پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

برای دوستانی که تقاضای رمز پست قبل رو داشتن باید بگم تقصیر بیان ه که انقدر خنگوله که نمی دونه باید مثل بلاگفا رمز رو فقط برای ادامه ی مطلب درخواست کنه :/
کلیات همون پست رو اینجا بخونید :)

  • یاسمین پرنده ی سفید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۸ آذر ۹۴ ، ۲۰:۰۷
  • یاسمین پرنده ی سفید

به نقل از یه فیلم برام تعریف می کرد:

بین صفر تا یک؛ بی نهایت عدد وجود داره و خود اعداد از صفر تا بی نهایتن! اندازه ی بی نهایت هر آدمی با بی نهایتِ یه آدم دیگه فرق داره :) مهم اینه بی نهایتِ خودتو پیدا کنی!


+از اون حرفا که بعدها می فهمی "یعنی چی" :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

مخاطب محترم!!! :) همه ی فحش ها و تهمت هات رو خوندم :)

و حرفات بیشتر از این که دردناک باشه خنده دار بود برام. از دوتا جمله ی آخرت فهمیدم که عقده ای کیه :)

چیزی ندارم بهت بگم... حتی اونقدر مهم نیستی که به خدا بسپارمت!!!!!

شاد باشی :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

سه روز تعطیله :) از سه هفته ی قبل براش برنامه میریزم. با خودم می گم تموم کارای عقب افتاده ی دانشگاه رو انجام می دم. روز اول می گذره و عملا و رسما هیچ کاری نکردم. روز دوم اوضاع یه کم بهتره اما... شب موقع خواب به خودم می گم... حالا که دستم راه افتاده فردا تا بلند شدم میشینم سر کارای دانشگاه. صبح... لپ تاپ رو باز می کنم... دونه دونه صفحه های الکترونیکی رو ورق می زنم.... حالم به هم می خوره از همه چیز... جمله ی خواهرم رو تو ذهنم مرور می کنم "هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد" دست از کار میکشم و به خودم می گم... اگه دانشگاه نبود تو این سه روز حداقل دو تا کتاب خونده بودم. حداقل یه فیلم دیده بودم... برای یه لحظه تموووووم آرزوهام تو یه جمله خلاصه میشه: کاش زودتر این دوسال بگذرن و برای همیشه از شر این طاووس لعنتی نفرین شده خلاص شم.

  • یاسمین پرنده ی سفید
دلم می خواد باهات حرف بزنم. اما گفتن یه جمله ی کوتاه و جوابی که میشنوم ساکتم میکنه. برای بار هزارم توبه می کنم! دلم می خواد باهات حرف بزنم اما به جاش شروع می کنم به خوردن! فرقی نداره چیپس باشه یا پفک. فرقی نداره کیکه یا خرما.... دلم می خواد باهات حرف بزنم اما یادم می آری که چقدر از هم دوریم! چیزایی که منو به قهقهه می اندازه برای تو مسائل سطحی و مسخره است که ارزش وقت گذاشتن نداره. دلم می خواد باهات حرف بزنم اما یادم می افته که تا مدت ها باید قهرت رو تحمل کنم چون جور دیگه ای فکر می کنم! دلم می خواد باهات حرف بزنم اما...
نه! دلم نمی خواد حرف بزنم! بهتره یه گوشه بشینم... لب تاپ لعنتی رو باز کنم و کارای لعنتی دانشگاه رو پیش ببرم... نه... دیگه دلم نمی خواد حرف بزنم.... باز هم توبه می کنم برای بار هزارم یادم می آرم که باید حرفای نگفته رو با چپس و پفک و کیک و خرما قورت داد و برای همیشه دفعشون کرد! باید دل خوشی ها رو تو یه گوشه از قلب نگه داشت برای سالها بعد که می خوای باهاشون خاطره بازی کنی تا لبخند بیاره رو لبت... گاهی... حرف زدن... با کسی که.... با تو... زمین تا آسمون فرق داره.... اشتباه محضه! گاهی باید فقط خفه شد و از اون ثانیه ی خوش تنهایی لذت برد!

+ روزگار غریبیست نازنین!
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی "دوستت دارم"!!!!! "احمدشاملو"
  • یاسمین پرنده ی سفید
مثل لبخندی که صبح اول وقت با شنیدن صداهایی که تو گوشت میپیچن رو لبت میشینه...
مثل لبخندی که تو ساعت استراحت بین کار با خوندن چند تا جمله ی ساده رو لبت می آد...
مثل لبخندی که موقع برگشتن به سمت خونه نمی تونی از رو لبت برش داری تا لااقل مردم تو دلشون به تویی که سر پا وایسادی و سرت رو به شیشه ی در اتوبوس تکیه دادی و به جمله هایی که از هندزفری ای که تو گوشته پخش میشه دل خوشی, نگن دیوونه!
این حس خوب هر چی که هست... حتی اگه موقت باشه... به تموم حسای بد منطقی که منتظر فرصتن تا به سمتم هجوم بیارن می ارزه! پس: آره... من بی دلیل خوشحالم :))

+تیتر از ترانه ی سعید مدرس
  • یاسمین پرنده ی سفید

تو کتابخونه ی کوچیک دانشکده نشسته بودیم. کتاب زبان جلوم باز بود. گفت: به چی فکر میکنی؟

همونجور که نگامو از ناکجا میگرفتم گفتم: به همه چیز!

خندید... گفت پس مزاحمت شدم؟ گفتم نه:)

 گفت: من وقتایی که خونه هستم درس نمیخونم. از کارای خونه متنفرم. اما وقتی که میخوام درس بخونم یهو بلند میشم جارو میکشم. غذا درست میکنم. درس خوندن برام سخته.

گفتم:من تو خونه هم همینم. کتاب جلوم بازه اما خودم تو هپروتم!

بازم خندید. گفت: استادامون برا این که استاد بشن خیلی تلاش کردن و سختی کشیدن. اما الان راحت ترین کار دنیا رو دارن. هیچ کاری نمیکنن! بعضی وقتا به سرم میزنه تا دکترا بخونم استاد شم.

گفتم: خب اگه درس خوندن رو دوست داری بخون

گفت:نه!دوست ندارم. اما واسه آدمای تنبل بهترین شغله.

گفتم:به نظر من بهترین شغل واسه آدم؛شغلیه که دوستش داره. اما سخت ترین کار دنیا؛ پیدا کردن اون شغله! من دنبال همونم! شغلی که هر چی براش تلاش کنی خسته نشی!

  • یاسمین پرنده ی سفید
دین کیمن, مخترع سِگوِی, دستگاه دیالیز خونگی و دستگاه تصویه ی آب... میگه: همیشه به بچه ها می گم: کاری رو پیدا کنید که دوستش دارید. چون در اون صورت احساس خوشبختی میکنید. در غیر این صورت فقط خودتون رو گول می زنید.
دین میگه مثل این بود که پدرم هیچوقت نمی خوابید. وقتی که بیدار میشدم می دیدمش که داشت نقاشی میکشید و وقتی می خواستم بخوابم پدرم هنوز داشت نقاشی میکشید. اون هیچوقت مثل پدرای دیگه بعد از کار با ما بازی نمیکرد. یه روز بهش گفتم دلم برات میسوزه که حتی بعد از این که از کار برمیگردی هم باز باید کار کنی! پدرم قلمو رو گذاشت زمین. نگاهم کرد و گفت: دلت برای من نسوزه. من عاشق کارم هستم و از کاری که می کنم لذت می برم! :)

خب... حالا که حرف کیمن شد و اختراع دستگاهتصویه آبش...نکته ی جالب دیگه ای که فهمیدم اینه که 50 درصد بیمارهایی که در دنیا وجود دارن, علت بیماریشون به خاطر نوشیدن آب آشامیدنی آلوده است! یعنی اگه آب آشامیدنی سالم در دست همه ی مردم دنیا باشه, 50درصد بیماری ها کاهش خواهند یافت.
  • یاسمین پرنده ی سفید

کتاب:گریز دلپذیر - نویسنده: آنا گاوالدا - ترجمه الهام دارچینیان - نشر قطره

  • یاسمین پرنده ی سفید