پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

حرف ها...

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۵۴ ب.ظ
1) نفر اول هی پرسید چته؟ با خنده از جواب دادن در رفتم... نفر دوم پرسید... بازم چیزی نگفتم... نفر سوم.... پیش خودم گفتم: آخه از کجا می فهمن؟
2) بهش گفتم: همیشه شاد باش... گفت: شادم به شادی شماها به خدا .... لبخند نشست رو لبم... از اون لبخندای دو نقطه پرانتزی! گفتم: هممون همینطوریم!
3) حرصش در اومده بود... گفت:" چرا انقدر حالتو می پرسه و..." یه لحظه دلم گرفت... چند روز بعد وقتی راجع به یه موضوع دیگه در مورد کسی با یکی حرف میزدم بهم گفت: "من و تو هردومون از یه نسلیم. همدیگه رو درک می کنیم و می دونیم که آدمای خوب تو گوشیمون چقدر می تونن حالمونو خوب کنن" به خودم گفتم نباید از اون نفر اول دلم بگیره... وقتی کسی تجربه ی چیزی رو نداره حق داره قضاوت کنه :)
4) گاهی حرف زدن با بعضی آدما... حتی اگه راجع به حرفای روزمره باشه... چقدر حال آدمو خوب می کنه... :)
  • یاسمین پرنده ی سفید

حرف

حرف ها

پرنده ی سفید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">