گام به گام به سمت آرامش... (1)
جمعه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۴ ب.ظ
فکر کنم از پست قبل هم معلوم بود. چند وقتی هست آشفتگی های ذهنیم زیاد شده. دنبال سکوت میگردم. دنبال آرامش. یا شاید به قول کتاب "کافه ای به نام چرا" دنبال اینم که دور باشم تا شارژ بشم! راستش دیروز از اون روزا بود که اگر اختیار داشتم ماشین رو بر می داشتم... تمام راه رو تا دریا رانندگی میکردم تو سکوت. بعد یه جایی کنار دریا نگه می داشتم. همونجا می موندم و تو سکوت فقط به صدای دریا گوش می دادم. بعدم وقتی خسته شدم برمیگشتم...
چند روز پیش که از شلوغیا کلافه بودم. یاد جمله های کتاب کافه چرا افتادم. نوشته بود: "هر روز آدمهای زیادی هستند که سعی می کنند وقت و انرژیت را صرفشان کنی. برای مثال ایمیل هایت را در نظر بگیر. اگر قرار باشد در هر فعالیت, خرید یا خدماتی که از طریق ایمیل ها به تو پیشنهاد میشود شرکت کنی, هیچ وقتِ آزادی برایت باقی نمی ماند. آدمهایی را در نظر بگیر که تشویقت میکنند پای کدام برنامه ی تلویزیون بشینی, کجاها غذا بخوری, کجاها بگردی... و یک وقت به خودت می آیی و میبینی ای دل غافل! داری همان کارهایی را میکنی که همه می کنند.
من متوجه شدم موج های مخالف زندگی من همه ی آدم ها, فعالیت ها و دغدغه هایی هستند که توجه, انرژی و وقت مرا از راستای هدف وجودم منحرف میکنند.
موج های موافق هم آدم ها, فعالیت ها و دغدغه هایی هستند که به من کمک میکنند به هدف وجودم برسم. پس هر چه وقت و انرژی ام را بیشتر صرف موج های مخالف کنم, وقت و انرژی کمتری برای موج های موافق دارم.
وقتی این تصویر در ذهنم زنده شد, از آن پس نسبت به این که در زندگی چقدر و به چه منظور تلاش و تقلا میکنم خیلی بیشتر دقت کردم."
"وقتی در این باره فکر می کنم که چطور اوقاتم را می گذرانم میبینم هر روز به بطالت سپری میشود. وقتی دقیقا ندانم "چرا اینجا هستم" و "چه می خواهم بکنم؟" همان کارهایی را میکنم که اغلب مردم انجام میدهند."
این پست ادامه دارد...