرار بود تا شب از خواب آلودگیم سر کلاسا جلوگیری کنه رو خونه جا گذاشتم. برای نهار... از دانشگاه رفتیم پاساژ کوروش... یه طبقه رو دور نزده بودیم که فهمیدم کیف پولم نیست! دوباره طبقه رو دور زدیم و ناامید سراغ حراست مجموعه رو گرفتیم. تو طبقه چهارم گزارش مفقودی کیف پولم رو دادم بعد رفتیم رستوران برای نهار... شماره 114 بودیم... پیتزای قارچ و گوشت سفارش دادیم با سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه مشکی... کل حساب شد 37 تومن... 57 تومن دادیم و صندوقدار گفت که 50تومنی رو خورد میکنه و بقیه اش رو بهمون میده. نشستیم... نهار رو خوردیم... بلندشدیم که بریم... رفتم حراست و سراغ کیفم رو گرفتم... خبری نبود. مامان بهم زنگ زد و گفت یه خانومی کیفم رو پیدا کرده... زنگ زده و گفته که حالش خوب نبوده و رفته خونه ی دخترش کرج! خب... به هر حال خیالم راحت شد که مجبور نیستم بدوئم دنبال کارت ملی و کارت دانشجویی و کارتای بانکیم! تو پارکینگ پاساژ مجبور شدم برم دفتر تا پاسخگو باشم که چرا برگه ی ورودی پارکینگ رو گم کردم و با پر کردن فرم از اونجا خارج شدیم. برگشتیم دانشگاه... شانس آوردم که پلاک ماشین برای دوربینای دانشگاه تعریف شده بود وگرنه بدون کارت دانشجوییی نمی تونستم وارد پارکینگ شم... تو گوشیم چیزی رو از اینترنت چک کردم و رفتیم و سوار اتوبوسای دانشکده شدیم که بریم بالا... ارائه ی سختی داشتم. کیف سنگین لپ تاپ تو دستم بود. فکر می کنم همونجا بود که حواسم از گوشیم پرت شد... تو بوفه دستمو بردم تو جیبم... گوشیم نبود. با خودم گفتم تو ماشین جا مونده... اما نمونده بود... غروب بود... کاری از دستم برنمی اومد... برگشتم خونه.
پنجشنبه 20 آبان 95
صبح زود دانشگاه... حراست دانشگاه و دانشکده و مسئول پارکینگ و مسئول خط اتوبوس ها... هیچ جا خبری از گوشی نیست! مسئول خط میگه: خییییلی از اتوبوسا امروز کار نمی کنن... امروز فقط 5 تا اتوبوس هستن. برو شنبه بیا.
کلانتری جنت آباد... اول باید بری دادسرا... دادسرای ابوذر... کلی تو صف می مونم تا نوبتم بشه... نامه رو ببر کلانتری... و باز کلانتری... دیگه به سوزوندن خط نمی رسم.
شنبه 22 آبان 95
دانشگاه... یک ساعت تو ایستگاه اتوبوسام... همه ی اتوبوسای زرد... حتی اونایی که صندلی قرمز ندارن رو میگردم... هیچ خبری نیست... بلوار فردوس, نمایندگی همراه اول برای اعلام پیگیری خط... خیابون ولیعصر بالاتر از نیایش... نمایندگی رایتل... میدون هروی! دفتر مرکزی ایرانسل... و از اونجایی که فکر می کردم همون دفتر مرکزی بتونه خطمو بسوزونه و سیم کارت بهم بده و نمی تونست... مجبور شدم برم مجیدیه برا گرفتن سیم کارت... بعد رفتم کوروش برای پس گرفتن بقیه پولمون از اون رستورانه... بعدم خونه و نهار... دوباره برگشتم کوروش برای گرفتن کیف پولم از همون خانوم محترمی که پیداش کرده بود.
و از همه ی اینا لعنتی نر... واتس اپِ خنگوله که بک آپ چتم رو به گوشی قدیمیم که الان دوباره دستمه منتقل نکرد :(