پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۱۱۹ مطلب با موضوع «غـرغـراـنه ها» ثبت شده است

مثل وقتایی که تهمتی بهت زده میشه که تا مدتها بابتش گیجی...
مثل وقتایی که هرچقدر می خوای حرفای دیگران رو تو ذهنت تجزیه و تحلیل نکنی باز هم می دونی که پشت حرفاشون چه خبره
مثل وقتایی که کسی/کسایی باعث میشن شش ماه عذاب رو تحمل کنی و هیچی نگی
مثل وقتایی که به خاطر 4 روز مجبوری چند ماه دندون رو جیگر بذاری تا روزا بگذرن
مثل وقتایی که یه حساب دیگه ای رو زندگیت باز می کردی و یه چیز دیگه از آب در اومد
مثل وقتایی که با خودت میگی ما چی فکر می کردیم و چی شد
مثل وقتایی که به خودت می گی: این همه وقتمو تلف کردم به خاطرِ ....
مثل وقتایی که دلت می خواد خیلی چیزا بگی اما می دونی که درستش اینه که سکوت کنی
مثل وقتایی که می فهمی چقدر اشتباه کردی
مثل وقتایی که یه عالمه حرف داری برای گفتن... اما هیچ جا جاشون نیست:)
  • یاسمین پرنده ی سفید
مثل وقتایی که حتی وبلاگ هم جای خوبی برای نوشتن حرفای دلت نیست...
  • یاسمین پرنده ی سفید
از صبح تا حالا بی اغراق بالای 50 تا وبلاگ رو نگاه کردم دنبال پست... (امروز قرار بود بلاگفا رو بگردم) اما دریغ از یه نوشته ی خوب... واقعا وبلاگستان را چه شده است؟!!!!!
یه کم دل به کار بدید بابا :|
  • یاسمین پرنده ی سفید

آگهی دادیم: به یک نفر حسابدار مسلط به هلو نیازمندیم. بین اون همه آدمی که اساسا سابقه کار نداشتن و با اعتماد به نفس اومدن برا مصاحبه. یه بنده خدایی پیدا شد که معلوم بود کاربلده اما با هلو کار نکرده. بهش گفتیم ساعت کار شنبه تا چهارشنبه ۸تا۴ پنجشنبه ها ۸تا ۱۲ گفت باشه و من حتی اگه لازم باشه کلاس خصوصی هم برا هلو میرم.

عرض شود که امروز تشریف آوردن برای کار و بعد از یک جلسه چند ساعته توضیحات کامل در مورد هلو و نحوه ی کار شرکت میگه: فقط من پنجشنبه ها نمیتونم بیاما. مدیریت قبول میکنه؟

من: :||

هیچی دیگه... بنده خدا راست میگفت... هلو رو خصوصی آموزش دید در حد رفع نیاز طی یک جلسه ی فشرده ی رایگان:/

بعد من ناراحت بودم که چرا تو شرکت قبل کسی کار رو به من تحویل نداده بود. خب حق داشتن والا:/ مردم ماشالا خیلی زرنگن:/

  • یاسمین پرنده ی سفید

خسته ام...

فقط میخوام خودمو بردارم و برم.... خوب یادمه... شهریور پارسال هم همین حالو داشتم. دوباره برگشتم به همون نقطه... هر دونه ی پازل به وقتش سر جاش قرار میگیره... فکر کنم وقتشه... از اول هم باید حرف دلمو گوش میکردم... نه ماه گذشته و حرف دلم همونه... پشیمون نیستم که تا حالا سرکوبش کردم... اما حرفشو گوش میکنم... دلم همیشه درست میگه... من فقط خسته ام... باید استراحت کنم.... باید یه مدت خیلی خوب استراحت کنم.

نمیذارم حال دلم اینطوری بمونه....


+دلم میخواد برم دریا

  • یاسمین پرنده ی سفید

آیا میدانید چه چیز از مهمان ناخوانده بدتر است؟

مهمان ناخوانده ای که چشم دیدنش را ندارید!

  • یاسمین پرنده ی سفید

پیش نویس... پیش نویس... پیش نویس...

گاهی دلم برای نوشتن تنگ میشه!

  • یاسمین پرنده ی سفید
دلم یک هفته استراحت مطلق میخواد, کنار دریا (میگم یک هفته چون بیشتر از این طاقت دوری از تهران رو ندارم!)... یا یک ماه استراحت مطلق تو تهران به شرطی که مثل روزای عید خلوت باشه... دلم استراحت مطلق میخواد و قول می دم که حوصله ام سر نمی ره...
  • یاسمین پرنده ی سفید

یه لبخند تلخ میزنه و میگه: "مثل شبکه چهار شدیم" و من میدونم مشکل ما چیز دیگه ایه... ما آب رفتیم! جمله ای که یه روزی فقط یه جا کپی پیست میشد حالا باید ده بار برای ده نفر فوروارد شه... چون ما آب رفتیم! چیزی که یه روز برای هممون مهم بود امروز دیگه وجود خارجی نداره! چیزی نیست که به خاطرش تلاش کنیم...!

کاش... ای کاش یادم می اومد که قبل از اون چطور زندگی میکردم!!!

  • یاسمین پرنده ی سفید
همتون تو بلاگستان یه جوری ساکتید انگار حالا خیلی دارید تو خونه تکونی کمک می کنید :/ 

+ همین که داشتم به این پست فکر می کردم انقدر تو فکر بلاگفا و حال و هوای اون روزاش بودم که جای رمز ورود اینجا تایپ کردم: blogfa ! میگم یه وقت بیان فیلترم نکنه از عصبانیت :|
  • یاسمین پرنده ی سفید