دانه ی کاج
بیچاره دانه های کاج!
با هزار آرزو خود را به زمین می زنند، خورد میشوند...
افسوس که نمی دانند امروز حرف اول و آخر را آسفالت سیاه می زند!
پ.ن : قشنگی اون جمله به کوتاهی و سادگی اش بود. اما این نوشته یه پی نوشت لازم داشت: حیف که دونه های کاج نمی دونن حتی تو خاکِ درخت خودشون هم جا ندارن! چون هر چیز تا حدی گنجایش داره...!
به نظر شما چقدر طول میکشه تا بفهمن هیچ جا جا ندارن، وقتی حتی خودِ درخت های کاج هم قربانی دکل های گاز و سیم های برق و تلفن میشن؟!!
یعنی دونه ای هست که بتونه خودش رو به شرایط ایده آل برسونه؟ :)
+ این میوه ی کاج، امروز صبح بهانه ای شد برای نگارش این متن.
++ تهرانی ها... امروز صبح هوای عالی و خوبی داشتیم. آفتاب طلائی ۷ صبح رو کیا دیدن؟ :)
http://s5.picofile.com/file/8103655218/DSC_3388.jpg
http://s5.picofile.com/file/8103655392/DSC_3391.jpg
امروز صبح که این عکسا رو می گرفتم آرزو کردم کاش دوربین حرفه ای همرام بود. آرزو کردم که کاش گوشی ها دوربین های بهتری داشتن. و با خودم فکر کردم که خدا چه قدرتی به این دو تا تیکه چربی که بهشون می گیم چشم داده!
+++ در ۱۳.۱۲.۱۱ میلادی به یاد شما دوستان هم بودیم... امروز برای ۴۸ نفر از دوستان وآشنایان پیامکی در همین رابطه فرستادم که تا حالا ۱۶ تا جواب دریافت کردم! آمار بدی هم نیست. نه؟! :| من عاشق ماه دسامبرم :) بوی کریسمس و یلدا می ده! و یه بوهای خوب دیگه :)))))
برچسبها: دانه های کاج, صبح آفتابی تهران زیبای من