دلم عجیب گرفته است!
سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ق.ظ
بعد از ظهرهای بیکار... حال و روزی که خوش نبود... همه چیز از اونجا شروع شد... چیزی که با بودنش؛ کم کم همه ی اون روزای سخت رو از ذهن پاک کرد... کمک کرد تا اون روزای سخت زودتر و راحت تر بگذرن...
اما... یه روز به خودت می آی و میبینی غرقش شدی... غرق اون اتفاقی که خوب بود... غرق اون موجی که نجاتت داده بود!
اون روزه که همه چیز برات یه نشونه ی تازه اس... کم حرف شدن رفیق صمیمیت... نگاه های استادت... و صدای غمگین غریبه ای که دردش انگار برات آشناس... کسی که نمیشناسیش اما یادته قبلا که ازدور میدیش شاد بود اما حالا......
آره... بعضی وقتا انگار همه چیز نشونه اس برای این که خلاف جهت موجی شنا کنی که عاشقی! موجی که یه روز روحت رو نجات داده بود....
سخته... خیلی سخت