نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد... کتابیه که از نامه های یک مادر به کودک زاده نشده اش شکل گرفته. من خوندن این کتاب رو نه پیشنهاد می کنم، نه می گم نخونیدش. انتظار چیز بهتری ازش داشتم اما نمی تونم بگم کتاب بدی بود. من همه ی کتابای مرتبط با یغما رو دوست دارم ;)
از این به بعد دوست دارم یه یادگاری از کتابایی که می خونم رو اینجا داشته باشم ولی از اونجایی که در جایگاهی نیستم که کتاب ها رو نقد کنم فقط از تجربیات شخصی خودم می نویسم. یه مدته تیکه های محبوبم رو تو کامپوتر "سیو" می کنم. امروز با خودم فکر کردم که دوست دارم این تجربیات رو با شماها هم شریک بشم :)
لطفا به "ادامه ی حرفام" توجه کنید :)
ادامه حرفام :
حتما از مادرم خوشت می آد. با اون, تو دو تا مادر داری و این یه ثروت بزرگه. از اون خوشت می آد چون اعتقاد داره بدون بچه ها دنیا به آخر میرسه! از اون خوشت می آد چون تپل و مهربونه و یه شکم نرم داره که می تونی روش بشینی و دستای چاقی که می تونه باهاش تورو نگه داره. زنگ هزار تا زنگوله تو صدای خنده هاشه. هیچوقت نفهمیدم چه طور این جوری می خنده ولی فکر می کنم دلیلش گریه کردنای زیادشه! فقط کسایی که زیاد گریه می کنن می تونن قدر قشنگیای زندگی رو بدونن و خوب بخندن! گریه کردن آسونه و خندیدن سخت! خیلی زود اینو می فهمی. وقتِ برخوردت با دنیا یه گریه ی طول و دراز سر می دی و بعدش هم تا چند وقت غیر گریه کاری ازت بر نمی آد......
صفحه 40 از کتاب "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد"
نوشته "اوریانا فلاچی" و ترجمه ی "یغما گلرویی" از انتشارات "دارینوش"
برچسبها: نامه به کودکی که هرگز زاده نشد, اوریانا فالاچی, یغما گلرویی