پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

بیشعوری

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۰، ۰۸:۲۹ ق.ظ

دیروز اومده بود شرکت می گفت حالم خوب نیست. امروز اومده... میبینیم صداش گرفته. می گیم صدات گرفته ها میگه آره دیشب تب و لرز کردم. آخه چرا انقدر بیشعور باید باشی! خودت دیدی که من با کوچیک ترین سرما خوردگی مجبور شدم یه شب تو شرکت بخوابم. تو این وضعیت مزخرف مالیم مجبور شدم دو شب تو هتل بمونم... برای این که شرایط مادرم جوری نیست که بتونه مریض بشه. همکارم بهش میگه فوقش دو روز مرخصیه دیگه.

میگه بحث مرخصی نیست. بحث اینه که من باید برم خونه استراحت کنم وقتی نتونم استراحت کنم و همش باید جنگ اعصاب اینجا رو داشته باشم چرا باید برم خونه؟

 

ما.... درست بشو نیستیم! بیشعوری به خورد وجودمون رفته! و هر بلایی تو این سرزمین داره سرمون میاد حقمونه!

  • یاسمین پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

یاسمین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">