پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

من میونه ی خوبی با رمان های خارجی نداشتم معمولا از خریدنشون اجتناب می کردم چون معمولا اسمای خارجی زودتر از ذهنم خارج میشه و با دیدن هر اسم باید برگردم تا مطمئن بشم که نویسنده داره راجع به کدوم شخصیت صحبت می کنه!!!!(البته مثل این که الان در این مورد حافظه ام خدا رو شکر بهتر شده) اما

این رمان من رو به خوندن رمان های خارجی دیگه علاقه مند کرد. انقدر جذاب و گیرا بود که این کتاب ۴۱۰ صفحه ای رو تقریبا تو ۳ روز خوندم (می گم تقریبا چون مسلما کتاب همش تو دستم نبود و بیشتر عصر یا غروب می تونستم بخونمش + ضمنا صفحه هاش هم یه کم از کتاب های معمولی کوچیک تره ولی نه قطع جیبی)

این همه حرف زدم که بگم این داستان منو دنبال خودش کشوند با وجود این که اول کتاب ذکر شده که این "متن کوتاه شده" ی داستانه و اینجا بود که فهمیدم چرا چارلز دیکنز، " چارلز دیکنز " شده! این رو هم در نظر بگیرید که ما نسخه ی ترجمه شده رو می خونیم... اگه متن رو به صورت مستقیم می خوندیم چی میشد!! (البته خوشبختانه این از اون دست کتابایی بود که من از ترجمه اش خیلی راضی بودم. (ترجمه محسن سلیمانی)

+ تیکه هایی که از این کتاب منو به فکر فروبرد و دوستشون داشتم رو تو "ادامه ی حرفام" آوردم.


ادامه حرفام :

Arezoohaye Bozorg

 

سه روز بعد به شهرمان رفتم, اما چون شب رسیدم, در مهمانسرای "بلوبِر" اتاقی گرفتم تا صبح به روستایمان بروم, ولی خبر بدبخت شدنم به آنجا هم رسیده بود. برای همین رفتار مهمانسرادار این بار کاملا فرق کرده بود: این بار او اتاق خوابی در حیاط به من داد, اتاقی که بین لانه ی کبوترها و درشکه های پست بود. ولی عجیب این بود که راحت خوابیدم و موقع خواب هم همان خواب هایی را دیدم که در اتاق های مجلل مهمانسرا می دیدم! (صفحه ۳۹۸)

*  *  *


صبح روز دوشنبه نامه ای از "بیدی" به دستم رسید که در آن نوشته بود "جو" روز سه شنبه, یعنی روز بعد به دیدنم می آید. از این خبر نه تنها خوشحال نشدم, به قدری مضطرب شدم که حاضر بودم به هر قیمتی شده او را ازآنجا دور نگه دارم.(....) روز سه شنبه "هربرت" و من برای صبحانه چیزهایی را که فکر می کردیم جو دوست دارد خریدیم اما وقتی موقع آمدن "جو" شد دلم می خواست از آنجا فرار کنم. چیزی نگذشت که صدای پای جو را روی پله ها تشخیص دادم, چون چکمه های مهمانی اش گشاد بود و بدجوری از پله ها بالا می آمد.....(صفحه ۱۷۳ و ۱۷۴)

* * *

وقتی من از قبرستان کلیسا به خانه رسیدم دکان بسته بود و "جو" تنها توی آشپزخانه نشسته بود. ما هر دو غمخوار هم بودیم. این بود که جو گفت: "خواهرت خیلی دنبالت گشت. تازه تَرکِه هم دستش بود." خیلی ناراحت شدم. جو دوباره گفت: "خواهرت بلند شد و ترکه را قاپید و با عصبانیت بیرون رفت." من همیشه با جو مثل بچه ی بزرگی که مثل خودم بود رفتار می کردم. گفتم: "خیلی وقت است رفته بیرون؟" گفت: "پنج دقیقه ای میشود. دارد می آید. پشت در قایم شو. زودباش!"
پشت در قایم شدم اما خواهرم در را چهارطاق باز کرد و فهمید پشت در هستم و با چوب به جانم افتاد. آخر سر هم مرا هل داد طرف جو. جو هم مرا بُرد گوشه ی اتاق و یواشکی با پاهایش دورم حصار کشید..... (صفحه ۲۲و ۲۳)

 

کتاب "آرزوهای بزرگ" -  نوشته "چارلز دیکنز" -  ترجمه "محسن سلیمانی"  -  "نشر افق"چاپ ششم سال ۹۱

+ نتیجه اخلاقی این داستان از نظر من:

۱.خیلی یاد ضرب المثل : گَر گِدا معتبر شود، ز خدا بی خبر شود! افتادم.

۲. یاد ضرب المثل : آستین نو بخور پلو هم افتادم!

۳. از خدا خواستم که اگه یه روز بهم ثروتی داد جنبه اش رو هم بده و راستش رو بخواید این رو برای همه ی مردم آرزو کردم.

۴. فهمیدم که بعضی آدما رو تو روزای سختی میشه شناخت و بعضیا رو با رسیدن به ثروت!

۵. فهمیدم که چقدر تَصَوُراتِ ما میتونه روی مسیر زندگیمون تاثیر بذاره و حتی تغییرش بده!


برچسب‌ها: آرزوهای بزرگچارلز دیکنزمحسن سلیمانی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۷ آبان۱۳۹۲ساعت 21:56  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد... کتابیه که از نامه های یک مادر به کودک زاده نشده اش شکل گرفته. من خوندن این کتاب رو نه پیشنهاد می کنم، نه می گم نخونیدش. انتظار چیز بهتری ازش داشتم اما نمی تونم بگم کتاب بدی بود. من همه ی کتابای مرتبط با یغما رو دوست دارم ;)

از این به بعد دوست دارم یه یادگاری از کتابایی که می خونم رو اینجا داشته باشم ولی از اونجایی که در جایگاهی نیستم که کتاب ها رو نقد کنم فقط از تجربیات شخصی خودم می نویسم. یه مدته تیکه های محبوبم رو تو کامپوتر "سیو" می کنم. امروز با خودم فکر کردم که دوست دارم این تجربیات رو با شماها هم شریک بشم :)

لطفا به "ادامه ی حرفام" توجه کنید :)


ادامه حرفام :

Oriana Fallaci - Yaghma Golrouee

حتما از مادرم خوشت می آد. با اون, تو دو تا مادر داری و این یه ثروت بزرگه. از اون خوشت می آد چون اعتقاد داره بدون بچه ها دنیا به آخر میرسه!  از اون خوشت می آد چون تپل و مهربونه و یه شکم نرم داره که می تونی روش بشینی و دستای چاقی که می تونه باهاش تورو نگه داره. زنگ هزار تا زنگوله تو صدای خنده هاشه. هیچوقت نفهمیدم چه طور این جوری می خنده ولی فکر می کنم دلیلش گریه کردنای زیادشه! فقط کسایی که زیاد گریه می کنن می تونن قدر قشنگیای زندگی رو بدونن و خوب بخندن! گریه کردن آسونه و خندیدن سخت! خیلی زود اینو می فهمی. وقتِ برخوردت با دنیا یه گریه ی طول و دراز سر می دی و بعدش هم تا چند وقت غیر گریه کاری ازت بر نمی آد......

صفحه 40 از کتاب "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد"
نوشته "اوریانا فلاچی" و ترجمه ی "یغما گلرویی" از انتشارات "دارینوش"


برچسب‌ها: نامه به کودکی که هرگز زاده نشداوریانا فالاچییغما گلرویی
+ نوشته شده در  جمعه ۲۴ آبان۱۳۹۲ساعت 18:26  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

 

 

نوشتاری به بهانه پایان سریال پژمان و دوستی دوستانه وحید

و تشکر از دوستان همیشه همراه


ادامه حرفام



سریال پژمان سریالی بود که بعد از سالها منو با تلویزیون آشتی داد... با شوق پای تلویزیون مینشستم و خاطرات سال های نه چندان دوری رو دوره می کردم که با شوقی بیشتر پای مسابقات فوتبال مینشستم و بازی ها رو دنبال می کردم... یاد خاطرات کل کل های قرمز و آبی دوران مدرسه... یاد روزنامه هایی که هر روز می خریدیم... یاد روزایی افتادم که کسایی رو وارد زندگیم کرد که رفتنی نیستن خدا رو شکر یا کسایی که دیگه نیستن اما خاطراتشون همیشه همراهمه... روزایی که خاطرات تلخ و شیرین زیادی با خودش داشت... یاد اکران خصوصی روزنامه ی البرز برای فیلم گرگ و میش که اتفاقا پژمان جمشیدی رو اونجا دیدم... و علی انصاریان نازنین و وحید شمسایی و...

بگذریم از این که به نظر می اومد سروش صحت استقلالی باشه، چون اینجا هم مثل بازی های اون دوران بعضی جاها سر پرسپولیسیا رو با پنبه می بریدن اما سریال جالبی بود و خیلی جاها حرفای زیر پوستی جالبی در قالب حرفای ورزشی داشت. خلاصه راضی بودم ازش :)

 

اما چیزی که می خواستم راجع بهش بنویسم در واقع این بود:

راستش رو بخواید بعضی وقتا به پژمان حسودیم میشد که دوست خوبی مثل وحید داره! دوره های مختلفی رو تو زندگیم تجربه کردم و دوستای خیلی زیادی داشتم و دارم... خدا رو شکر دوستای خوبی هم داشتم... دوستایی که "اِاِاِاِاِاِی" هر از گاهی از هم سراغی می گیریم... دوستایی که بعد از مدت ها هم وقتی به هم میرسیم هنوز حرفی واسه گفتن داریم... واسه همینم از خدا ممنونم...(البته حساب دوستایی که دیگه عضوی از خانواده هستن و انگار از اول بودن که جداس.... اونا دیگه دوست نیستن) اما وحید دوست جالبی بود... حتی حاضر شد به خاطر پژمان منافع خودش رو نادیده بگیره (کاری به درست یا غلط بودن کارش ندارم) پژمان خیلی جاها ضایع اش می کرد اما وحید خالصانه پژمان رو دوست داشت نه به خاطر پول و شهرت و جایگاه و... خیلی خوبه که آدم همیشه همچین دوستایی تو زدگیش داشته باشه :) یعنی هر چی از این دوستا داشته باشی بازم کمه :) (البته آدم هم باید همیشه قدر این جور دوستا رو بدونه وگرنه دوستی یک طرفه که فایده نداره) دیدن این رابطه ها حتی توی فیلم ها هم قشنگه :)

سرتون رو درد آوردم... همیشه گفتم بازم می گم... من اینجا دوستای کمی دارم(منظورم تو دنیای مجازیه) اما دلم خوشه به این که دوستای خوبی دارم... اینجا دوستایی دارم که بدون انتظار، جاهایی که به کمکشون احتیاج داشتم هر کمکی که ازشون بر می اومد رو ازم دریغ نکردن و از همه مهم تر این که کنارم بودن.

یکی از نمونه های کمک شما دوستان رو در در این پست شاهد بودم. سر این پروژه حامد رو خیلی اذیت کردم... طفلی تجربیاتش رو با دقت و حوصله در اختیارم گذاشت... یا همین محسن بنده خدا که از دست سوالای فنی و اینترنتی و رایانه ای من آسایش نداره... تازه اینا فقط نمونه هاشه... به هر حال از همین جا دوباره از همه ی شماهایی که همیشه همراهم بودید ممنونم... به خصوص اونایی که تو پر کردن پرسشنامه ها بهم کمک کردید... گفته بودم بهتون نمره ی پروژه ام ۲۰ شد؟ ممنونم از  همه شما ممنونم که هستید :)


+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۲ آبان۱۳۹۲ساعت 23:0  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

سلام

پست پیش رو خاطره ای ه از یه مسافرت نه چندان خوب... اگه حوصله دارید در "ادامه ی حرفام" باهام همراه باشید... اگر نه فقط این نصیحت رو از من در حافظه داشته باشید که اگر مجبور نیستید ترجیحا در طول تاریکی شب از آزادراه قزوین رشت برای رفتن به جایی استفاده نکنید. چون این آزادراه اصلا روشنایی نداره. یه نمونه عکس ازش در ادامه مطلب داریم.

لطفا برای شفای همه ی بیماران دعا کنید. آرزوی همیشگی من سلامتی و شادی شماست


+ نوشته شده در  پنجشنبه ۹ آبان۱۳۹۲ساعت 14:39  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

سلاااااام به همگی :) امروز تهران بارون اومد :) منم که عاشق بارون... بهونه ی لازم رو پیدا کردم برای به اشتراک گذاشتن این آهنگ با شما.

من چند وقت پیش این ترانه رو تو کتاب "بی سرزمین تر از باد" یغماگلرویی خوندم و با وجود این که متاسفانه یا خوشبختانه تجربیاتی که شاعر تو شعر آورده تجربیات من نبوده اما خیلی ازش خوشم اومد و همون موقع با خودم گفتم کاش یکی این ترانه رو می خوند...

چند وقتی گذشت و یک روز که تو اینترنت دنبال ترانه هایی می گشتم که خواننده های مختلف گم نام یا پرآوازه از این ترانه سرای دوست داشتنی خوندن به ترانه ای رسیدم به اسم "شب بارونی" با صدای "مجتبی حسنعلی" من ایشون رو نمیشناسم اما به نظرم اجراشون خوب بود.

امیدوارم شما هم بخونید و بشنوید و لذت ببرید.

+ لطفا برید به "ادامه ی حرفام"

این ترانه ی جدید رو هم از وبلاگ "هیسسسِ" نازنین دانلود کنید و لذت ببرید. من که خوشم اومد (البته اگه اون قسمت مربوط به سیگار رو نادیده بگیرید) لینکش رو یه کم نامحسوس گذاشته... دقیقا زیر تیتر همون که با رنگ نارجی نوشته شده "نگرانتم-فرزاد فرزین" لینک دانلوده :)


برچسب‌ها: یغما گلروییترانه های بارانی
ادامه حرفام :

دانلود ترانه شب بارونی - مجتبی حسنعلی

 

شــب بـارونـی تهرون، شـب نـمـنــاک تــرانـه اس

شـب رگــبـــار عــزیــــز خــاطـــرات عــاشـقـانه اس

پـَرســه ی مـنـُو تـو بـا هـم، تو محله های شمرون

نـــقــره ریــزِ خـنـده ی تـو، زیــرِ قـطـره هـای بـارون

کوچه های تنگ تجریش، پرسه های خیس دربند

رو لبِ تــو زنــده مـی شد، خط جـادویی لــبـخـنـد

می دویدیم زیــرِ بـارون، زنــدگی تو مُـشتِ مـا بود

هــر نـگـاهِ تــو شـــروعِ یـکـی از تـــرانـــه هــا بـود

چــــتـــــر مــــن روسَــــریِ تــــو...چـــتـــر تــو، بــارونـی من

پـــرســـه هـــامــون دیــدنــی بـود، ای هـمیشگی ترین زن!

بی تــــو کـوچـه های تـــهـــرون، لایــق پـرسه زدن نـیـست

غیر از این سایه ی خسته کسی هم پرسه ی من نیست

دوتــایی دم مـی گـرفـتـیــم شـعـــرِ آهنگایِ دورو

صـدای مـا تازه می کرد کوچه های سـوت و کورو

"وقتی دلگیری و تنها"... "بوی موهات زیر بارون"...

"مـیـوِن ایـن هـمـه کوچه"... "ساحِلِ غمِ" فریدون

"ای سوارِ اسبِ ابلق"... "یه شبِ مـهـتاب" فرهاد

"واسه تو قدِ یه برگم"... یا فروغی شـعـر "شـیـاد"

حــالا اون مــحـلــه هـــا رو پــَرسه می زنم دوباره

بی تو تهرون چه غریبه اس، تو دلم بارون می باره

چــــتـــــر مــــن روسَــــریِ تــــو...چـــتـــر تــو، بــارونـی من

پـــرســـه هـــامــون دیــدنــی بـود، ای هـمیشگی ترین زن!

بی تــــو کـوچـه های تـــهـــرون، لایــق پـرسه زدن نـیـست

غیر از این سایه ی خسته کسی هم پرسه ی من نیست

 

یغما گلرویی- از کتاب "بی سرزمین تر از باد"

انتشارات داریـــنـــــوش

+ نوشته شده در  شنبه ۱۱ آبان۱۳۹۲ساعت 19:52  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید
چند تا لینک براتون می ذارم اگه دوست دارید سر بزنید:

اولین ویندوز چه شکلی بوده؟                                بابان مجری معروف دهه 60 و 70

 

+ نوشته شده در  جمعه ۲۴ آبان۱۳۹۲ساعت 20:14  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

چند روز پیش یه بنده خدایی یه سوالی مطرح کرد که فکرم رو خیلی مشغول کرد:

اگه ما به بهشت اعتقاد داریم و اگه اعتقاد داریم که جای امام حسین و یارانش تو بهشته... پس چرا عزاداری؟ چرا گریه؟ اونم اینطوری! با این همه سر و صدا که آسایش رو می گیره از مریضا و کسایی که باید استراحت کنن. حالا دیگه از آبروبری هایی که به طرق مختلف سر صف نذری صورت می گیره و آدم رو به فکر فرو میبره که "آیا ما واقعا وارثان فرهنگ بزرگواری و بخشش کوروشیم؟!!!" می گذرم و چیزی نمی گم(؟!) چرا ما جماعتی هستیم که تو هیچ چیزی حد نگه نمی داریم؟ از یه طرف دیگه هم که یک سری از دوستان ماه محرم رو با همایش مُد اشتباه می گیرن! نه به این شوری شور... نه به اون بی نمکی! همین که سعی کنیم آدم خوبی باشیم و به کسی ظلم نکنیم و حق کسی رو نخوریم و مزاحم آسایش دیگران نشیم کافی نیست؟

 

آقای هنوز تو دو جمله حرف دل منو زد! که باعث شد این لینک رو به پستم اضافه کنم:



زمانی انتظار داشته باش به مقدساتت احترام بذارم

که همون مقدسات به آرامش و آسایش من احترام میذارن

هنوز نوشت : گفتنی کم نیست ولی چه فایده !

+  بیست و دوم آبان ۱۳۹۲ ساعت 1:48   |  نظرات


+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۹ آبان۱۳۹۲ساعت 20:46  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

متنفرم از این که ناخواسته وارد جریان هایی بشم که به من ربطی نداره. احساس بدی بهم دست می ده. از خودم بدم می آد که نمی تونم خیلی راحت بگم: "نه! به من مربوط نیست" از خودم بدم می آد.


برچسب‌ها: به من چه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۹ آبان۱۳۹۲ساعت 17:46  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

در جهان فرمان "کوروش" اولین منشور بود                    سر به تعظیمش سراسر بابل و عاشور بود

سینه ی اسپارت را تا قلب یونان چاک کرد                    پشت بـخت النـصر را ساییده و بر خاک کرد

 

روز جهانی کوروش بزرگ گرامی باد

+شعر از شاهکار بینش پژوه

+ نوشته شده در  سه شنبه ۷ آبان۱۳۹۲ساعت 19:20  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

آقا من دیشب خودم با همین دستای خودم "جمع ما" رو به روز کردم... بعد اون وقت تو فهرست دوستان به روزرسانی اش رو زده:

                             شش روز پیش!!!!!!!! دیگه چه خبر؟! :|


برچسب‌ها: ایرادات بلاگفا
+ نوشته شده در  دوشنبه ۶ آبان۱۳۹۲ساعت 18:50  توسط شقایق و یاس 

میشه یکی بیاد بگه تو این بلاگفا چه خبره؟

بی خبر، روز تعطیل، که ما تو خونه نشستیم و امیدمون به گذروندن اوقات بی کاریمون تو اینترنته، کرکره ی سایت رو میکشن پایین... بعد از یکی دو روز تازه تابلوی "ادمین ها مشغول کارند" و "جاده در دست احداث است" و... آویزون می کنن رو سر در سایت! تازه باز تو همون روزها هم که می نوشتن دسترسی برای "ساعاتی" امکان پذیر نمی باشد... من نمی تونستم برم تو سایت اما همون روز دختر داییم می گفت که کامنتاش رو تایید کرده.

اینم از امروز! که صبح خواهرم نمی تونست وارد شه... الانم من اومدم بعد از دو سه بار که کلا منکر شد که بنده کابر و عضو زیرمجموعه ی این سایت محترم هستم... درست لحظه ای که داشتم برای پشتیبانی ایمیل می فرستادم و می خواستم عین پیغام خطا رو براش کپی کنم، دیدم که صفحه ام رو باز کرد.

آقای مدیر.... این چه وضعیه آخه؟! یعنی قرار نیست تو بخش اخبار سایت دلیل این اختلالات رو مشخص کنید تا ما بفهمیم اون "افزودن امکاناتی" که روز جمعه ازش حرف می زدید کدومه که ما نمی بینیم؟

با تشکر:)


برچسب‌ها: اختلالات در بلاگفا
+ نوشته شده در  یکشنبه ۵ آبان۱۳۹۲ساعت 17:14  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

سلام دوستان

عید غدیرتون مبارک. من این عید رو بین اعیاد مذهبی بیشتر از بقیه دوست دارم. شایدهم دلیلش این باشه که سالگرد قمری ازدواج پدر و مادرمه :)

چون روز عیده، براتون یه آهنگ شاد رو گذاشتم تو "ادامه ی حرفام" که دانلود کنید و ازش لذت ببرید :) من که قبل از دونستن ترجمه اش کلی باهاش عشق می کردم ولی ترجمه اش رو هم اینجا گذاشتم براتون. آهنگی است به اسم "من علمک" از مهدی یراحی خواننده ی خوب جنوبی کشورمون. برای تبلیغات بیشتر بگم که ظاهرا تنظیمش از امید حاجیلی بوده :)

 

+دوستان! آیا دیشب(سه شنبه) شما هم برای وردود و استفاده از بلاگفا دچار مشکل بودید یا فقط منم که باید اینترنتم رو بدم و جاش خروس قندی بخرم! :| یکی دو جا کامنت هم گذاشتم اما بعد از ارسال نظر دوباره صفحه ی اصلی رو نشونم داد. حالا نمی دونم کامنتام رو ثبت کرد براتون یا نه؟ :(

ادامه حرفام :
متن آهنگ من علمک از مهدی یراحی
 
من عللمک ترمی السهم یا حلو بعیونک یا حلو بعیونک
 ای زیبا کی(چه کسی) به تو یاد داد که با چشمانت مثل نیزه شکار کنی؟
 
 یا ریت کل اهل الهوا مثلی یحبونک مثلی یحبونک
 ای کاش همه عشاق(اهل عشق) تو رو مثل من دوست داشته باشن
 
 اسحرت قلبی و صرت حبی
 قلبم رو جادو کردی و عشق من شدی
 
 ابد ما خونک وداعت عیونک
 به دو چشمانت قسم هیچ وقت(تا ابد) به تو خیانت نمیکنم
 
 یا ریت کل اهل البلد مثلی یحبونک مثلی یحبونک
 امیدوارم تموم مردم شهر(کشور) مثل من تو رو دوست داشته باشن
 
 و ان طیر بجناح العشق عالی
 با هم با بالهای عشق اوج میگیریم و پرواز میکنیم
 
 وانعیش انا ویاک للتالی
 ومنو تو همیشه و تا ابد با هم زندگی میکنیم و
 
 اش ما تقول الناس من بالی
 وهرچی که مردم از وضعیت من بگن مهم نیست
 
 والعشق بس ویاک یا حلالی
 وعشق برای من فقط با تو شیرین و دلچسبه


 من عللمک ترمی السهم یا حلو بعیونک یا حلو بعیونک
 ای زیبا کی(چه کسی) به تو یاد داد که با چشمانت مثل نیزه شکار کنی؟
 
 یا ریت کل اهل الهوا مثلی یحبونک مثلی یحبونک
 امیدوارم همه عشاق(اهل عشق) تو رو مثل من دوست داشته باشن
 
اسحرت قلبی و صرت حبی
 قلبم رو جادو کردی و عشق من شدی
 
ابد ما خونک وداعت عیونک
 به دو چشمانت قسم هیچ وقت(تا ابد) به تو خیانت نمیکنم
 
یا ریت کل اهل البلد مثلی یحبونک مثلی یحبونک
 امیدوارم تموم مردم شهر(کشور) مثل من تو رو دوست داشته باشن

کپی پیست ترجمه از اینجا

و برای دانـــــــــلــــــــــــود این ترانه ی شاد و دل نشین ایـــــنــــــجــــــــــا را کلیک کنید و لذت ببرید.


برچسب‌ها: غدیرآهنگ من علمک از مهدی یراحی

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲ آبان۱۳۹۲ساعت 12:9  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

هنرمند آمریکایی دیوید زین 45 ساله با خلاقیت خاص شخصیتی زیبا را در خیابانهای میشیگان خلق کرده است. مردم نیز به بودن این موجود سبز و زیبا عادت کرده و به نوعی او را دوست دارند . این موجود دوست داشتنی Sluggo نام دارد. دیوید میگوید هدفش از این کار ایجاد شادی در زندگی روزمره است. چراکه هر کسی با دیدن این موجود در کف کوچه و خیابان ناخودآگاه لبخند میزند. وی امیدوار است Sluggo روزی جهانی شود و نفش مفیدی در زندگی ماشینی آدمهای این قرن داشته باشد.

 

لطفا برای مشاهده عکس های بیشتر به وبلاگ گروهی جمـــــ+ــــع مـــا   مراجعه کنید :)

+ از اونجایی که از این ماه دختر دایی من هم به جمع ما پیوست، بر خود واجب می بینم که برای الی هم تبلیغ کنم از این به بعد می تونید ۲۹ هر ماه بیش از پیش با موسیقی آشنایی پیدا کنید.

اینم از قسمت اولش :) امیدوارم لذت ببرید.

روزهای پاییزیون قشنگ :)


برچسب‌ها: لبخندهای کوچک روزمره
+ نوشته شده در  دوشنبه ۶ آبان۱۳۹۲ساعت 8:6  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

شادی در زندگی روزمرهبخش : عکس


هنرمند آمریکایی دیوید زین 45 ساله با خلاقیت خاص شخصیتی زیبا را در خیابانهای میشیگان خلق کرده است. مردم نیز به بودن این موجود سبز و زیبا عادت کرده و به نوعی او را دوست دارند . این موجود دوست داشتنی Sluggo نام دارد. دیوید میگوید هدفش از این کار ایجاد شادی در زندگی روزمره است. چراکه هر کسی با دیدن این موجود در کف کوچه و خیابان ناخودآگاه لبخند میزند. وی امیدوار است Sluggo روزی جهانی شود و نفش مفیدی در زندگی ماشینی آدمهای این قرن داشته باشد.



برچسب‌ها : جمع ما , پرنده ی سفید , نقاشی خیابانی , عکس

امیدوارم از عکس های این سری لذت برده باشید. منتظر خوندن نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما دوستان هستم.

+اگر قادر به دیدن عکس ها نیستید از لینک های زیر استفاده کنید:

http://s1.picofile.com/file/7984401505/00.jpg   :عکس هنرمند - در صفحه ی اول

http://s2.picofile.com/file/7984402040/1.jpg

http://s1.picofile.com/file/7984404301/2.jpg

http://s1.picofile.com/file/7984405157/3.jpg

http://s1.picofile.com/file/7984405806/4.jpg

http://s3.picofile.com/file/7984406448/5.jpg

http://s4.picofile.com/file/7984407090/6.jpg

http://s2.picofile.com/file/7984407525/7.jpg

http://s2.picofile.com/file/7984408060/8.jpg

http://s1.picofile.com/file/7984411391/9.jpg

http://s4.picofile.com/file/7984412040/10.jpg

http://s3.picofile.com/file/7984413224/11.jpg

http://s4.picofile.com/file/7984414301/12.jpg

http://s3.picofile.com/file/7984414943/13.jpg

http://s4.picofile.com/file/7984415913/14.jpg

http://s2.picofile.com/file/7984416769/15.jpg

http://s4.picofile.com/file/7984418167/Tabligh.jpg  ++

   دوشنبه 1392/08/06       پرنده ی سفید        آرشیو نظرات



  • یاسمین پرنده ی سفید