فرار کن...
دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۸ ب.ظ
یه وقتایی هم هست که فقط دلت می خواد فرار کنی... بری به جایی برسی که فقط خودت باشی... تو باشی و سکوت... همین...
چند ماه پیش... هر روز این آهنگ رو گوش می کردم و حالم رو خوب میکرد... و باز هم بهش پناه آوردم:
ممنونم از مجید بابت معرفی این آهنگ :)
+ بی ربط نوشت: الان می فهمم اون آدمایی که دچار جنون آنی میشن و یه نفر رو میکشن چه حسی رو تجربه می کنن :)))) خدا خیلی دوستم داره که تا حالا کسی رو نکشتم :))))
++ بهش فکر نکن اگه به میلت نشد با این که به دردت نخورد اشتباهِ ارتباطِ قبلی... مثل سایبون واسه آسمونِ ابری... من و تو همدردیم و غمگین یه وقتایی... یه وقتایی لازمه تنهایی... اولین قطار که رسید رو سوار شو... فرار کن... اولین قطار که رسیدو سوار شو... / بخند با نگات... به اون که نشسته تا شکستتو تبریک بگه... برات بازه راه برو تا شکسته هات با رد پات ترکیب بشه... یه تصویر بده از آینده ات... غمها بازندن... نترس از رفتن... بخند تا مقصد... خودت خودتو به هم بریز... تنهاییاتو بغل بگیر... اولین قطار که رسید رو سوار شو... فرار کن... اولین قطار که رسیدو سوار شو... / اولین قطار که رسیدو سوار شو... به بد فکر نکن یه درصد که بد میشه... سعی کن نزدیک پنجره بشینی... ریل از کنار رودخونه رد میشه (و من عاشق صدای سه تاری ام که اینجای آهنگ شنیده میشه...امید... حس امید با خودش داره... آینده زیبا خواهد بود... ایمان دارم) فرار کن...