برای دقایقی چیزی نگفتم و ما به پیاده روی آرام به طرف باشگاه دانشکده ادامه دادیم. استوک دیل میلنگید و پای مشکل دارش کمی میچرخید. او هرگز سلامتی اش را از شکنجههای پیاپی به دست نیاورده بود. سرانجام بعد از سکوت طولانی پرسیدم: "چه کسانی موفق نشدند؟"
او گفت: "خیلی ساده است, خوش بین ها!"
خوش بین ها از آن دسته افرادی بودند که میگفتند: ما قرار است تا کریسمس آزاد شویم و کریسمس میآمد و میرفت, سپس میگفتند قرار است تا عید پاک آزاد شویم و بعد روز شکرگزاری... و دوباره این روز میآمد و میرفت و آنها در اثر بیماری جان میسپردند.
استوک دیل گفت: "این درس خیلی مهم است. هرگز نباید ایمانت را از پیروز شدن از دست بدهی. با روشهایی که برای رو به رو شدن با واقعیت های تلخ حقیقت موجود؛ وجود دارد. هرگز شکست نخواهید خورد." تا امروز من یک تصویر ذهنی از استوک دیل دارم که به خوش بین ها نصیحت میکرد: "قرار نیست تا کریسمس آزاد شویم, با آن کنار بیایید"
زندگی غیرعادلانه است؛ گاهی اوقات به نفع ماست و گاهی اوقات به ضررمان. همه ی ما ناامیدی و اتفاقات بد را که در مسیرمان قرار میگیرند تجربه میکنیم. شکست هایی که هیچ دلیلی برایشان وجود ندارد و نمیتوان کسی را مقصر دانست. ممکن است بیماری, جراحت, تصادف, یا از دست دادن کسی باشد که دوستش داریم, یا گرفتار شدن در جنگ ویتنام, یا اسیر شدن در اردوگاه اسرای جنگی به مدت هشت سال.
استوک دیل به من آموخت چیزی که افراد را از هم متمایز میکند وجود یا نبود مشکل نیست, بلکه چطور کنار آمدن آنها با مشکلات اجتناب ناپذیر زندگی و دست و پنجه نرم کردن با چالشهای زندگیست. تناقض استوک دیل (شما باید ایمان داشته باشید که در نهایت پیروز خواهیدشد و همچنین باید با بیشترین واقعیت تلخِ حقیقت موجودتان رو به رو شوید) به ما کمک میکند تا از مشکلات محکم و نیرومند خارج شویم, نه ضعیف بلکه قوی تر.
کتاب "از خوب به عالی" نوشته ی جیم کالینز
+کتاب "در عشق و جنگ" که توسط استوک دیل و همسرش (یک فصل در میان) نوشته شده نیز در همین کتاب معرفی شده که تجربیات 8 سال اسارت استوک دیل هست.