پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۵۰۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرنده ی سفید» ثبت شده است

شما یادتون نمی آد یه زمانی بود که وقتی یه آلبوم موسیقی جدید به بازار می اومد و برای خریدش به مغازه مراجعه می کردید... فروشنده ازتون می پرسید CD  می خوای یا کاست؟ و شما باید سریع تصمیم میگرفتید که اون آلبوم رو می خواید تو کامپیوتر خونگیتون داشته باشید یا نوار کاستش رو می خواید که موقع خواب بتونید با ضبط کوچیک بالای سرتون بهش گوش بدید :)


حالا چی شد که یاد این موضوع افتادم؟ یه بیت از یه ترانه: "بوی عیدی و توپ، کافه نادری، با هم شنیدیم ... مرد تنها رو از کوچه برلن با هم خریدیم" :) ترانه ی "نوار" با صدای رضا یزدانی از آلبوم خاطرات مبهم سال 91 :) باورم نمیشه 3سال از انتشارش گذشته! :) و کافه نادری که یکی از آهنگای آلبوم "پرنده بی پرنده" است...سومین ترانه از اولین آلبومی که از یزدانی شنیدم... سال 82!!!! دوازده سال پیش! عمر چه زود میگذره!


+ با این که آواز همدم مرد خاطره بازه...عوض نمیشه جای تو با این ضبط قراضه :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

به چند تا تار موی سفیدی که تازگیا بین موهای سیاهم سبز شده نگاه می کنم به خودم می گم: چقدر خوبه که علاقه ام به موی سفید به مامان رفته و جنس موهام به بابا! :)

.

    .

        .

  • یاسمین پرنده ی سفید

شاید یه خورده دیر شده باشه اما جاداره از همه ی کسانی که از راه های دور و نزدیک تولدم رو تبریک گفتن تشکر کنم :) ممنونم از همه :)

  • یاسمین پرنده ی سفید
برای دومین سال پیاپی روز تولدم به بوووووق کشیده شد. اون از پارسال که خوکچه ی فسقلیم افتاد و فلج شد. اینم از امسال که این پروپوزال احمقانه ی استاد درس روش تحقیقمون همه چیزش به نحسی خورده :/ خدایا میشه این کمپین گند زدن به روز تولد رو لغو کنی لطفا؟! :/ اونم که از شب یلدامون :/
میگم اگه با من مساله داری می خوای  بگو مشکل کجاس شاید بتونم حلش کنم. هوم؟ :/

+ در آخر بابت نور امیدی که به جای تمام این دردسرا بهم دادی ازت ممنونم. (منظورم اطرافیان خوبمه) حالا اینم بگیم بعدا نگن سیاه نمایی کرد! ما از اون خانواده هاش نیسیتم که فقط بدیا رو ببینیم و خوبیا رو یادمون بره. بعله!
  • یاسمین پرنده ی سفید

حتی بلندای گیسوان مشکی دختر زمستان هم

                                            به سپیدی می رسد...

                                                        به امیدِ بهارِ آمدنت :)


ویژه برنامه ی یلدایی #رادیوبلاگیها رو از دست ندید :)

telegram.me/blogiha

instagram.com/blogiha

  • یاسمین پرنده ی سفید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۸ آذر ۹۴ ، ۲۰:۰۷
  • یاسمین پرنده ی سفید

به نقل از یه فیلم برام تعریف می کرد:

بین صفر تا یک؛ بی نهایت عدد وجود داره و خود اعداد از صفر تا بی نهایتن! اندازه ی بی نهایت هر آدمی با بی نهایتِ یه آدم دیگه فرق داره :) مهم اینه بی نهایتِ خودتو پیدا کنی!


+از اون حرفا که بعدها می فهمی "یعنی چی" :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

سه روز تعطیله :) از سه هفته ی قبل براش برنامه میریزم. با خودم می گم تموم کارای عقب افتاده ی دانشگاه رو انجام می دم. روز اول می گذره و عملا و رسما هیچ کاری نکردم. روز دوم اوضاع یه کم بهتره اما... شب موقع خواب به خودم می گم... حالا که دستم راه افتاده فردا تا بلند شدم میشینم سر کارای دانشگاه. صبح... لپ تاپ رو باز می کنم... دونه دونه صفحه های الکترونیکی رو ورق می زنم.... حالم به هم می خوره از همه چیز... جمله ی خواهرم رو تو ذهنم مرور می کنم "هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد" دست از کار میکشم و به خودم می گم... اگه دانشگاه نبود تو این سه روز حداقل دو تا کتاب خونده بودم. حداقل یه فیلم دیده بودم... برای یه لحظه تموووووم آرزوهام تو یه جمله خلاصه میشه: کاش زودتر این دوسال بگذرن و برای همیشه از شر این طاووس لعنتی نفرین شده خلاص شم.

  • یاسمین پرنده ی سفید
دلم می خواد باهات حرف بزنم. اما گفتن یه جمله ی کوتاه و جوابی که میشنوم ساکتم میکنه. برای بار هزارم توبه می کنم! دلم می خواد باهات حرف بزنم اما به جاش شروع می کنم به خوردن! فرقی نداره چیپس باشه یا پفک. فرقی نداره کیکه یا خرما.... دلم می خواد باهات حرف بزنم اما یادم می آری که چقدر از هم دوریم! چیزایی که منو به قهقهه می اندازه برای تو مسائل سطحی و مسخره است که ارزش وقت گذاشتن نداره. دلم می خواد باهات حرف بزنم اما یادم می افته که تا مدت ها باید قهرت رو تحمل کنم چون جور دیگه ای فکر می کنم! دلم می خواد باهات حرف بزنم اما...
نه! دلم نمی خواد حرف بزنم! بهتره یه گوشه بشینم... لب تاپ لعنتی رو باز کنم و کارای لعنتی دانشگاه رو پیش ببرم... نه... دیگه دلم نمی خواد حرف بزنم.... باز هم توبه می کنم برای بار هزارم یادم می آرم که باید حرفای نگفته رو با چپس و پفک و کیک و خرما قورت داد و برای همیشه دفعشون کرد! باید دل خوشی ها رو تو یه گوشه از قلب نگه داشت برای سالها بعد که می خوای باهاشون خاطره بازی کنی تا لبخند بیاره رو لبت... گاهی... حرف زدن... با کسی که.... با تو... زمین تا آسمون فرق داره.... اشتباه محضه! گاهی باید فقط خفه شد و از اون ثانیه ی خوش تنهایی لذت برد!

+ روزگار غریبیست نازنین!
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی "دوستت دارم"!!!!! "احمدشاملو"
  • یاسمین پرنده ی سفید
مثل لبخندی که صبح اول وقت با شنیدن صداهایی که تو گوشت میپیچن رو لبت میشینه...
مثل لبخندی که تو ساعت استراحت بین کار با خوندن چند تا جمله ی ساده رو لبت می آد...
مثل لبخندی که موقع برگشتن به سمت خونه نمی تونی از رو لبت برش داری تا لااقل مردم تو دلشون به تویی که سر پا وایسادی و سرت رو به شیشه ی در اتوبوس تکیه دادی و به جمله هایی که از هندزفری ای که تو گوشته پخش میشه دل خوشی, نگن دیوونه!
این حس خوب هر چی که هست... حتی اگه موقت باشه... به تموم حسای بد منطقی که منتظر فرصتن تا به سمتم هجوم بیارن می ارزه! پس: آره... من بی دلیل خوشحالم :))

+تیتر از ترانه ی سعید مدرس
  • یاسمین پرنده ی سفید