بیشعوری
سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۰، ۰۸:۲۹ ق.ظ
دیروز اومده بود شرکت می گفت حالم خوب نیست. امروز اومده... میبینیم صداش گرفته. می گیم صدات گرفته ها میگه آره دیشب تب و لرز کردم. آخه چرا انقدر بیشعور باید باشی! خودت دیدی که من با کوچیک ترین سرما خوردگی مجبور شدم یه شب تو شرکت بخوابم. تو این وضعیت مزخرف مالیم مجبور شدم دو شب تو هتل بمونم... برای این که شرایط مادرم جوری نیست که بتونه مریض بشه. همکارم بهش میگه فوقش دو روز مرخصیه دیگه.
میگه بحث مرخصی نیست. بحث اینه که من باید برم خونه استراحت کنم وقتی نتونم استراحت کنم و همش باید جنگ اعصاب اینجا رو داشته باشم چرا باید برم خونه؟
ما.... درست بشو نیستیم! بیشعوری به خورد وجودمون رفته! و هر بلایی تو این سرزمین داره سرمون میاد حقمونه!