زخمهامون
همه ما تو زندگیمون به اندازه خودمون، زخم های زیادی خوردیم... دردهای زیادی رو تحمل کردیم... تلخی های زیادی رو چشیدیم. به نظرم معمولا دردهامون با سنمون رابطه مستقیم دارن. منظورم اینه معمولا اینطوریه که هر چی بزرگتر میشیم رنج های بیشتری رو هم تو زندگیمون تحمل میکنیم و طبق همون قاعده که میگه هر چی تو رو نکشه قوی ترت میکنه، ما هم به مرور بهتر یاد میگیریم که چطور با هر سختی کنار بیایم. چون تو طول سالها انواع زخم ها رو دیدیم.
زخم هایی که همون لحظه حسابی میسوزونه اما زود خوب میشه. زخم هایی که کوچیکن و زیاد به چشم نمیان اما آدمو از زندگی می اندازن مثل بریدگی با کاغذ! زخم هایی که عمیقن و مدت ها طول میکشه تا بهبود پیدا کنن اما جاشون واسه همیشه باقی میمونه... زخم هایی که انگار هرگز قصد خوب شدن ندارن اما به هر حال ما یاد میگیریم چطور باهاشون زندگی کنیم.
تلخی های زیادی تو زندگی وجود داره. مثل دروغ شنیدن، خیانت دیدن، تنهایی، طرد شدن، تهمت شنیدن، تحقیر شدن و خیلی چیزای دیگه... شاید یکی از سخت ترین هاش "از دست دادن" باشه که میتونه خیلی دردای دیگه رو شامل شه... "از دست دادن" چیزیه که هرگز برای آدم عادی نمیشه! رنج از دست دادن همیشه آزار دهنده است و هرچقدر چیز یا کسی که از دست میدیم عزیزتر باشه غممون هم بیشتر میشه.
هممون این رنج رو تحمل میکنیم... با داغ عزیزانمون... با برباد رفتن آرزوهامون، با رشته شدن پنبه های تلاشهامون برای رسیدن به هدفهامون، از دست دادن جَونیمون!یا حتی از دست رفتن سلامتیمون! از دست دادن دلخوشی ها و امیدهامون و خیلی چیزای دیگه که بعضیاشون از همون دسته زخم هایی هستن که هرگز قصد خوب شدن ندارن و ما فقط یادمیگیریم چطور با نبودن خیلی چیزها زندگی کنیم. چطور دوباره بلند شیم وادامه بدیم. اما من جدیدا فهمیدم یکی از سخت ترین دردایی که گاهی مجبوریم تحمل کنیم اینه که عذاب کشیدن عزیزترین هامون رو ببینیم... اما هیچ کاری ازمون برنیاد. فقط روز به روز شاهد عذاب کشیدن و تحلیل رفتنشون باشیم و هیچ کمکی نتونیم بکنیم! این از اون زخم هاس که انگار هر دقیقه تازه میشه!
و فقط باید صبور بود. ایستاد. جنگید... و ادامه داد.