بهار تو راهه
ما ایرانیا یه ضربالمثل قدیمی داریم که میگه: "با یه گل بهار نمیشه." اما چند وقت پیش جایی به نقل از کسی خوندم که نوشته بود:
«کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر دهم؛ بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است و من باید کشورم را تغییر دهم. بعدها کشورم را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخورگی تصمیم گرفتم خانوادهام را متحول کنم و اینک در آستانه مرگ هستم و می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم شاید میتوانستم دنیا را هم تغییر دهم!»
این روزا زیاد به رسالت انسان روی زمین فکر می کنم و هر چی بیشتر میخونم و میشنوم این جمله که "تمام تغییرات دنیا از خودمون شروع میشه" درستترین حرف ممکن به نظر میرسه؛ فقط داستان اینه که ساختن خودمون خیلی سختتر از ایراد گرفتن از دیگرانه و ما کارای سخت رو دوست نداریم. اگه اولین شکوفه گیلاس به خودش بگه: "چرا تلاش کنم؟ وقتی می دونم با یه گل بهار نمیشه"؛ هرگز تو ژاپن جشن هانامی برگزار نمیشه! چون شکوفهی گیلاسی نیست که بخواد شهر رو زیبا کنه. تنها تفاوت ما با درختای گیلاس اینه که اونا هیچوقت به درختی که برای شکوفه زدن تلاش می کنه نمیگن "با یه گل بهار نمیشه" اونا این حقیقت که درخت گیلاس هستن رو پذیرفتن اما ما از عالم و آدم ایراد میگیریم در حالی که هنوز حتی نمی دونیم خودمون کی هستیم؟!
بهار داره میاد و ما معمولا به استقبالش میریم... ما بهار رو با نوروز جشن میگیریم اما گاهی انگار یادمون میره که بهار فقط یه فصل نیست؛ بهار با همه ی قشنگیاش میاد تا یادمون بیاره که همیشه بعد از سختترین زمستونا هم میشه از اول شکوفه داد و رشد کرد و برای شروع هر بهار فقط یه گل کافیه... اگه من باغچه خونمو آباد کنم, دیر یا زود همسایه ها هم تلاششون رو می کنن. فقط کافیه هر کدوم از ما یه شکوفه گیلاس باشیم برای جشن هانامی... هر روزمون بهار میشه اگه فقط از خودمون شروع کنیم.
یغماگلرویی درست میگه: بهاری که خاک را سبز می کند, از پس سبز کردن چراغ های قرمز هم برخواهد آمد. من به این اتفاق ایمان دارم :) سبز باشید
پ.ن: برای رادیونارنگی