پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

وقتی همیشه بی کار باشی خوب نیست... همونطور که اگه همش سر کار باشی هم خوب نیست :)

ولی وقتی کار می کنی و یه تعطیلی اینجوری گیرت می آدخیلی خوبه (آیکن ذوق مرگی)

تازه فکر کن چه حال خوبی داره اگه 5شنبه هم بری سر کار و مدیر محترم با توجه به این که می بینه یه سری از بچه ها مرخصین و عملا کار زیادی هم واسه انجام دادن نیست می گه پاشید برید خونتون [نیشخند] [خونسرد] [ذوق مرگ]

عکس پیش رو هم مال روزایی ه که واقعا حس کار کردن نداری...(خدااااییش من آدم زیر کار در رویی نیستم... خیلی کم پیش می آد که وقت این کارا رو داشته باشم... اما ولی وقتی حس کار کردن نداری... کار هم که می کنی مفید نیست دیگه... اثر پیش رو مال دیروزه که چند دقیقه بیشتر وقتمو نگرفت اما یه کم فکرم رو آزاد کرد واسه ادامه کار) [خونسرد]

+ کسی هست که مثل من عاشق قیافه ی این کلید سُل باشه؟ :)


برچسب‌ها: اوقات فراغت و من و کلید سُلم
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۷ مرداد۱۳۹۲ساعت 11:0  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

مسخره است که آدم میشنوه:

دختر نمی تونه پدر و مادرش رو زیر پوشش بیمه تکمیلی ببره!!!!

                                                                          ولی پسر می تونه!

مسخره است که آدم میشنوه:

مادر نمی تونه بچه ی خودش رو زیر پوشش بیمه تکمیلی ببره!!!!

                                                                          ولی پدر می تونه!

میشه یکی به من بگه چرا؟!!!

میشه یکی رسیدگی کنه لطفا؟!!

واسه ایرانی که 2500 سال پیش خانوما توش مرخصی زایمان می گرفتن و حقوقشون برابر آقایون بود و...... جای تاسفه انقدر تبعیض!


برچسب‌ها: بیمه تکمیلی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۴ مرداد۱۳۹۲ساعت 20:22  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

باور می کنید؟ 9 سال گذشت!!!!
9 سال بدون حسین پناهی گذشت...
9 سال پیش در همچین روزایی بود که خبر درگذشتش رو از تلویزیون شنیدم...

انگار همین دیروز بود
خوب یادمه که خونه ی پدر بزرگم بودیم... حالش زیاد خوب نبود...
زمان زیادی نگذشت که پدر بزرگم هم رفت...

نگاهی به آرشیو این خونه با یادی از حسین پناهی:

حسین پناهی نبود... اما بهونه ای بود برای یادی از حسین پناهی

چشمان من

این بود زندگی

مرگ!!!

سومی

 

+خدا همه ی رفتگان از جمله حسین پناهی و پدربزرگ مهربون من رو بیامرزه... روحشون شاد

++ الان دیدم که گویا پدر بزرگ محسن(آپارتمان نشین) هم از بین ما رفته... برای ایشون هم از خدا آرامش روح رو آرزو دارم و برای بازمانده هاشون صبر از خدا می خوام.

برای همتون آرامش از خدا می خوام


برچسب‌ها: حسین پناهی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳ مرداد۱۳۹۲ساعت 19:6  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

بالاخره دیدمش... فکر کنم یه سه سالی بود که می خواستم ببینمش و هر بار نمیشد... به خصوص با این اخلاقای بدی که من واسه فیلم دیدن دارم :|

اما بالاخره دیدمش :))) همیشه فقط یه صحنه هایی ازش رو دیده بودم و خوشم اومده بود و دوست داشتم ببینمش... و این مدت هم که محسن با پستا و عکسایی که راجع به والی یا درباره والی یا در ارتباط با والی گذاشت... منو بیشتر علاقه مند کرد به دیدنش... :) دیدمش...

دوسش داشتم... هرچند که تو این مدت ۳ ساله توقعاتم ازش خیلی بالارفته بود به خصوص این که شنیده بودم یکی از عاشقانه ترین های سینما شناخته شده :) اما همینم خوب بود :)

لذت بردم... باهاش خندیدم... خیلی جاهاش دلم سوخت :( مهربونیاش خیلی قشنگ بود...

اما یه نکته... فیلمی که من داشتم هم منوی زبان انگلیسی داشت... هم فارسی... (هرچند که دیالوگ های زیادی نداره) من به هر حال گذاشتم با فارسی نگاه کنم... باور می کنید اگه بگم تو نسخه ی ترجمه شده اسم "ایوا" شده "ایوان" و از دختر به پسر تغییر جنسیت داده!!!!!!!!!!

اول که دیدم با صدای پسرونه می گه : من ایوانم!!!!! به دانسته های قبلی ام شک کردم! زدم رو منوی انگلیسی... دیدم یه دختر ناز جاش حرف می زنه که میگه اسمش "ایوا" ست

سوالی که برا من پیش می آد اینه که واقعا کسایی که ماجرا رو نمی دونن و با زبان فارسی نگاه می کنن... از خودشون نمی پرسن چرا والی انقدر عاشقانه به یه ربات پسر دیگه نگاه می کنه؟!!!!!!

wall.e

 

+نظرتون راجع به favicon ام چیه؟ :) 

عکسش رو نتونستم بذارم اینجا :( فرمتش رو قبول نمی کنه :( همون عسک پرنده سفیده رو می گم تو زمینه ی قرمز که اون گوشه بالای اسم وبلاگه :)

البته با تشکر ویژه از مجید و پست مفیدش در همین رابطه در جمع ما

فقط این که مجید سایتی رو برای آپلود عکس پیشنهاد نکرده بود... من چون خودم چند تا سایت سر زدم تا اینو پیدا کردم لینکش رو می ذارم اینجا براتون اگه خواستید شما هم واسه خودتون بذارید :)

+ برای آپلود favicon این سایت رو پیشنهاد می کنم :)



برچسب‌ها: پرنده ی سفیدوالیfaviconwalle
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۰ مرداد۱۳۹۲ساعت 11:10  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات


 

یغما گلرویی عزیز... تولدت مبارک...

 


برچسب‌ها: یغمامن و تو و مردممرا ببوس
ادامه حرفام :

من و تو و مردم – یغما گلرویی

وقتی که تو نیستی، پیشِ نگاهِ من، دنیا میشه تاریک، تهرون میشه لندن

بارون می آد شُرشُر یک ریز و بی وقفه، روزنامه ها خالی، رادیو بی حرفه

وقتی که اخـمویی، طوفانیه دریا... صاعقه می باره، ویرون میشن پـل ها

زلزله, قحطی, جنگ، دنیا رو می گیرن، صدها جَریب جنگل یک شَبه می میرن

وقتی که غمگینی، کِشتی ها غرق میشن! گنجشکا دل مُردَن، مردُم با هم دشمن

پنجره ها خاموش، تقویم عزاداره... کسی نمی خنده، چاپلین هم بی کاره

 

اما زمانی که می گی منو می خوای، وقتی که بعد از قهر سراغ من می آی

خوشبختِ خوشبختیم... من و توُ مردُم... قسمت میشه لبخند، قسمت میشه گندم

خدا هم میخنده وقتی که تو شادی،  روزنامه پُر میشه از حرف آزادی

رادیو می خونه "مرا ببوسو" باز....  یک ماه مرخصی می دن به هر سرباز

خلاصه دنیا رو چشمات می گردونن... گنجشکا هر روز صبح واسه تو می خونن

لبخندتت تفسیر شعرای مولاناس،  با تو دلم گرمه بی تو جهان تنهاست

 

لینک دانلود دو آهنگ "من و تو و مردم" و "مرا ببوس"

اولی با صدای خود یغما گلرویی نازنین و دومی ترانه ای قدیمی با صدای گل نراقی... امیدوارم لذت ببرید :)


+ نوشته شده در  یکشنبه ۶ مرداد۱۳۹۲ساعت 18:6  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

 

 

تولدت مبارک داداشی

بهترینِ بهترین ها رو برات آرزو دارم

 


برچسب‌ها: تولدت مبارکتولدانهعشقولانهخواهرانه و برادرانه
ادامه حرفام :
حتی وقتی خیلی دوری...

حتی وقتی کنارم نیستی...

حتی وقتی دست روزگار و سرنوشت بینمون یه دنیا فاصله انداخته...

وقتی جلوی یه سری چیزا رو نمیشه گرفت...

عیبی نداره...

مهم اینه که هم یاد تو اینجاس...

اون قدری که لحظه ای از یادت غافل نیستم...

و هم یاد من اونجاس...

وقتی حتی باوجود این همه سختی یادت نمی ره که هر جور شده به خواهرت بگی که ۳۰تیر خبر ورزشی با علی انصاریانٍ محبوبش مصاحبه کرده...

تو اینجایی داداشی...

نمی خوام با این حرفا کسی رو ناراحت کنم...

اما امروز تولدته و من نتونستم ساکت باشم... باید می نوشتم از تو...

تو که واسه من "داداش تپلوی مهربون غرغرمیرزای ایراد گیر خودمی" که دلم تنگ شده واسه شنیدن "خانم اخلاقی" گفتنت، وقتایی که زیادی غر می زدم...

دلم تنگ میشه واسه بهونه گیری هات...

نمی دونی چه بغضی گلوم رو میگیره وقتایی که اندی گوش می دم و یادت می افتم...!!!!یا وقتایی که ساسی مانکن چرت و پرتاش رو می خونه و یاد اون شبی می افتم که چقدر دو تایی زور زدیم و به مغزمون فشار آوردیم تا یادمون بیاد که حرفای بی سروته اون آهنگش چی بود؟! تازه اینا ترانه های شادی بود که مردم خنده اشون می گیره وقتی میبینن با شنیدنش یه لبخند مسخره نشسته گوشه ی لبت و شاید کمتر کسی بفهمه بغض صداتو... حالا ترانه های داریوش" که جای خود دارن!!!

از حال این روزای من اگه بپرسی باید بگم حرفم رو پس می گیرم! "ب خ"، دیگه "خ خ" نیست وقتی دل آدم گرفته باشه!

اما با همه این حرفا... هنوز تو هستی و منم هستم و امید هم هنوز هست... پس فقط می گم:

 

تولدت مبارک داداشی

بهترینِ بهترین ها رو برات آرزو دارم

۱) وانمود...

۲) دختری که خواهرت باشد...

۳) جای خالی رویا...


+ نوشته شده در  شنبه ۵ مرداد۱۳۹۲ساعت 0:1  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">