پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۷۴ مطلب با موضوع «عاشـقانـه ها» ثبت شده است

میگم: من دوسش دارم اما اون ذهنش جای دیگه اس. میگه: حالا میخوای چی کار کنی؟ میگم: باید فراموشش کنم. میگه: میتونی؟ میگم: وقتی تونستم اولی رو فراموش کنم پس این یکی رو هم میتونم.

سرش رو یه جور تکون میده که یعنی: باریکلا... خوشم اومد. میگه: منطقی بود. میگه: میدونی آدما از چیزایی که ندارن نمیترسن. آدما بیشتر به خاطر چیزایی ناراحت میشن که نمیدونن دارنشون یا نه... وقتی لای در موندی بیشتر اذیت میشی! وقتی یه چیزی مال توعه کمتر نگرانش میشی. وقتی هم مال تو نیست... یه بار غصه اشو میخوری و میشه حکایت مرگ یه بار شیون یه بار... اما وقتی نصفه و نیمه داریش... هر لحظه میترسی از دستش بدی.

یا با اون یه ذره ای که داری شاد باش. یا رها کن. 

  • یاسمین پرنده ی سفید

این روزا حال دلم خوب نیست... چون اوضاع شرکت خوب نیست... تو هم که... چی بگم! یه بخش از حرفای دیشبمون رو به یه رفیق نشون دادم. بهش گفتم گند زدم نه؟ جوابمو نداد. گفتم نمی خوای چیزی بگی؟ گفت: این آدم برای من تموم شده اس! و یکی دیگه گفت یه کم خودتو جمع و جور کن! تو دختری! یه کم بهش کم محلی کن! من اما هرگز تو زندگیم نتونستم به کسی که دوسش دارم کم محلی کنم! وقتی کسی رو دوست دارم، دوسش دارم برام فرقی نداره کوچیک باشه یا بزرگ! دختر باشه یا پسر! اصلا آدم باشه یا حیوون! من کم محلی کردن رو هیچوقت یاد نگرفتم! هر چند شاید وقتش رسیده که یاد بگیرم.

تو این همه بلبشو و خستگی... مجبور شدم کارای شرکت رو بیارم خونه... راستش به نظرم کار چیپی بود که خودکار شرکت رو بیارم برای نوشتن فاکتورا... خودکار خودمو از توی جامدادی در آوردم... شروع کردم به نوشتن... روحم زیاد شاد نیست... اما این بو.... چقدر آشناس... صورتمو به فاکتورا نزدیک می کنم چون دلم نمی خواد فاکتورا رو اشتباه بنویسم... چون نمی خوام به خاطر خستگی کارمو خراب کنم.... این بو... دوستش دارم... 

آخرین بار تو با خودکارم نوشته بودی... چقدر عجیبه که بعد از چند هفته هنوز خودکارم بوی عطر تو رو داره...!! شاید برای اینه که تحمل این روز راحت تر بشه! :)

 

پ.ن: عطر تو - مهدی یراحی :)

 

 

داشتم زندگیم و میکردم... اومدی حالم و عوض کردی... این همه راهو اومدی که بری...که خرابم کنی و برگردی... همه چی خوب بود قبل از تو... عشق با من غریبگی میکرد... یه نفر داشت با خودش تنها... زیر این سقف زندگی میکرد... عطر تو این اتاق و پر کرده... این هوا اون هوای سابق نیست... اون که با بودنت مخالف بود... حالا با رفتنت موافق نیست... واسه چی اومدی که برگردی... برو اما به من جواب بده...سر خود اومدی ولی این بار... به منم حق انتخاب بده... اون که میگفت تا ابد اینجاست... حالا میگه بذار برگردم... داشتی زندگی تو میکردی... داشتم زندگیم و..... 
عطر تو این اتاق و پر کرده... این هوا اون هوای سابق نیست... اون که با بودنت مخالف بود... حالا با رفتنت موافق نیست

  • یاسمین پرنده ی سفید

شیطنت های زیرپوستیت... نگاه های زیرچشمیت به این و اون وقتی سر به سرم میذارن... و اون شب بخیر یهویی که نیم ساعت از آخرین حرفمون با هم گذشته و دیگه باهم کاری نداشتیم... اینا همش چیزاییه که هیچکس اسمشو عشق نمیذاره اما من با دنیا عوضشون نمیکنم :)

یکی میگفت فلانی یاعث شد من تصور کنم عاشقمه... در حالی که نبود. بچه ها... بیایید یاد بگیریم گاهی... این ماییم که رفتارهای ساده و بدون منظور دیگران رو که فقط از روی محبت خالصانه بوده رو جوری که دوست داشتیم تعبیر کردیم. منصفانه نیست که اینجور وقتا طرف مقابل رو سرزنش کنیم.

سهراب سپهری راست میگفت... چشم ها را باید شست... جور دیگر باید دید... 

  • یاسمین پرنده ی سفید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۷ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۲
  • یاسمین پرنده ی سفید

- حالت چطوره؟

* حالم؟ راستش... اگه غصه ی اطرافیانم رو نخورم... تنها چیزی که میتونه حالم رو از این بهتر کنه اینه که یه بلیت سفر به دور دنیا بهم بدن بگن یه کنسرت گوگوش هم روش اشانتیون داره. بگیر برو حالشو ببر!

میخوام بگم، تا وقتی میشه آدم عاشق باشه و شاد باشه و دنیا رو رنگی ببینه... چرا عاشق نباشه؟ با عشق انگار درختا آواز میخونن! پرنده ها صداشون قشنگ تر میشه! ستاره ها نورانی ترن! ماه لبخند میرنه! عشق خلاصه ی همه ی خوبی هاس به خدا! کو کسی که قدر بدونه؟ :)))))) 

  • یاسمین پرنده ی سفید

دی ماه... همیشه برای من ماه شادیه. من عاشق ماه دی ام. امسال هم که از همیشه عاشق ترم و حال دلم از همیشه بهتره اما... انقدر دور و برم غم هست که نمیدونم روزا دارن چطوری میگذرن. هر طرف سر بر میگردونم غصه میبینم. دوستام، کسایی که دوسشون دارم، عزیزام، اطرافیام... همه! انگار این روزا حال دل هیچکس خوب نیست. فقط لحظه هایی که با توام غصه ها یادم میره... گور پدر دنیا و فردا!

نگاه کن... چی به سر آسمونمون اومده که لبخند از رو لب همه ی آدمای دور و برمون رفته؟ تا با هر کی میخوام از تو حرف بزنم خجالت میکشم از پوچ بودنِ عمق لحظه های شادی ام! شاید من هنوزم دارم کنار آناستازیا توی اون سالن بزرگ با یه لباس زرد، خوشخیال و سبکبال با آهنگ "روزی از روزهای ماه دسامبر" ، والس میرقصم....

شاید...

1 و 2

  • یاسمین پرنده ی سفید

حقیقت اینه که تمام استرس امروز به خاطر این نبود که بدونم کی معلممون میشه، بیشترش به خاطر دیدنِ نگاه تو بود وقتی که رنگ تازه ی موهام رو میبینی! دونستنِ عکس العملت دقیقه های آخر داشت منو میکشت. این چیزیه که قبلا تجربه اش نکردم چون همیشه اعتقاد داشتم "موی من مال منه و اهمیتی نداره دیگران خوششون بیاد یا نه... و من هر کاری خودم دلم بخواد باهاشون میکنم." از صبح خیلیا بهم گفتن که خیلی رنگش خوبه و بهم میاد اما... اون لحظه که تو گفتی خیلی خوشگله بهت میاد اوج لذت و آرامش بود :) کاش میشد اون لحظه ی نگاهت رو برا همیشه قاب کنم برای خودم :)

کی انقدر عزیز شدی؟ :) 

  • یاسمین پرنده ی سفید

خب... وقتی چشما شروع به حرف زدن میکنن... راستش واقعا نمیدونم باید این سکوتت رو چی تعبیر کنم؟! رفتی و خودت رو گم کردی تو عمق تنهاییات که چی؟ باشه قبول... چراغ آنلاین بودنت رو روشن بذار و دیگه مثل قبل خبری نباشه از اون دیوونه بازیات! اما آخه تا کِی میخوای خودت نباشی؟

اگه راست میگی جلوی چشماتو بگیر که نتونن حرف بزنن! 

  • یاسمین پرنده ی سفید

همه چیز از اونجا شروع میشه که از صبح دقیقه به دقیقه نگاهت به گوشیته، اما وقتی پیامی از سمت کسی میاد که دلت میخواسته؛ دیگه تمومه! حتی اگه یه احوالپرسی ساده باشه، همین که میدونی دیگه مکالمه تمومه راحت میتونی با گوشی خداحافظی کنی! و همینجاس که میفهمی دوباره ''دچار'' شدی!

 

پ.ن: سهراب سپهری میگفت: دچار یعنی عاشق (...) دچار باید بود وگرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف، حرام خواهد شد...

  • یاسمین پرنده ی سفید

از من به شما نصیحت... اگر یه خواننده ی خاص رو بی نهایت دوست دارید اونطور که من گوگوش رو دوست دارم، عاشق کسی بشید که اونم خواننده ی محبوبتون رو دوست داشته باشه. اینجوری اگه بعدا که رفتید زیر یه سقف به هزار و یک مشکلِ لاینحلِ لعنتی برخوردید، دلتون خوشه اولِ آشناییتون بسیار از این سلیقه ی مشترک خرکیف شدید. به خصوص وقتی تو یه ترافیکِ لعنتی گیر کردید و دارید بنزینِ باارزشتون رو الکی حروم میکنید... باور کنید دردش کمتره وقتی بغل دستیتون هم مثل خودتون اعجاز رو باهاتون داد میزنه :))))))

 

از کدوم خاطره برگشتی به من که دوباره از تو رویایی شدم / همه ی دنیا نمیدیدن منو، من کنار تو تماشایی شدم / از کدوم پنجره میتابی به شب که شبونه با تو خلوت میکنم / من خدا رو هر شب این ثانیه ها به تماشای تو دعوت میکنم / تو هوایی که برای یک نفس خودمو از تو جدا نمیکنم / تو برای من خود غرورمی، من غرورمو رها نمیکنم / تا به اعجاز تو تکیه میکنم، شکل آغوش تو میگیره تنم / اون کسی که پیش چشم یک جهان، به رسالت تو تن میده منم

  • یاسمین پرنده ی سفید