پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۲۷ مطلب با موضوع «رادیو بلاگیها :)» ثبت شده است

سلام دوستان
رادیوبلاگیها قراره روی صندلی داغ بشینه...

اگه سوالی تو ذهنتون هست که می خواید از رادیو و بچه های پشت صحنه بپرسید. الان وقتشه.

بپرسید و شب یلدا منتظر جواباتون باشید...

فقط تا آخرین دقایق فردا شب (یکشنبه 28آذر) وقت دارید :)


  • یاسمین پرنده ی سفید

یه نوع بدبختی هم هست که از جایی شروع میشه که... کسایی که دلت نمیخواد اینستاتو فالو میکنن... بعد از قضا دلتم نمیخواد پاشون به وبلاگت باز شه و از طرفی نمیتونی هم چیزایی که میخوای رو تو اینستات نذاری... بلاکشونم نمیتونی بکنی....

این میشه که مجبوری تظاهر کنی تو جشن یک سالگی آرزوی برآورده شده ات فقط یه تماشاچی بودی....

در حالی که فقط بچه های بلاگیها میدونن که چقدر وجودشون و این رادیو همیشه برام عزیز بوده و هست... و فقط اونا میدونن... با گوش کردن فایل تولد یک سالگی رادیو چه نوع لبخندی رو لبم نشست و چه خاطراتی تو ذهنم مرور شد...

به عنوان یه عضو خیلی کوچیک از این جمع دوستانه ی عالی که متاسفانه چند وقتیه کمتر فرصت میکنم تو فعالیتاشون شریک باشم... جا داره بگم ممنونم از همه ی کسایی که تو این یک سال برای رادیو زحمت کشیدن... اما یه تشکر ویژه به نوبه ی خودم از: محسن. مجید. سوسن. حامد. مرتضی. سمانه. سحر. مژگان و حانیه که اگر نبودن... امروز احتمالا رادیوبلاگیهایی وجود نداشت.

دوستون دارم رفقا :) همیشه

  • یاسمین پرنده ی سفید
خیلی وقته حرفی از رادیو نزدم. خبرهای این هفته ی رادیوبلاگیها به نظر من جالب بود... اگه تا حالا گوش نکردید بهتون پیشنهاد میکنم بشنوید. شاد باشید :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

سری دوم خبرهای هفتگی رادیو بلاگیها منتشر شد. این خبرها طنزه. هدف اصلی ما هم از هر چیزی بیشتر این بوده که دوباره برای برگردوندن شور و شوق به بلاگستان تلاش کنیم. ما داریم سعیمون رو میکنیم شما هم حمایتمون کنید تا با انرژی بیشتر تلاش کنیم. نشستن خنده روی لبای شما آرزوی قلبی و همیشگی ماست :)


سوژه های خبری این هفته :

مستر نیما|زنی درفرودگاه| عروسک چوبیاتاق دلمآزیتامهشادبانوی رنسانسی|ساکن خیابان 197660 | مترسک

دانلود فایل صوتی | کانال تلگرام رادیوبلاگیها |اینستاگرام رادیوبلاگیها | وبلاگ رادیو بلاگیها

گویندگان خبرهای این هفته : صبا : روی خط استوا | محسن : آقای بنفش | سمانه : اتاق دلم

خبرسازان این هفته: ثریا، صبا، سمانه، حامد، شاهزاده شب، آقای بنفش، سکوت، الانور,  مجید ساکن خیابان نوزدهم،  مرتضی نفرهفتم، سحر بانوی خیال, ندا و الکی خوش و خودم

  • یاسمین پرنده ی سفید

بعد از بررسی های زیاد و بحث و گفتگوهای فراوان در بین دوستان زحمت کش بخش طنز پشت صحنه رادیو بلاگیها. اولین بخش خبری در کانال رادیو بلاگیها منتشر شد.

ضمن تشکر از همه ی بچه های پشت صحنه ی رادیو بلاگیها، به خصوصخبرسازان این هفته: ثریا ی نازنین، صبا، سمانه، حامد، شاهزاده شب، آقای بنفش، سکوت، مجید ساکن خیابان نوزدهم، مرتضی نفرهفتم، الکی خوش شما رو به شنیدن اولین بخش خبری دعوت میکنم :)

گویندگان خبرهای این هفته : حامد : جوون دهه شصتی سمانه : اتاق دلم | یاسمین : پرنده ی سفید


امیدوارم لذت ببرید و همراهمون باشید.

+ وبلاگ رادیو بلاگیها 

سوژه های خبری این هفته :

شباهنگ|کج نویس|دکتر میم|پرنده سفید|هولدن|قناری معدن| زندگی طبق معمول

دانلود فایل صوتی

لینک عکس



 وبلاگ رادیو بلاگیها کانال تلگرام رادیو بلاگیها | صفحه ی اینستاگرام رادیو بلاگیها

  • یاسمین پرنده ی سفید

دوستان عزیزم وبلاگ رادیو بلاگیها هم راه افتاد ، هم برای داشتن ارتباط راحت تر و هم برای اون دسته از دوستانی که به تلگرام دسترسی ندارن . هدف ما از اول این بود که دست مخاطب رو از شبکه های اجتماعی بگیریم و بکشونیمش به دنیایی که برای ماها خیلی جذابه . نمیتونم بگم چقدر موفق بودیم اما میتونم بگم همه ی تلاشمون رو میکنیم ، با قدرت ، بدون خستگی ، به عشق وبلاگنویسی ، و خب البته به لطف حمایت شما  :)



خوشحال میشیم اگر در صورت تمایل کانال و وبلاگ رادیو بلاگیها رو معرفی کنید به دوستانتون :)
نکته ی آخر هم اینکه این فعالیت متعلق به همه ی وبلاگنویسهاس و ما خیلی خیلی خوشحال میشیم اگر به جمع ما بپیوندید ، اگر دوست داشتید به هر نحوی توی این فعالیت شرکت کنید و یا انتقاد و پیشنهادی داشتید از طریق نظرات وبلاگ با ما در تماس باشید .


+متن این پست عینا از وبلاگ آقای بنفش کپی شده است :)
  • یاسمین پرنده ی سفید

شهاب سنگ پوستر شب آرزوها رو میبینم و یاد بچگیام می افتم. یاد اون شبی که ساعتم رو واسه نیمه شب کوک کردم تا بیدار شم و شهاب بارونو ببینم. نمیدونم کجا شنیده بودم که موقع شهاب بارون دعای آدم برآورده میشه. شاید از همون موقع بود که عاشق آسمون شب شدم...

پرده رو میزنم کنار و سنگ صبور روزای دورمو صدا میکنم. تو دلم شعر "مجتبی معظمی" تکرار میشه: "موسم اندوه که میرسد، ماه را نگاه کنید." با خودم فکر میکنم اولین بار با صدای پرویز پرستویی عاشق ماه شدم...

بهش میگم: "یادته میگفتم برام دعا کن عاشق شم؟" ماه هیچی نمیگه... مثل همیشه فقط یه لبخند قشنگ میزنه. لبخندشو دوست دارم. لبخند میزنم و ادامه میدم: میگن شب آرزوهاس... میترسم از آرزوهایی که آدما با اصرار از خدا میخوان...

خیلی آرزوها وقتی برآورده نمیشن شیرین ترن... خیلی آرزوها بوده که بعد از چند سال فهمیدم چقدر خوبه که بهشون نرسیدم...خیلی آرزوها بوده که بهشون رسیدم و از دستشون دادم!... خیلی آرزوها بوده که انقدر برآورده نشدن که دیگه نبودنشون رو بلد شدم... 

نگاش میکنم... ماه هنوز لبخند میزنه، یه لبخند تلخ...! یه چیزی ته دلم میگه که داره به خورشید فکر میکنه. لبخند میزنم... بهش میگم: دلم برای دریا تنگ شده... برای سه سالگیم... برای خنده های مادرم... برای موهای سیاه بابا...

دلم نه ماشین گرون میخواد، نه اون دستبند هفت ملیونی که تنها چیز دنیا بود که چشمم همیشه روش موند... دلم فقط سفر میخواد... واسه رفتن و رفتن... هنوزم همه ی عروسکامو میبخشم واسه شادی و آرامشی که این روزا کمرنگ شده...

ماه با ستاره ها رقص نور تمرین شده اشون رو نشونم میده و با چشماش لالایی میگه... لبخند میزنم... چشمام رو میبندم و آرزوهای برآورده شده ام رو میشمارم... آدمایی که بودنشون معجزه اس... 1...2...3... 4.... لالایی ماه منو به رویاهام میبره :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

شب آرزوها ( لیلة الرغائب : شب بخشش بسیار ) ، شب نیایش و دست های رو به آسمون ، شب نجواهای یواشکی بین ما و خدا ، نخستین شب جمعه ی ماه رجب که گفته میشود در این شب فرشتگان بر زمین نزول میکنند تا رحمت الهی را به جامعه بشری عرضه نمایند .

میخواهیم آرزوهامونو کلمه کنیم و واژه واژه بچینیم کنار هم . علاقمندان نوشته های خودشونو با عنوان " شب ِآرزوها " در وبلاگشون ثبت و لینک مطلب رو تا قبل از غروب پنجشنبه از طریق تلگرام به یکی از آی دی های ( pelake23@ و so017@ ) و یا از طریق نظرات این پست به دستمون برسونن . در نهایت لینک همه ی نوشته ها از طریق کانال رادیو بلاگیها منتشر میشه و نوشته های برگزیده هم به صورت فایل صوتی اجرا خواهد شد . 

پیشاپیش ممنون بابت حمایت و همکاریتون  :)


لینک دریافت بنر | ارتباط از طریق تلگرام کانال تلگرام رادیوبلاگیها | صفحه اینستاگرام رادیوبلاگیها

  • یاسمین پرنده ی سفید
تمام راه رو داشتم به رخدادهای روزی که گذروندم فکر می کردم و نوشتن این پست... به خودم می گفتم: "بدترین چهارشنبه سوری عمرمه"... مامان بزرگ خونمون بود و فایلی که باید برای میکس رادیوبلاگیها می رسوندم رو صبح زود قبل از راه افتادن تو ماشین ضبط کردم. یه روز کاری طولانی و سخت... حدود ساعت 3ونیم از شرکت که زدم بیرون انگار از قفس آزاد شده بودم... با خودم فکر کردم همت امن تر و خلوت تر از رسالته... اما گیر افتادم... ترافیک وحشتناک بود... نه آدامس و نه پفکی که از دستفروش وسط اتوبان خریدم نتونستن حالمو خوب کنن. شارژ گوشیم کم بود و تمام آرزوم این بود که ای کاش یا خودم تو کیفم کتاب داشتم؛ یا یکی از این دستفروشا جای این ترقه ها کتاب می فروخت... گاهی تو توقف های طولانی از خستگی صندلی ماشین رو می خوابوندم یا از ماشین پیاده میشدم تا نفس بگیرم و هر لحظه به خودم می گفتم "الان تموم میشه"... اما نشد... دقیقا چهار ساعت تو راه بودم! (کی باورش میشه شرق تا غرب تهران 4 ساعت!) انقدر کلافه بودم که دیگه صدای هر خواننده ای کلافه ترم می کرد. خدا رو شکر کردم که آلبوم بی کلام "بهار من" شادمهر رو تو اون سی دیِ ام پی تری داشتم... وقتی به پل چمران رسیدم و دیدم که چقدر خلوته چند متر آخر رو بی تابانه ثانیه شماری کردم و وقتی از همت پیچیدم تو چمران برای بار دوم از قفس پر گرفتم! از خوشحالی داد می زدم! رسیدم خونه و بعد از خوردن یه تیکه از کیک کوچیکی که مامان برای تولد مامان بزرگ گرفته بود ولو شدم روی تخت...
و بهترین بخش اون شب؛ شنیدن فایلی بود که مجید در غیاب سوسن فوق العاده میکسش کرده بود... یک بار, دوبار و ده بار گوش کردم و تمام خستگی این روز لعنتی از تنم رفت و خوابیدم.


پ.ن: چند روز گذشته بود و از نوشتن این پست منصرف شده بودم. اما نوشتمش برای خودم... برای این که یادم بیاد گاهی یه اتفاق کوچیک ساده چقدر می تونه حال آدم رو از این رو به اون رو کنه. برای این که یادم بمونه چقدر بچه های رادیو بلاگیها تو داشتن حال خوب این روزام نقش داشتن.

ممنونم از همه برای این حال خوب... برای سالی که گذشت... برای خنده ها و گریه هامون... برای همه ی حرص هایی که با هم خوردیم... برای همه ی دعواها... برای همه اختلاف سلیقه ها... برای همه ی دفعاتی که این طناب ها پاره شد تا با هر گره بیشتر از دفعه ی قبل به هم نزدیک شیم.
به عنوان عضو کوچیکی از رادیوبلاگیها به سهم خودم یه تشکر ویژه دارم از: محسن , سوسن , مجید , سمانه , حامد , مرتضی , حانیه , سحر و مژگان + مهشاد , بانوچه , اون یکی سحر  که تو این تیم بزرگ من بیشتر باهاشون درارتباط بودم و همه ی دوستانی که به خاطر "ماهی" بودن من اسمشون از قلم افتاده اما با حمایت هاشون همیشه همراه ما بودن و همه ی دوستانی که همراهمون هستن...مخاطبای خاموش و غیر خاموش :) مشوق ها و حتی منتقد ها :) امیدوارم بتونیم روز به روز بهتر از قبل بشیم و همونقدر که حال دل ما با این فایلا خوب میشه, حال دل شما هم خوب باشه :)
این پست قرار نبود اینطوری تموم شه... اما اینم مثل همه ی نوشته های این وبلاگ فقط یه "دل نوشته" است. یه سپاس ویژه :)
  • یاسمین پرنده ی سفید

دوستان و همراهان همیشگی رادیوبلاگیا... پیشنهاد می کنم با ویژه برنامه ی نوروزی رادیو بلاگیها باز هم همراهمون باشید.

تیم رادیو بلاگیها سال خوب و خوشی رو برای شما آرزو می کنند.

امیدوارم دلتون خوش... لبتون خندون... تنتون سلامت... و جیبتون پر از پول باشه :)


RadioBlogiha


telegram.me/blogiha

instagram.com/blogiha

  • یاسمین پرنده ی سفید