پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

دارم می رم خونه :)

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ب.ظ

از سر کار خسته خودمو برای کاری به ونک رسوندم. موقع برگشت تو صف تاکسی های خطی وایساده بودم. خانومی که کنارم وایساده بود گفت: شما بفرمایید... ماشین یه جای خالی داره. ما دونفریم.

ناخودآگاه یه لبخند بزرگ نشست رو لبم. خانومه خنده اش گرفت و گفت: چه خوشحال شدی! همونطور که در تاکسیی رو باز می کردم و سعی می کردم صورت خسته امو با یه لبخند بزرگ بپوشونم گفتم: آره :) دارم می رم خونه!

نشستم تو ماشین و با خودم فکر کردم: خدا رو شکر که هنوز خونه برام جایی برای رسیدن به آرامشه :)

نظرات  (۳)

وای به اون روزی که خونه جای آرامش نباشه 
پاسخ:
خدا برای کسی نخواد :(
  • سکوتـــــــــ پاییزی
  • واقعا خدارو شکر که خونه هنوز جای آرامش
    پاسخ:
    لبخند + گل
  • مائده حوائی
  • ... درسته

    پاسخ:
    :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">