برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ! پس: این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:) تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)
از صبح تا حالا بی اغراق بالای 50 تا وبلاگ رو نگاه کردم دنبال پست... (امروز قرار بود بلاگفا رو بگردم) اما دریغ از یه نوشته ی خوب... واقعا وبلاگستان را چه شده است؟!!!!!
تا منظور از پست خوب چی باشه. والا با یه آمار گیری ساده و یه تحلیل کوچیک میشه به این رسید که خلق الله فقط یه چیزی مینویسن برای گرفتن کامنت از مخاطب، نه محتوای خوب تولید میشه و نه حتی محتوای بد. اکثر نوشته ها الان خلاصه میشه در گزارش های روزانه یا خاطره های روز قبل(!) که انگار طرفدار هم زیاد داره این نوشته ها.
اینه که وبلاگستان چیزیش نشده ذائقه ها فرق کرده یخورده:))
پاسخ:
والا پستی که برای عموم جذابیت داشته باشه تا قابل اجرا برای رادیو بلاگیها باشه.
من خودمم روزانه نویسم. حتی خیلی وقتا غرغرامو اینجا مینویسم که خالی شم چون نوشتن حالم رو خوب میکنه. و حتی بارها گفتم اینجا برام مثل دفترخاطراته.
اما آخه هر چیزی حدی داره دیگه:/
واقعا نمیدونم این که من بگم دیروز رفتم فلان رستوران فلان غذا رو خوردم و امروز نهار فلان چیزو داشتیم و فردا داریم میریم مسافرت و این چیزا چه جذابیتی داره برا مخاطب...؟
شاید حق باشماس... ذائقه ها عوض شده... مثل خیلی چیزای نسل جدید...