پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

چند وقتی میشه که ننوشتم. نه که سوژه نداشته باشم؛ نه که نخوام بنویسم؛ اما انقدر روزام سریع میگذرن که حتی فراموش می کنم چی می خواستم بنویسم! ولی خب... امروز روز آخر فراخوان رادیوبلاگیهاس و من یه کم از همیشه سرم خلوت تره، پس تصمیم گرفتم بنویسم:


همیشه می نوشتم. تو خلوت خودم هر بار که دلم می گرفت می نوشتم. نوجوون که بودم آدم درونگرایی بودم پس برای خالی کردن خودم قلم و کاغذ برمی داشتم و مینوشتم. وقتی که دی ماه 88 خیلی اتفاقی با بلاگفا آشنا شدم و اولین پستم رو گذاشتم؛ هرگز فکر نمی کردم که وبلاگ نویسی چقدر قراره دنیامو عوض کنه. روزای اول شعرایی که دوست داشتم رو تو وبلاگم می ذاشتم. بعد رسیدم به روزانه نویسی های بی محتوا که به درد هیچکسی نمی خورد و کم کم چند تا دوست وبلاگی پیدا کردم که بودنشون برام مهم بود. برام مهم بود که نظرشون در مورد پستام چیه. پستاشون رو می خوندم و ازشون یاد میگرفتم. بعد سعی کردم که بهتر بنویسم. سعی کردم که پستام حرفی برای گفتن داشته باشه. قد کشیدنم رو توی آرشیو وبلاگم دیدم و واسه همین هرگز نخواستم که روزای گذشته ی وبلاگم رو پاک کنم و بعد از ازبین رفتن بلاگفا تلاش کردم که پستام رو دوباره پیدا کنم. چون سطر به سطر اون قد کشیدن ها برای من خاطره بود و سطر به سر اون کامنتهایی که اول از همه، وبلاگ جمع ما... بعد تولد گرفتن های مجازی... بعد دور همی های واقعی و بعد دوستی های ناب و در آخر رادیوبلاگیها رو به وجود آورد برای من خاطره بود. پس نوشتم. کوچ کردم به بیان و نوشتم: "تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:) "

حالا من اینجام... دغدغه های یاسمین 28 ساله با یاسمین داوطلب کنکور 19 ساله زمین تا آسمون فرق کرده. من اینجام و تو این نُه سال خیلی چیزهای تازه رو تجربه کردم و دیگه اون آدم درونگرای سابق نیستم. وبلاگ‌نویسی دنیای تازه ای رو به من نشون داد. یاد گرفتم که هر چیزی می تونه خوب یا بد باشه. یاد گرفتم آدمای خوب و بد همه جا پیدا میشن. یاد گرفتم که وبلاگ جای دردهای مشترکه که بی صدا بین سطور مخفی میشن اما کسی که وبلاگ نویس باشه می تونه این سکوت رو معنی کنه. و برای هزارمین بار از نویسنده ی بلاماسکه نقل می کنم که: وبلاگ نویس مثل خودکار بیک می مونه! اگه ننویسه خشک میشه!
پس من... هرچند دیر به دیر... هرچند وقت به وقت... اما: مینویسم! پس هستم!


به بهانه ی فراخوان رادیوبلاگیها
+رمز پست: blogiha
  • یاسمین پرنده ی سفید