پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

اشک تمساح

چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۹:۴۸ ب.ظ

اشک تمساح میریزه و میگه: نذر کردم که خدا شفاش بده. نمیدونم آخه چرا بچه های من باید هر کدوم یه جور اذیت بشن. 

سکوت میکنم و به خاطر میارم که وقتی بچه بودن میزدشون میگفت: "درد بی دوا درمون بگیری!" دلم میخواد بگم مگه خودت اینو از خدا نخواستی؟

از بلاهایی که سرشون آورده بود باخبرم و یاد روزی می افتم که وقتی خودش عذاب میکشید باز هم اشک تمساح میریخت و میگفت: من آزارم به یه مورچه هم نرسیده!

نمیدونم چطور بخشیدش اما... من هنوز عذاب میکشم از بودنش... 

  • یاسمین پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">