دردسر
چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۳۴ ب.ظ
مُرد! بدون این که حتی احساسم به خاطر رفتنش تکونی بخوره! اما باید برم... نه به خاطر خودش. به خاطر بچه اش که برام خیلی عزیزه. چون میدونم رفتنم به مراسم خوشحالش میکنه. اما لعنتی نه تنها تا وقتی زنده بود مایه ی دردسر و عذاب بود. حتی الانم که مرده به خاطرش باید یکی از مهم ترین جلسات کلاسم که توش نتیجه زحمات دو ماهه ام رو میتونم ببینم رو از دست میدم. و به خاطر این هم که شده نمیبخشمش.
کاش از اون آدمایی نباشیم که بود و نبودمون برا کسی مهم نباشه! کاش... از اون آدمایی نباشیم که حتی مرگمون باعث دردسر دیگران باشه...