پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

دنیای دیوانه!

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۱۵ ب.ظ
داشتم سریال "دسته برادران" رو میدیدم. یه سریال بود در مورد جنگ جهانی دوم. تو یه قسمت یکی از سربازا به اسم "شیفتی" به قید قرعه انتخاب میشه که بره خونه. و بقیه سربازا کلی براش هورا میکشن. "شیفتی" که از جنگ جون سالم به در برده بوده, تو راهِ برگشت به خونه دچار حادثه میشه! ماشینی که سوارش بوده با یه ماشین دیگه که راننده اش مست بوده تصادف میکنه و به شدت مجروح میشه و برای مدت طولانی بستری میشه! این قسمت از سریالی که ظاهرا بر اساس زندگی اشخاص واقعی ساخته شده برای من خیلی تامل برانگیز بود! کارای دنیا خیلی عجیبه! با خودم فکر می کنم:

هیچوقت افسوس اتفاقاتِ به ظاهر خوبی که برای دیگران پیش می آد رو نباید خورد! همونطور که از بیرون نمیشه زندگی آدمای مختلف رو قضاوت کرد! و به طور کلی خیلی اتفاقا پیش میان که به نظر ما خیلی خوشایندن اما همه چیز همیشه همونطور که ما فکر میکنیم پیش نمیره! وحتی به خودم میگم: اگه اتفاقی قرار باشه برا آدم بیفته فراری ازش نیست! گاهی بعضی چیزا انگار تو تقدیر آدم نوشته شدن!

یه موضوع مسخره ی دیگه هم هست... مامانم گاهی بین حرفاش این مثال رو نقل میکنه که: چاقو به خودی خود وسیله ی بدی نیست اما فرق داره که دستِ یه آدم دیوونه باشه, یا یه جراح!
و من دارم فکر می کنم گاهی یه دیوونه (مثل هیتلر) یه جنگ راه می اندازه که توش هزاران سرباز بیگناه بدون این که طرف مقابلشون رو بشناسن میکشن و کشته میشن! دارم به این فکر می کنم که اتومبیل ساخته میشه و به خیلی از آدما کمک می کنه اما یه دیوونه در حالت مستی میتونه با اون ماشین یه عالمه آدم رو به کشتن بده... دارم به این فکر می کنم که یه دنیای دیوونه یکی رو از جنگ سالم بیرون میکشه و بعد با یه حادثه ی ساده ی خنده دار به کشتنش میده! دارم به این فکر می کنم که انگار دنیا دیوونه است و دیوونه ها رو دوست داره که بهشون قدرت میده! تا چاقو دستشون بگیرن و در مستی تصمیمات مهم بگیرن یا جنگ به پا کنن!! و بعد به این فکر می کنم... که جنگ جز داغدار شدن یه عده مادر که با خون دل بچه هاشون رو به دنیا آوردن و بزرگ کردن و هزار و یک آرزوی رنگارنگ براشون داشتن چی داره؟

جنگ... امیدوارم روزی بیاد که این واژه, بی معنی ترین واژه ی دنیا بشه!

+ می دونم شاید پست بی سر و تهی شد. تراوشات ذهنیم بود نتونستم براش سر و ته درستی پیدا کنم!
  • یاسمین پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

نظرات  (۴)

  • قالب بلاگ رضا
  • تراوشات عالی مستدام
    پاسخ:
    سپاس :)))
    منم امیدوارم
    پاسخ:
    و امید یعنی زندگی :)
    دسته‌ی برادران، بهترین مینی سریال‌ـه تاریخِ سینماست!
    پاسخ:
    در موردش خیلی اطلاعات نداشتم. اما به نظرم قشنگ بود و فیلمنامه اش هم قوی بود
    جنگ... امیدوارم روزی بیاد که این واژه, بی معنی ترین واژه ی دنیا بشه!

    چه آرزوی قشنگی :)
    پاسخ:
    3>

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">