پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

گلهای نرگس!

سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۴:۰۵ ب.ظ

اینستاگرام رو باز می‌کنم آخرین پست صفحه‌ی "گربه‌ی سیمون" رو می‌بینم. یه گربه‌س که داره با یه جعبه‌ی کارتونی بازی می‌کنه. دلم برای نبات تنگ می‌شه. تمام وجودم پر از شوق می‌شه برای دیدنش، بغل گرفتنش، بوسیدن و بوئیدن و نوازش کردنش... یاد حرف مامان می‌افتم که اون روز داشت می‌گفت: "تو به هیچ چیز وابسته نیستی..." گفتم: "به تو وابسته‌ام." گفت: "نه نیستی...! تو به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیستی. و هر بار از این موضوع ناراحت می‌شم به خودم یادآوری می‌کنم که من خودم تو رو اینجوری بار آوردم!" لبخند می‌زنم... سکوت می‌کنم... چون کلمات هرگز نمی‌تونن حال درونی تو رو توصیف کنن.

به خودم دلداری می‌دم: تو مجبور شدی یادبگیری که وابسته نباشی... از همون بچگی.... وقتی ساعت ها به گلهای نرگسی که بابا می‌خرید زل میزدی... :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

نظرات  (۱)

از یه زمانی به بعد عدم وابستگی دیگه انتخاب نیست اجبارِ

پاسخ:
هممممم... فکر می کنم برای من از اولش هم یه سپر دفاعی بود... از خیلی وقت پیش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">