پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۰ ثبت شده است


بیا بازم مثل قدیم با همدیگه بریم شمال

دلم گرفته راضی ام به این خیالای محال

منو ببر تا آخر جاده ی چالوس ببرم

تا شیشه ی بارونی خیس اتوبوس ببرم

تا جای پات رو ماسه ی داغ متل قو ببرم

تا آخرین دلهره ی نگاه آهو ببرم

منو ببر تا گم شدن تو اون چشای بی قرار

تا ساختن قصر شنی رو ساحل دریا کنار

دلم پره بیا بازم با همدیگه بریم  سفر

جای ما اونجا خالیه... منو ببر...منو ببر

یه عمره جاده ی شمال منتظر عبور ماست

نمی دونه یکی از اون دو تا قناری بی صداست

....

 

این ترانه از یغما گلرویی که رضا یزدانی خوندتش... جزء تنها آهنگایه که این روزا آرومم می کنه...

یه عمره آرزوم شده.. برم کنار دریا و تنها بشینم و ساعتها به صدای آرامش بخشش گوش کنم...

در واقع چیزی که من می خوام شمال نیست" که تا حالا خیلی دیدمش و از بودن تو شمال و دور هم جمع شدنمون خوشحال بودم و لذت بردم"... چیزی که من می خوام دریاست...اما نه خود دریا"که تا حالا بارها دریا رو دیدم...چه تو شمال...چه تو جنوب...چه طلوعش...چه غروبش..."

چیزی که من می خوام آرامشه که تو دنیای ما داره کیمیا میشه...

 

شمال

دریا

آرامش

دریا تنها چیزیه که فعلا می تونه آرومم کنه...

راستی

تا حالا گفتم یکی دیگه از آرزوهای کوچیکم اینه که قصر شنی بسازم؟


برچسب‌ها: یغما گلروییرضا یزدانیشمال
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۶ تیر۱۳۹۰ساعت 17:30  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

سلام

یه نکته ای بود که یادم افتاد باید بگم:

 

1.تو مطلبی که در مورد روز مادر نوشته بودم یه شعر بود که اسماعیل اسفندیاری  خوندتش  -در آلبوم "سکوت مرداب"- اما متاسفانه اسم شاعرش رو یادم نیست و چون آلبومش مال چند سال پیشه قابش رو دم دست نداشتم که اسم شاعر رو ببینم و اینجا بذارم.

 

2. تو مطلب راجع به روز پدر 2 تا شعر بود که اولی از آلبوم "یکی بود،یکی نبود" رضا صادقی انتخاب شده بود به اسم:" خدارو چه دیدی" که باعرض شرمندگی اسم شاعر اون رو هم دقیق مطمئن نیستم.

و دومی شعری بود از مجتبی معظمی که پرویز پرستویی تو آلبوم پر احساس بابایی دکلمه اش کرده.

 

می دونم یه خورده دیره واسه گفتن اما چیزی بود که احساس می کردم حتما باید بگم... هر چند که کاش اطلاعاتم بیشتر بود.

وقتی حافظه ی کامپوتر و حافظه های جانبی هست کم کم قاب سی دی ها از جلوی دست آدم دور می شه و گاهی دسترسی بهشون سخت می شه دیگه...شرمنده...

+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۶ تیر۱۳۹۰ساعت 17:25  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

بعد از یک ماه امتحان احساس آزادی میکنم

یک ماه...... خدا قوت!!!

بالاخره هر چی بود تموم شد...ولی این ترم بدترین ترم زندگیم بود

برنامه ی بی برنامه ی امتحانا..."چه قدر هم این ترم امتحانا سخت بود...هم امتحانای سخت هم کتابای ۱۵۰-۳۵۰ -۲۰۰ صفحه ای"... استادای یکی از یکی بدتر"اونم واسه درسای تخصصی!!"کلاسایی که یکی درمیون تشکیل شد...تشکیل نشد...تشکیل شد...تشکیل نشد"عین چراغ چشمک زن!!!" استادا هم ماشاا... راه های پیچوندن رو خوب یاد گرفتن...ولی چه اعتماد به نفسی دارن...... خوش به حالشون... بگذریم هر چی که بود خدارو شکر گذشت....و امروز روز خوبی چون این ترم هم تموم شد

 

راستی امروز تولد بهترین بازیکن سالهای اخیر پرسپولیس علی انصاریان با تعصبه

علی انصاریان تولدت مبارک... امیدوارم امسال به همه ی آرزوهای خوبت برسی


برچسب‌ها: علی انصاریان
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۴ تیر۱۳۹۰ساعت 12:37  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

شنیدم مرد مشکی پوش از سیاه در اومده و دیگه مشکی نمی پوشه!

نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت!؟

خوشحالم چون مشکی به مرور زمان آدم رو افسرده می کنه و خوشحالم که داره از غم در می آد...خوشحالم به خاطر عده ای که فقط به خاطر جمله ی "مشکی رنگ عشقه" مشکی می پوشیدن و حالا شاید اونا هم از مشکی در بیان...

اما ناراحتم...

ناراحتم چون یه حسی از درون(شاید حس بدبینی ام) بهم میگه:

همه ی اون جمله ها:" تا آخرین عمرم..من مشکی پوش می مونم و ..." یه جورایی تبلیغ بود...واسه گل کردن در دنیای شلوغ موسیقی...

واسه این که روزنامه ها تیتر یک بزنن:

"راز سیاه پوش شدن مرد مشکی پوش چیست؟؟"

از وقتی رضاصادقی تلویزیونی شد... عوض شد!

همون طور که از وقتی چاووشی مجاز شد سبکش تغییر کرد!!!

آینده ای که امیدوارم گریبان "سیروان خسروی" که تلویزیونی شده رو نگیره...

دوست ندارم سبک متفاوت سیروان هم کلیشه ای شه!

به هر حال حس غریبی دارم که نمی تونم توضیح بدم چیه... پس بهتره همین جا تمومش کنم و دیگه راجع بهش چیزی نگم.

 

 

رضا صادقی از سیاه در اومدنت مبارک!

 

 

یه بار تو یه مجله با علی انصاریان (فوتبالیست اون زمان  پرسپولیس) مصاحبه کرده بودن

منم که همیشه طرفدارش بودم وهستم (پ.ن:البته من دیگه طرفدار پرسپولیس دایی نیستم ولی طرفدار انصاریان چرا) مجله رو خریده بودم... یه جا ازش پرسیده بودن:

رنگ مورد علاقه؟او گفته بود:"به قول شاعر... مشکی رنگ عشقه!!!"

من تعجب کردم... چون تا اون موقع همچین شعری نشنیده بودم

از چند نفر پرسیدم اما کسی شاعرش رو نمی شناخت!

تا این که توی آبخوری مدرسه شنیدم که یکی از همکلاسی هام می خوند:

"مشکی رنگ عشقه... مثل رنگ چشای مهربونت..."

پرسیدم: این شعر مال کیه؟

گفت: نمی دونم... می گن مثل این که فرشید امین خوندتش!!!!

خیلی کنجکاو شده بودم که آهنگ رو بشنوم...

خیلی دنبال آلبوم فرشید امین گشتم اما از آلبوم جدید خبری نبود!

تا این که یکی از آشناهامون پرسید: آهنگ های رضا مشکی رو شنیدی؟

گفتم نه... بعد آهنگاش رو گرفتم و گوش کردم...

آره خودش بود: مشکی رنگ عشقه... مثل رنگ چشای مهربونت...

(البته صداش خیلی با فرشید امین متفاوت بود!!!)

یواش یواش رضا مشکی رو جلد روزنامه ها رفت و همه رضا صادقی رو شناختن...

و رضا صادقی شد رضا مشکی!

حالا دیگه اما سفید می پوشه و تیتر یک مجله ها می شه:

رضا صادقی: دیگه مشکی نمی پوشم!!!

پیشوازش رو ایرانسل واسه همه مشترک هاش می فرسته که:

(سلطان مشکی دیگر مشکی نمی پوشد!

پیشوازهای رضاصادقی 90:

دیگه مشکی نمی پوشم....)

 

 

به هر حال:

رضا مشکی... سفید پوش شدنت مبارک!

+ نوشته شده در  سه شنبه ۷ تیر۱۳۹۰ساعت 12:0  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید