پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی
آخرین مطالب

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است


بیچاره دانه های کاج!
با هزار آرزو خود را به زمین می زنند، خورد میشوند...
افسوس که نمی دانند امروز حرف اول و آخر را آسفالت سیاه می زند! 

 

پ.ن : قشنگی اون جمله به کوتاهی و سادگی اش بود. اما این نوشته یه پی نوشت لازم داشت: حیف که دونه های کاج نمی دونن حتی تو خاکِ درخت خودشون هم جا ندارن! چون هر چیز تا حدی گنجایش داره...!

به نظر شما چقدر طول میکشه تا بفهمن هیچ جا جا ندارن، وقتی حتی خودِ درخت های کاج هم قربانی دکل های گاز و سیم های برق و تلفن میشن؟!!

یعنی دونه ای هست که بتونه خودش رو به شرایط ایده آل برسونه؟ :)

 

+ این میوه ی کاج، امروز صبح بهانه ای شد برای نگارش این متن.

++ تهرانی ها... امروز صبح هوای عالی و خوبی داشتیم. آفتاب طلائی ۷ صبح رو کیا دیدن؟ :)

http://s5.picofile.com/file/8103655218/DSC_3388.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103655392/DSC_3391.jpg

امروز صبح که این عکسا رو می گرفتم آرزو کردم کاش دوربین حرفه ای همرام بود. آرزو کردم که کاش گوشی ها دوربین های بهتری داشتن. و با خودم فکر کردم که خدا چه قدرتی به این دو تا تیکه چربی که بهشون می گیم چشم داده!

+++ در ۱۳.۱۲.۱۱ میلادی به یاد شما دوستان هم بودیم... امروز برای ۴۸ نفر از دوستان وآشنایان پیامکی در همین رابطه  فرستادم که تا حالا ۱۶ تا جواب دریافت کردم! آمار بدی هم نیست. نه؟! :|   من عاشق ماه دسامبرم :) بوی کریسمس و یلدا می ده! و یه بوهای خوب دیگه :)))))


برچسب‌ها: دانه های کاجصبح آفتابی تهران زیبای من
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۰ آذر۱۳۹۲ساعت 19:53  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

روح بزرگ

مادرم روح بزرگی داره. حتی به کسایی که بهش بدی کردن، خوبی می کنه!! می دونی؟ ذاتا نمی تونه "آدم بده" باشه!! مادر من آدم خوبیه. یادم نمی آد تو زندگیش به کسی بد کرده باشه. اما بد زیاد دیده!!!! از آدما... از دنیا واما....

گله ی من از خداست!!! آهای خدا... من به عدالتت مشکوکم!!!!!!!!!! می گن قادر مطلقی. فکر می کنم می تونی نظر یه بنده ی کوچولو قد من رو تغییر بدی... خیلی وقته زیر نظر دارم دنیاتو... می تونیاااا اما نمی خوای! توی اون نامهه (آیکن اشاره کردن با ابرو) هم بهت گفتم. خیمه شب بازی جالبیه. دستت درد نکنه. حالا بخند!

 

+نظرات این پست فعاله اما به هیچ وجه نمی خوام خودتون رو موظف به نظر دادن بدونید. من و خدا با هم یه سری مشکلاتی داریم که انشالله !! به زودی با هم حلش می کنیم. مگه من چیم از ابی کمتره که نتونم با خدای خودم یه روزی بشینم چای بنوشم؟


برچسب‌ها: خدایا اگه با ما مساله داریبگو شاید بتونیم کمکت کنیم
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۸ آذر۱۳۹۲ساعت 21:31  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

دوتا از بزرگترین دغدغه های پدربزرگم این روزا، توی دو تا سوال خلاصه میشه که هر روز و هر چند ساعت یه بار تکرار میشه:
۱. اذان گفتن؟
۲. من نمازم رو خوندم؟
البته بعضی وقتا سوالایی از جمله "کس دیگه ای شام نمی خوره؟"، "یاسی رفت سرکار؟" و سوالاتی از این قبیل هم گاهی مطرح می شه.

حالا نسل جوون رو در نظر بگیر... از تحصیل و میزان تحصیلات و کنکور گرفته تا  پروسه ی سرکار رفتن و بیمه شدن و عاشق شدن و ازدواج کردن و بچه دار شدن یا نشدن و یه عالمه چیز دیگه.

به نظر شما دغدغه های زیاد داشتن خوبه یا بد؟


برچسب‌ها: دغدغه
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۸ آذر۱۳۹۲ساعت 18:55  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

تو این چند وقت سه تا فیلم نگاه کردم. خواستم نظراتم رو اینجا هم انعکاس بدم. اما لزوما نظرات من عقاید منتقدین و سایر مردن نیست. تو این مدت راجع به فیلم هایی که می بینم با تعداد بیشتری نسبت به قبل صحبت می کنم و نظرات متفاوتی می گیرم و بیشتر از قبل فهمیدم که نظرات چــــــــــــــــقدر می تونن متفاوت باشن.

فیلم اول: برف روی کاج ها:

خیلی منتظر دیدنش بودم و با انتظارات بالایی سراغ این فیلم رفتم و طبق معمول همیشه گویا انتظاراتم خیلی بیشتر بود. فیلم بدی نبود. اما من انتظار بیشتری داشتم.  یه سری نکات اجتماعی تو این فیلم برام جالب بود. جامعه جالبی داریم. نکته ی بعدی در واقع یه سواله: اگر روزی همسر یه دوست خیلی صمیمی یا یکی از عزیزانتون رو تو خیابون با کس دیگه ای ببینید. به اون عزیزتون می گید که (شوهر/زنت) رو با یه (زن/مرد) غریبه دیدم؟ اگه مطمئن نباشید که مثلا اون که همراهشه (پسرخاله/دخترخاله) اش هست یا نه چی؟ به طور کلی به نظرتون کار خوبیه که آدم خبر خیانت رو به کسی بده؟

خیلی منتظر دیدنش بودم چون همون دو سال پیش تو جشنواره که پخش شده بود تعریفش رو شنیده بودم و بعد هم که به عنوان فیلم منتخب از نگاه مردمی انتخاب شده بود و چون اسم پیمان معادیان روش بود انتظار یه فیلم خیلی خوب و عالی داشتم و ناگفته نماند که مهناز افشار هم یکی از هنریشه های خانم موردعلاقه منه. خلاصه با انتظارات بالایی سراغ این فیلم رفتم و طبق معمول همیشه گویا انتظاراتم خیلی بیشتر بود. فیلم بدی نبود. اما من انتظار بیشتری داشتم. بعد از فیلم هم با یکی دونفر که صحبت کردم گفتن:خــــــــــیلی از فیلم خوششون اومده. نظر شخصی ام: بازی ها خوب بود. اما نکته ی جالب این که بر خلاف فیلم "خون بازی" خانم بنی اعتماد که اونم تا جایی که یادمه بیشتر حالت سیاه سفید داشت و من از این موضوع خیلی خوشم اومده بود. در مورد فیلم برف روی کاج ها بعضی جاها این رنگ یه خورده عصبی ام کرد. تو این فیلم بیشتر حرصم گرفت از دست مردم. این که یه زن تنها تو این جامعه چقدر باید نگران حرف مردم باشه! انقدری که من در تمام مدت فیلم حرکات و حرفای بازیگران غیر اساسی رو زیر نظر داشتم و نگران بودم که از کاه کوه بسازن به نظرم تو فیلم نامه انقدر به این قضیه پرداخته نشده بود! برام جالب بود که زن حتی بعد از جدایی خودش رو موظف می دونه که باید به مرد جواب پس بده در حالی که مرد حتی تو ازدواجش هم نخواسته یه اصول اخلاقی ساده رو رعایت کنه و حتی سر قولش با دیگران هم نمونده!!! و این که خانوما بلافاصله برای خیانت همسرشون دنبال بهونه می گردن و حتی خودشون رو مقصر می دونن و حتی گاهی دوستانشون هم در این راه همراهیشون می کنن! البته بعضی وقتا هم برعکس اینه. جامعه جالبی داریم. نکته ی بعدی در واقع یه سواله:

اگر روزی همسر یه دوست خیلی صمیمی یا یکی از عزیزانتون رو تو خیابون با کس دیگه ای ببینید. به اون عزیزتون می گید که شوهر/زنت رو با یه زن/مرد غریبه دیدم؟ اگه مطمئن نباشید که مثلا اون که همراهشه پسرخاله/دخترخاله اش هست یا نه چی؟ به طور کلی به نظرتون کار خوبیه که آدم خبر خیانت رو به کسی بده؟ 


فیلم دوم: هیچ کجا، هیچ کس

اولش به نظرم فیلم خوبی اومد. فکر می کردم قصه پردازی خوبی خواهد داشت. اما بازم انتظاراتم بیشتر از چیزی بود که دیدم و دارم کم کم به این نتیجه میرسم که ظاهرا من در مورد فیلم های سینمایی خیلی سخت گیرم!

اولش به نظرم فیلم خوبی اومد. فکر می کردم قصه پردازی خوبی خواهد داشت. اما هر چی فیلم جلوتر رفت، مایوس تر شدم! بازم انتظاراتم بیشتر از چیزی بود که دیدم و دارم کم کم به این نتیجه میرسم که ظاهرا من در مورد فیلم های سینمایی خیلی سخت گیرم! به نظرم چیز خـــــــــــــــــیلی عالی نبود. یه فیلم معمولی خوب بود. بازی های خوبی داشت و ناگفته نماند که رضا کیانیان و محمدرضا فروتن و مهناز افشار و... اسمهای کوچیکی نیستند. کلا فیلم هایی که تهشون رو درست و حسابی مشخص نمی کنند رو خیلی دوست ندارم. تنها نکته ی آموزنده ای که از این فیلم من گرفتم این بود که روی حرف و قول هیچکس به جز "خانواده" نمیشه حساب کرد. و ممکنه پشیمونی داشته باشه. نکته ی دیگه ای هم از این فیلم اگه گرفتید به من بگید :| در ضمن در مورد اون نوع دزدی من شنیده بودم که واقعا یه نمونه مشابه واقعی تو جامعه ما اتفاق افتاده بوده که واقعا جای تاسفه که چقدر در زمینه ی خلاف های گوناگون پیشرفت(؟؟!!) داشتیم!

 

فیلم سوم: ضد گلوله

فیلم جالبی بود. بعضی جاها باهاش خندیدم. یه جاهایی منو یاد فیلم "لیلی با من است" انداخت. راستش چیزی که بیشتر توجه من رو جلب کرد یه قسمت دیگه از فیلم بود... اونجا که بابک صحرایی تو یه جمله خلاصش می کنه "هر چی خواستم نه! به هر چی که نخواستم رسیدم"

فیلم طنزی بود در مورد دوران جنگ، اما برای من چیزی از ارزش های کسایی که از جونشون واسه این مملکت گذشتن کم نکرد و احترامشون همیشه سر جاشه. راستش چیزی که بیشتر توجه من رو جلب کرد یه قسمت دیگه از فیلم بود... اونجا که بابک صحرایی تو یه جمله خلاصش می کنه "هر چی خواستم نه! به هر چی که نخواستم رسیدم" خیلی جالبه... واسه دنیا مهم نیست "تو چی می خوای!!!" دنیا همون کاری رو می کنه خودش می خواد!!! یارو می ره جلوی تفنگ دشمن می خواد بمیره نمیشه! یکی نمی خواد بمیره و... خدای جالبی هم داریم! دنیا انگار همش به آدم دهن کنجی می کنه! با خودش میگه: ئه؟ می خوای زندگی کنی؟ حالا مریضت می کنم تا حالت جا بیاد! بعد آدم مریض میشه می گه فلان کار رو بکنم که زودتر بمیرم... دنیا می گه: ئه؟ می خوای روی منو کم کنی؟! اگه من بذارم! حالا که اینطوری شد مرگ رو می فرستم بالا سرت اما نمی کشمت تا بفهمی که با کی طرفی!!!! بگذریم....


شما کدوم یکی از این سه تا فیلم رو دیدین؟ نظر شما چی بوده؟

+من به شخصه هنوز مثلا فیلم pay it forward رو ترجیح می دم... یا گناهکاران خودمون :)


برچسب‌ها: فیلمبرف روی کاج هاهیچ کجا هیچ کسضد گلوله
+ نوشته شده در  جمعه ۱۵ آذر۱۳۹۲ساعت 20:30  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

دیشب دو تا فیلم دیگه دیدم که از هر دو بسیار لذت بردم.

اول: لطفا مزاحم نشوید!

     نویسنده و کارگردان: محسن عبدالوهاب ( که قبلا در ساخت فیلم های خون بازی و گیلانه هم با خانم بنی اعتماد همکاری داشتن)

این فیلم رو دوست داشتم. زندگی آدمایی که در ظاهر هیچ ربطی به نداره خیلی قشنگ به هم متصل شده بود. کلا خوشم اومد از این فیلم. بازی بازیگران نامدار و بازیگران کم تجربه چشم گیر بود به خصوص من از بازی آقای هدایت هاشمی خیلی خوشم اومد. نقش روحانی رو خیلی خوب بازی کرده بود. این فیلم یک فیلم اجتماعی با بیان طنز بود. از اون فیلم هایی بود که بعد از اتمامش نگفتم: حیفِ وقت! بلکه لبخند ناشی از رضایتی بر لب داشتم. بر خلاف سه تا فیلمی که تو پست قبل راجع بهشون نوشته بودم, این فیلم پشت صحنه ی نسبتا خوبی هم داشت که از تماشای اونم پشیمون نشدم.

اگه این فیلم رو قبلا دیدید یا در آینده بعدها دیدید, خوشحال میشم نظراتتون رو با من شریک بشید :)



دوم: یکی از ما دو نفر (پرنسیپ)

       نویسنده و کارگردان: تهمینه میلانی  - بازیگران: بهرام رادان - السا فیروزآذر - دانیال عبادی - آنا نعمتی و...

این فیلم رو خیلی دوست داشتم. اینم از اون دسته از فیلم هایی بود که نه تنها بعد از دیدنش لبخند رضایت بر لب داشتم و نگفتم : حیف وقت و پول و انرژی... بلکه با خودم گفتم کاش تو سینما دیده بودمش و حتی به این فکر کردم که ممکن بود مثل "آتش بس یا سوپراستار" چند بار برای دیدنش برم سینما!! اول بگم که دیدن پشت صحنه ی این فیلم رو بهتون توصیه می کنم! و بر خلاف اون منتقد بسیار با دقت(؟!؟ :دی ) برنامه ی 7 جیرانی که حتی به خودشون زحمت نداده بودن اسم قهرمانای اصلی فیلم رو در ذهن که نه (باعث زحمت میشد!!!) حداقل رو کاغذ حفظ کنن!!! من خیلی از فیلم خوشم اومد. حتی در بعضی صحنه ها واقعا به وجد اومدم :)

تهمینه میلانی نازنین... مهم نیست منتقدین چی می گن... مهم اینه که تنها اسم شما کافیه واسه ی این که یه فیلم رو فیلم خوبی بدونیم. کارتون عالیه. مرسی :) یعنی من عاشق اون سکانسی شدم که سارا برای بابک از انگشت کوچیک دست و ... میگه. اصولا عاشق شخصیت سارا شدم که در عین حال که صادق ه و خیلی رو بازی می کنه. اما خر نیست. یعنی اگه همه ما دخترا اینطوری بودیم چقدر خوب میشد.

دوستان این فیلم رو هم اگه دیدید، من رو از نظراتتون بی بهره نذارید.

+ببخشید دیگه حوصله نداشتم خودم عکس بگیرم، عکسا رو از اینترنت دانلود کردم. کیفیتشون زیاد خوب نبود. شرمنده.


برچسب‌ها: فیلمیکی از ما دو نفرلطفا مزاحم نشوید
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۷ آذر۱۳۹۲ساعت 20:21  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

دیروز تو تهران برف اومد... همیشه برف رو دوست داشتم و دارم. برام یادآور خاطراته :)

+ این روزا غیرعادی خوبم!!!!!! راستش رو بخواید خودم رو نمیشناسم! حالم واسه خودم عجیب و غریبه! یاسی ای که می شناختم یه سری چیزایی رو تو این دنیا دید که اگه دو سال پیش بود حالش جور دیگه ای بود. برام دعا کنید بچه ها. دعا کنید خودم رو پیدا کنم. نمی دونم مَنِ من دقیقا کدومه؟!!!!  ++ کسی در سطح تهران روانشناس خوب سراغ نداره آیا؟

++ بشنوید:  من کی ام؟

من کی ام؟ یه دربه در. گم شده ی محله ها... پشت پا خورده ترین صدای شهر بی صدا... از کجا ؟ جنوب شهر، اونجا که بن بست نفس؛ اونجا که خواب و خیال زندونی می شه تو قفس، وسط یه ضربدرم، خونه به دوش و خسته. توی چهارراهی که از چهار طرف بن بسته! من کی ام یه پاپتی پر از سوال بی جواب! صد تا جاده رو دیوار نقاشی کردم توی خواب... دیوارا قایم شدن اون ور پرده های رنگ... عمری ه که دل خوشم به این دروغای قشنگ!خود من اینجا رو ساختم. دیواراش کار منن... رنگارو پاک می کنم ببین که نعره می زنم.... خود من دیوارای این زندونو ساختم. من خودمو توی این چهار دیواری انداختم... من کی ام؟!..... (ترانه ی یغما گلرویی)

خواننده:شاهین نجفیان (با شاهین نجفی فرق داره)


برچسب‌ها: من کی ام
+ نوشته شده در  جمعه ۱۵ آذر۱۳۹۲ساعت 10:18  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

یکی از صحنه هایی که من همیشه دوست دارم ببینمو همیشه با دیدنش اینطوری:  یا حتی اینطوری:  میشم رو در "ادامه ی حرفام" ببنید!

علاقه است دیگه... چه میشه کرد؟


ادامه حرفام :


 

+ شما هم رد پای گربه رو روی شیشه ی ماشین می بینین لبخند می زنید مثل من؟ :)

++ واقعا کسی تو دنیا پیدا میشه که گل نرگس و عطر مُنحَصِر به فَرد و خُنَک و دل نشینش رو دوست نداشته باشه؟!!!!


برچسب‌ها: شادی های کوچک زندگی
+ نوشته شده در  شنبه ۹ آذر۱۳۹۲ساعت 16:57  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

نمی دونم چند نفرتون این برنامه ها رو دیدی. من امروز راجع بهش شنیدم و تصمیم گرفتم چند تاشون رو دانلود کنم. گفته بودن دوربین مخفی مربوط به رامسین کبریتی خیلی جالب بود و در عین حال آدم خیلی دلش براش می سوخت و این که چقدر آدم با جنبه ای بوده. واسه همین اول از همه مال این بنده خدا رو دیدم. لینکش رو براتون می ذارم که اگه دوست دارید شما هم ببینید و اگه خوشتون اومد بقیه اش رو هم ببینید.

شوخی با رامسین کبریتی

شوخی با حسن جوهرچی

شوخی با حامد بهداد


برچسب‌ها: دوربین مخفی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۸ آذر۱۳۹۲ساعت 17:44  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

دوستان قوه قضائیه آگهی استخدام داده ظاهرا قرارداد ۱۰ ساله می بندن. اگه می خواید و شرایط لازم رو دارید به در ما که نخورد.

استخدام در قوه قضائیه تا ۳۰ آذر تمدید شد.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۱ آذر۱۳۹۲ساعت 17:42  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

  • یاسمین پرنده ی سفید

روز جهانی معلولان

 

امروز (۱۲ آذر) مصادف با ۳ دسامبر روز جهانی معلولان خجسته باد

 

+کاش یه ذره بیشتر هوای هم رو داشته باشیم و با هم مهربون تر باشیم. با آرزوی دنیایی بهتر برای همه :)

 

بی ربط نوشت: همین الان ۲۰:۳۰ دقیقه امروز یه خبری شنیدم که حسابی کفری ام کرد. دیدم باید این عصبانیت رو یه جا ثبت کنم وگرنه می ترکم.  یونیسف، ورزش باستانی و ایرانی چوگان رو به اسم جمهوری آذربایجان ثبت کرد!!! لابد دو روز دیگه هم یکی پیدا میشه می گه اصلا کوروش ایرانی نبود که!!!!! مال فلان جا بود!

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۲ آذر۱۳۹۲ساعت 18:55  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

 

نوشتاری به بهانه ی بازی پرسپولیس و آث میلان


ادامه حرفام :

بخش اول: خاطره ها

خب مشخصه که یه سریا رو نمیشناسم و باید از بابا و مامان اطلاعات بگیرم. مثلا این که سلطانی قبلا یه بازی در میون با وحید قلیچ تو دروازه وایمیستادن و موقع هایی که قلیچ تو دروازه بود گاهی سلطانی به عنوان یه بازیکن تو زمین می اومد و گل هایی هم برای پرسپولیس به ثمر رسونده.

بعضیا رو خودم یادمه. علی انصاریان، پژمان جمشیدی، بهنام ابوالقاسم پور، حمید استیلی، مهرداد میناوند، مهدوی کیا و کریم باقری و ...

بعضیا رو می شناسم اما بازی هاشون رو هیچوقت ندیدم مثل مجتبی محرمی و پنجعلی و کرمانی مقدم و ...

بعضیا رو بازی هاشون رو ندیدم اما همیشه از اون اول بی دلیل یا با دلیل دوسشون داشتم مثل فرشاد پیوس و علی پروین(که البته سرمربی بود)

بعضیا رو هم ازشون متنفرم و اصلا نمی دونم چرا تو این بازی دعوت شده بودن و حتی پاس گل دادنشون نظرم رو عوض نمی کنه مثل ن.م که حتی دوست ندارم اسمش رو تو وبلاگ نازنینم بیارم! :|

جای بعضیا خیلی خالی بود :) مثل احمدرضا عابدزاده، علی کریمی، داوود فنایی، ابراهیم اسدی، حامد کاویانپور، امیرحسین اصلانیان و... که دو تاشون ظاهرا تو تمرینا بودن حتی.

بعضیا خوب شد نبودن با این که تو تمرینا بودن... مثلا هاشمی نسب (در ضمن من به شخصه از این که علی دایی هم نبود خیلی خوشحال بودم)

بخش دوم: بازی

عادل فردوسی پور به نکته ی خوبی اشاره کرد: میانگین سنی و وزنی بازیکنای ما واقعا بیشتر بود. بازیکنای میلان خیلی رو فرم بودن. اما در مجموع به نظر من بازیکنای ما هم با همه ی این حرفا بد بازی نکردن.

۴ تا دروازه بان داشتیم. که سه تاشون نفری یه دونه گل خوردن! :|

حیف شد که تنها دقایقی تونستیم با هر بار دیدن شاهرودی و مالدینی لبخند بزنیم! رضا مالدینی زود مصدوم شد.

ضربه ای که کریم باقری رو هوا به بازیکن میلان زد تو نیمه اول فراموش نشدنی بود واقعا!!!

حالا خودمونیماااا... مرادی هم کم به نفع ما نبودااا به خصوص تو نیمه ی دوم

گل امامی فر رو دوست داشتم :) و خیلی دلم سوخت که علی انصاریان نتونست اواخر بازی اون توپ رو گل کنه... چون گذشته از این که بازی حداقل ۲-۳ تموم میشد منم به عنوان طرفدارش می تونستم همه جا با افتخار بگم علی انصاریان نه تنها بازیکن خوبی بود. نه تنها به "اولیور کان" گل زد. بلکه به دروازه بان آث میلان هم گل زده. البته مطمئنم که اگه هنوز مثل قدیما رو فرم بود حتما اون توپ رو گل میکرد. ولی قسمت نبود دیگه فدای سرش :)

اون قسمتی هم که مهدوی کیا جایگزین فرشاد پیوس نازنین شد تماشایی بود... معرفت پرسپولیسیا رو به نمایش گذاشتن. فرشاد پیوس پیرهن خودش رو بهش داد و محمد پنجعلی هم با اصرار بازوبند کاپیتانی رو بهش داد.

مهدوی کیا هم که بنده خدا تو شادی و غم اشک می ریزه اون دفعه از ناراحتی گریه می کرد این دفعه از شوق!

در ضمن به نظر من میلانی ها بازی خشنی رو از خودشون به نمایش گذاشتن... خیلی بازی رو جدی گرفته بودن :|

+فعلا فقط همینا رو یادمه که بنویسم. چیز دیگه یادم بیاد اضافه می کنم. یه سری عکس هم از سایت های مختلف جمع کردم که چون الان حس آپلودشون نیست یه روز دیگه می ذارمشون :)


برچسب‌ها: خاطره نویسی از بازی پرسپولیس میلان
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۷ آذر۱۳۹۲ساعت 23:7  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

بچه های گل والیبال و زحمت کشان فوتبال ساحلی دستتون درد نکنه... تنتون سالم، لبتون پرخنده، دلتون خوش، شادیهاتون تمام نشدنی، زندگیتون سرشار از خوشی و آرامش باد :)


ادامه حرفام :

خب باری های ملی همیشه مهم بودن اما با توجه به درخشش عالی بچه های والیبال، همه دوست دارن که بازی هاشون رو ببینن. هر چند که این بار به خاطر پخش مستقیم مسابقات و این که بازی ها صبح بود خیلی ها مثل من بازی ها رو از دست دادن و فقط نتایج رو دنبال می کردن. اما امروز از صبح همه دنبال این بودن که بازی رو ببینن. تا این که خبر رسید تو اتاق کنفرانس محل کارمون یه سری بچه ها دارن بازی رو می بینن. هیچی دیگه...

منم طاقت نیاوردم و واسه ست آخر خودمو رسوندم... خیلی هیجان انگیز بود. نمی دونم چرا... اما امروز فهمیدم که بعد از دوران راهنمایی و دیبرستان و اون زمانایی که "خیلی" طرفدار "فوتبال" بودم و مسابقات دربی(پرسپولیس - استقلال) برام خیلی مهم بود یا دو دوره قبل که فوتبال رفته بود جام جهانی(اگه درست یادم بیاد)...... خلاصه بعد از اون دوران تا امروز این استرس و آدرنالین رو تجربه نکرده بودم... با تمام وجودم آرزو می کردم که ببرن جوری که انگار خودم داشتم بازی می کردم :) لحظه ای که ایران برنده شد نا خود آگاه هممون از خوشحالی هورا کشیدیم و دست زدیم... خیلی وقت بود که این حس رو اینطوری تجربه نکرده بودم! برد تیم ملی ایران در برابر آمریکا که واسه خودش برو بیایی داره خیلی ارزش داشت و از اون بیشتر این که یه ایرانی(حمزه زرینی) بازیکن برتر میدون شد بین اون همه بازیکن خوب :)

بعضی وقتا شادی ها کنارمونن اما تو بعضی روزا نمی تونیم حسشون کنیم! اما امروز از اون روزا نبود و من این حس خوبو مدیون بازی خوب بچه های والیبالمونم.


برچسب‌ها: والیبال و فوتبال ساحلیشادی های زندگی
+ نوشته شده در  شنبه ۲ آذر۱۳۹۲ساعت 23:13  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

در بخش های بعدی مسابقه ی بلاماسکه... در صورت دلخواه با نظراتم همراه باشید!


قسمت دوم: http://belamaskeh.blogfa.com/post/782

11. :)

12. عکس جالبیه فقط من نفهمیدم اون آیه ی قرآن ه اون گوشه چه ربطی به بقیه عکس داشت!

13. :)))) رای اولم :)))

14. :))) رای دومم :))) لیوانه قشنگ نیستا... اما عکسه عالیه... یه لیوان نور!

15. از این عکسم خوشم می آد... یه سوزن رنگین کمونیه! :)

16. :)) رای سومم :))) مگه میشه این عکس رو دوست نداشت؟

17. جالبه. نوع چینش آیکنا هم جالب بود :)

18. اگه میشد 4 تا رای داد من به اینم رای می دادم. اینم نوع چینش ایکناش جالب بود :)

19. ...


قسمت سوم: http://belamaskeh.blogfa.com/post/783

20. :)))) رای اولم

21. ...

22.  :))) رای دومم... این عکس خیلی قشنگه اما نوع چینش این دسکتاپ خیلی جالب و دقیقه!!!!! واقعا آفرین! :)

23. :)

24. از نوع عکسش خوشم اومد!

25. خوش رنگه :)

26. بامزه است :)

27. ...

28. :))) به به :))) اینم از رای آخرم :)

+ عکس های ۱۳ و ۱۴ ، از قسمت سوم و عکس های ۲۰ و ۲۸ از قسمت سوم، به گروه ۱۰ عکس برگزیده رسیدند.


+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۷ آذر۱۳۹۲ساعت 18:36  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

یه سر به این مسابقه بلاماسکه - قسمت اول بزنید :

قسمت اول: http://belamaskeh.blogfa.com/post/779

دوست دارم نظرتون رو بدونم و با توجه به این که با بلاماسکه خیلی وقت نیست آشنا شدم و دیدم همه ی کامنتا خلاصه و مختصر و مفیده روم نشد اونجا زیاد حرف بزنم. حرفام رو آوردم اینجا. اصولا من جدیدا حرف نزنم احساس منفجر شدن دارم!!!! اینا رو من واسه دل خودم می نویسم. شما مجبور نیستید بخونید.


ادامه حرفام :
یه سر به این مسابقه بلاماسکه - قسمت اول بزنید.

دوست دارم نظرتون رو بدونم و با توجه به این که با بلاماسکه خیلی وقت نیست آشنا شدم و دیدم همه ی کامنتا خلاصه و مختصر و مفیده روم نشد اونجا زیاد حرف بزنم. حرفام رو آوردم اینجا. اصولا من جدیدا حرف نزنم احساس منفجر شدن دارم!!!! اگه احیانا علاقه ای به شنیدن نقد و بررسی هام دارید برید به ادامه حرفام لطفا :)

۱. نمیشناسمشون. عکس هنری جالبیه اما از اون دسته از عکساس که تا راجع به شخص اطلاعات نداشته باشی جذابیت خاصی نداره برا آدم.

۲. عکس یه ذره پسرونه اس بیشتر به نظرم اما نمی دونم چرا برای من یه حس آرامش توی عکس مشخص بود که باعث شد از اون حس بدی هم که می تونست تو عکس باشه چشم پوشی کردم و حتی بهش رای هم دادم! :)

۳. عکس جالبیه اما برای دسکتاپ خیلی شلوغه آخه!

۴. ...

۵. بهش رای دادم اما راستش خیلی دلگیره

۶. خیلی غمگینه

۷. رای سومم :) خوشگله :)

۸. ...

۹. برای دسکتاپ خیلی شلوغه.

۱۰. قشنگه

اینا فقط نظرات شخصی منه و همونطور که گفتم بعضی عکسا ممکنه به خودی خود خوب باشن اما برای دسکتاپ از نظر شخصی من شلوغن. همین :)

 

+ از این مرحله عکس های ۵ و ۷ در گروه ۱۰ عکس برگزیده قرار گرفتند.

+ نوشته شده در  جمعه ۱۵ آذر۱۳۹۲ساعت 21:37  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

نظرات مربوط به قسمت چهارم :

۲۹. ...

۳۰. :) دوسش دارم رای می دم.

۳۱. :) دوسش داشتم. جالب بود.

۳۲. :)خیلی قشنگه اما برای دسکتاپ شلوغه. همین :)

۳۳. خیلی باحال بود :)) ولی بیشتر به خاطر نوع چینش آیکناش :)

۳۴. عالی بود..... داریوش ♥

۳۵. ساده و زیبا

۳۶و ۳۸. بی انصافی بود یه کم که عین هم بودن... من به اونی که واقعی تر بود رای دادم... اونی که آیکن بیشتری داره. این عکس رو دوست دارم :) ساده و زیبا. عکس زمینه ی برنامه ی حسابداری محل کارم همینه :) (البته یه دلیلش هم این بود که برنامهه هر عکسی رو قبول نمی کنه! :| )

۳۷. دل آدم می گیره آخه :(


نظرات مربوط به  قسمت پنجم:

۳۹. قشنگه. رای اولم بود.

۴۰. ...

۴۱. ... فقط ماهشو دوست دارم!

۴۲. ...

۴۳. :) زرافه ♥ عکس سیاه سفید ♥ این عکسو دوست دارم. ساده و زیبا :) رای دوم

۴۴. :))) بامزه است نه؟ رنگش و سادگیش رو دوست داشتم و چینش آیکن هاشو :) رای سوم

۴۵. :)))))) خیلی باحال بود. تنها دلیلی که بهش رای ندادم این بود که "عکس دسکتاپ نبود. البته شاید یه کم بی انصافی کرده باشم. نمی دونم :|

۴۶. :) قشنگ بود :)

۴۷. :) ساده بود. اما راستش یه کوچولو زیای ساده بود. همین :)

 

عکس های ۳۳ و ۳۷ از قسمت چهارم و عکس های ۳۹ و ۴۴ از گروه پنجم به مرحله ی ۱۰ عکس برگزیده راه یافتند.

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۹ آذر۱۳۹۲ساعت 22:29  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات


اعلام ۱۰ عکس برگزیده ی مسابقه ی دسکتاپ ها - بلاماسکه 

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۱ آذر۱۳۹۲ساعت 21:39  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

  • یاسمین پرنده ی سفید

زمان خیلی چیزا رو تغییر می ده، آدما رو، محیط رو، شرایط زندگی و... بعضی چیزا هست که این تغییرات رو در طول زمان بهمون نشون می ده... مثل وقتایی که میشه تغییر کردنمون رو با نگاهی به آرشیو وبلاگامون ببینیم. مثل نگاه کردن به دست خطمون که بین کتابای دبستانمون می بینیم. مثل آرزوهامون که گاهی رو یه تیکه کاغذ می نوشتیم و بعد از سالها پیداش می کنیم و می فهمیم که چقدر آرزوهامون تغییر کرده یا برعکس. یکی از چیزایی که این تغییرات کوچیک و بزرگ زندگی رو یادمون می آره عکسه. عکسای قدیمی.

عکس های این سری نگاهی داره به آدما در طی زمان... این جور عکسا همیشه برای من خیلی جذابه، دیدن این که آدما به مرور زمان چقدر تغییر می کنن! یا حتی برعکس چقدر سلایقشون همچنان یکسان باقی می مونه که اینو میشه از نوع انتخاب وسایل خونه، جاهایی که عکس انداختن یا حتی لباساشون فهمید. امیدوارم برای شما هم جالب باشه.

نکته: عکس بالا پدر و پسری رو نشون می ده که در سال های ۱۹۸۱ و ۲۰۱۱ موقع پرتاب اولین و آخرین شاتل به فضا در محل پرتاب حضور داشتن :)

+ برای دیدن عکس های بیشتر لطفا به وبلاگ گروهیمون جمــــــ+ـــــع ما مراجعه کنید و عکس های بیشتر رو دراینجا ببینید :)

++ در ضمن دختر دایی گلم "الی" هم پست تازه ای در بخش آشنایی با موسیقی داره که می تونید ازایـــــــــــنــــــــــــجـــــــــا همراهیش کنید.


برچسب‌ها: جمع ماپرنده ی سفیدعکس
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۶ آذر۱۳۹۲ساعت 9:6  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

 عکس ها در گذر زمان...بخش : عکس


زمان خیلی چیزا رو تغییر می ده، آدما رو، محیط رو، شرایط زندگی و... بعضی چیزا هست که این تغییرات رو در طول زمان بهمون نشون می ده... مثل وقتایی که میشه تغییر کردنمون رو با نگاهی به آرشیو وبلاگامون ببینیم. مثل نگاه کردن به دست خطمون که بین کتابای دبستانمون می بینیم. مثل آرزوهامون که گاهی رو یه تیکه کاغذ می نوشتیم و بعد از سالها پیداش می کنیم و می فهمیم که چقدر آرزوهامون تغییر کرده یا برعکس. یکی از چیزایی که این تغییرات کوچیک و بزرگ زندگی رو یادمون می آره عکسه. عکسای قدیمی.

عکس های این سری نگاهی داره به آدما در طی زمان... این جور عکسا همیشه برای من خیلی جذابه، دیدن این که آدما به مرور زمان چقدر تغییر می کنن! یا حتی برعکس چقدر سلایقشون همچنان یکسان باقی می مونه که اینو میشه از نوع انتخاب وسایل خونه، جاهایی که عکس انداختن یا حتی لباساشون فهمید. امیدوارم برای شما هم جالب باشه.

امیدوارم شما هم از این سری عکسا خوشتون اومده باشه. منتظر نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما هستم.

و برای اونایی که نمی تونن عکسا رو ببینن:

http://s3.picofile.com/file/8101548150/01.jpg      http://s2.picofile.com/file/8101548200/02.jpg

http://s2.picofile.com/file/8101548392/03.jpg      http://s3.picofile.com/file/8101548442/04.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101548542/05.jpg      http://s3.picofile.com/file/8101548668/06.jpg

http://s1.picofile.com/file/8101548792/07.jpg      http://s3.picofile.com/file/8101548892/08.jpg

http://s2.picofile.com/file/8101548992/09.jpg      http://s4.picofile.com/file/8101552126/10.jpg

http://s1.picofile.com/file/8101552168/11.jpg      http://s4.picofile.com/file/8101552234/12.jpg

http://s2.picofile.com/file/8101552334/13.jpg      http://s4.picofile.com/file/8101552976/14.jpg

http://s1.picofile.com/file/8101553084/15.jpg

http://s1.picofile.com/file/8101553618/avalin_o_akharin_shatel.jpg



برچسب‌ها : جمع ما , پرنده ی سفید , عکس , گذر زمان به روایت تصویر

  • یاسمین پرنده ی سفید