پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۵۱ مطلب با موضوع «مناسبـت ها» ثبت شده است

مناسبتای باستانی رو که نگاه می کنی تو هر ماه دست کم یه دونه جشن هست. و هر جشن یه بهونه است برای دور هم جمع شدن. چهارشنبه سوری هم با وجود همه ی تغییر و تحولاتش توی این سال ها, هر چی که هست یه جشن ملی ه... قدیما هر خانواده با روشن کردن آتیش روی پشت بوم یا توی حیاط یه جورایی میخواستن با دور کردن سرما و فراخوان گرما به پیشواز بهار برن... اونا اعتقاد داشتن که با این کار روح درگذشتگانشون رو که تو این روز به زمین اومدن به خونه هاشون راه می دن. آتیش روشن می کردن چون آتیش رو به عنوان یکی از عناصر چهارگانه مقدس می دونستن و براشون نشونه ی مهر و نور و دوستی بود و عاملی برای چیره شدن بر غم و افسردگی. کوپه های کوچیک آتیش روشن می کردن و با خوندن شعر تمام رنگ پریدگی ها, زردی و بیماری ها و تمام مشکلات رو به آتیش می سپردن و به جاش از آتیش سرخی و گرما و نیرو می خواستن... بعد خانم خونه خاکستر آتیش رو از خونه بیرون می برد و به جوی روون می ریخت و وقتی برمیگشت در می زد و به اهل خونه می گفت که با خودش تندرستی و شادی رو برای خانواده آورده تا در رو براش باز کنن و به امیدِ روزای شاد با تندرستی به استقبال سال جدید برن... و بنا بر تمام جشن های باستانیمون آخر همگی دور هم جمع میشدن و از آذوقه ی خشکبار زمستون می خوردن و می گفتن هر کس که از اون آجیل بخوره نسبت به دیگران مهربون تر میشه و کینه و حسادت از دلش می ره.
میبینی؟ اجداد ما همیشه طرفدار مهر و دوستی بودن... تمام دغدغه اشون تو همین چیزای ساده خلاصه میشد. همین که به فکر همدیگه باشیم... این که برای هم آرزوهای خوب داشته باشیم... این که ظرف آجیل قاشق زنا رو خالی نذاریم... این که همیشه حرفای خوب و مثبت بزنیم تا اگر دست روزگار کسی که از کنارمون رد میشه همون عاشق دلباخته ای بود که تفال زده به حرفای منِ رهگذر دلش گرم بشه از حرفای مثبت... همین که لبخند به همدیگه هدیه کنیم. اما ما فقط سر و صدا می کنیم... به جای این که به فکر مهربونی کردن به همدیگه باشیم و به فکر استقبال از بهار به فکر سر و صدا کردنیم. بیایید امسال یه کم با هم مهربون تر شیم :)
  • یاسمین پرنده ی سفید
همه چی از اسمها شروع میشه. وقتی یه اسمِ ساده برات مفهومی بیشتر از چیزی که هست داره. اون یه نفر می تونه مادر, پدر, خواهر, برادر یا کسی باشه که واقعا دوستش داری! 
تا حالا به این فکر کردی که چرا انقدر فرق می کنه که کی اسمت رو چطور صدا کنه؟ چرا وقتی کسی که دوستش داری آخر اسمت "میم" مالکیت می ذاره خوشت می آد؟ چی باعث میشه وقتی اسمی رو هر جا که میشنوی, یادِ لبخندِ قشنگش می افتی؛ لبخندی که برای دیدنش حاضری هر کاری بکنی! یا مثلا چی میشه اسمی که تا دیروز برات فقط یه "اسم" بوده, حالا هر بار با شنیدنش قلبت تکون می خوره و یه لبخند میشینه رو لبت. من فکر می کنم همه چی از اسمها شروع میشه.
گاهی وقتا این که یه اسم رو چطور صدا می زنی برای اون شخص, از صد تا جمله ی "دوستت دارم" دلنشین تره. مثل هر بار که به شیوه ی خاص خودش صدات می کنه و تو دوباره و دوباره و دوباره لبریز میشی از عشق. مثل "ی" های آخر اسم که انگار فقط درست شدن تا یه نفر رو از بقیه متمایز کنن. و شاید اصلا "دوست داشتن", همون "جانمــ"ییه که هر بار صدات میکنه دلت می خواد در جوابش از دل و جونت بهش بگی.
پس شاید عشق اسم کوچیک منه وقتی تو صدام می کنی. شاید عشق اسم کوچیک توعه وقتی هر بار با شنیدنش هر جایی که باشم لبخند می آد رو لبم. عشق اسم کوچیک ماست چه وقتی "من و تو" کنار هم باشیم یا حتی فرسنگ ها دور از هم...
تو فقط اسمم رو صدا کن, بذار تا صدات رو بشنوم نازنین :)


#مسابقه #رادیوبلاگیها #سپندارمذگان #عشق_نام_کوچک_توست
+لطفا دوستانتون رو در جریان برگذاری این مسابقه قرار بدید. برای ارسال لینک آثارتون به آی دی تلگرام pelake23@ فقط تا فردا (سه شنبه 4اسفند 94) فرصت دارید :) منتظر متن های عاشقانه اتون هستیم :)

++از این بیشتر نپرس از عشق, نمی دونم... نمی دونی! :)
  • یاسمین پرنده ی سفید


سلام به همه ی دوستان و همراهان عزیز رادیوبلاگیها

به منظور تعامل بیشتر و ایجاد شور و نشاط در وبلاگستان، به بهانه ی جشن باستانی سپندارمذگان، روز عشق و مهرورزی، مسابقه ای ترتیب دادیم با عنوان "عشق نام کوچک توست".

از این رو از علاقمندان درخواست میشه از تاریخ یکم تا چهارم اسفندماه آثار نوشتاری خودشون رو در ارتباط با موضوع عنوان شده در وبلاگ شخصیشون به ثبت برسونن و لینک مربوط به نوشته رو برای ما ارسال کنند. در نهایت آثار منتخب توسط هیئت داوران معرفی و در ویژه برنامه ی جشن اسفندگان رادیوبلاگیها در قالب یک پادکست منتشر خواهد شد. 

پیشاپیش از حمایت و همکاری همه ی دوستان سپاسگذاریم و امید داریم با مشارکت همگی نتیجه ی مطلوبی بگیریم.


 لطفا با به اشتراک گذاشتن بنر مسابقه در وبلاگها و صفحات اجتماعی خودتون ما رو در اطلاع رسانی بهتر یاری کنید.


:: برای شرکت در مسابقه لینک نوشته اتون رو به آی دی تلگرام زیر ارسال کنید . 

@pelake23

با تشکر رادیو بلاگیها

  • یاسمین پرنده ی سفید

میدونی رفیق؟ خدا بعضی آدما رو فرستاده تا به دیگران راه های رسیدن به آرامش رو یاد بدن. تا به دیگران یاد بدن که چطوری میشه تو اوج زندگی های ماشینیِ امروز, واسه پناه بردن از مشکلاتشون به سمت آرامش, تو رویاهاشون یه جای دنج واسه خودشون بسازن, جایی که خوشحالشون کنه, جایی که حالشون رو خوب کنه.

می دونی رفیق؟ همه ی آدما این کارو بلد نیستن و اونایی که بلدن یه نعمتن! شاید تو برگشتی تا به من یاد بدی وسط یه روز شلوغ که لبخند زدن یادم رفته برم کنار یه آبشار بلند یا برم توی اون غار, کنار دریاچه ی لبخندمون ازش سنگای رنگی و ستاره بردارم!

می دونی رفیق؟ بعضی از آدما ازت سوال نمی کنن... وقتی چیزی می پرسن حتی اگه نخوای بهشون جواب بدی... بازم درکت می کنن... بازم می گن دردت رو می فهمن... و "می فهمن!" تو از اون دسته از آدمایی! بودن آدمایی مثل تو, تو زندگی هر کسی یه معجزه اس! :) 

خوشحالم که برگشتی... خوشحالم که هستی... خوشحالم که دارمت... زندگیت پر از شادی رفیق :) 


+ دیرکرد این پست رو بذار به پای ذهن شلوغی که نوشتن سختش شده بود تو این چند روز... تولدت مبارک :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

برادر بزرگتر داشتن... دردسرا و نگرانیای خودش رو داره. وقتایی که دعواتون میشه. وقتایی که ازت میپرسه کجا بودی و تو دلت میخواد بزنیش... وقتایی که میخواد یه کاری رو شروع کنه و تا موقعی که برگرده و بهت بگه که کارا چطوری پیش رفت نگرانی ولت نمیکنه....

اما با وجود همه ی این چیزا... بودنش همیشه یه حس خوب با خودش داره. مثل حس خوب نشستن تو ایوون و زل زدن به بارون ریز بهاری و نوشیدن یه چای داغ تازه دم با عطر هل و دارچین.

بودنت حس خوبی داره...اومدنت مبارک:)

  • یاسمین پرنده ی سفید

شاید یه خورده دیر شده باشه اما جاداره از همه ی کسانی که از راه های دور و نزدیک تولدم رو تبریک گفتن تشکر کنم :) ممنونم از همه :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

تو فکر فرو می رم... من باید الان خوشحال باشم... پس چرا نیستم؟ وبلاگمو باز می کنم... طبق معمول سنگ صبور خوبیه... دستم رو می ذارم رو کیبورد و فقط می نویسم.....

  • یاسمین پرنده ی سفید

تو به دنیا اومدی تا آرامش رو به قلب همه ی اطرافیانت هدیه کنی بدون این که از کسی انتظاری داشته باشی... و تو به دنیا اومدی فقط و فقط برای من... تا تنها بهونه ام باشی واسه ادامه ی این زندگی... تو که پیام آور مهربونی و لبخندی :) تولدت مبارک مامان شهریوری من :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

یادمه که اولین بار از طریق پلاک 23, به بهونه ی یه مسابقه پام به وبلاگت باز شد. طبق عادت نگاهی به پستای دیگه ات انداختم و حس کردم چقدر نویسنده اش شبیه منه!!!! یه جورایی خودمو بین نوشته هات پیدا کردم. شاید جنس مشکلاتمون با هم فرق داشت اما پستات حال و هوای حرفایی رو داشت که خیلی وقتا نمی تونستم خودم بگمشون.... از اینا که بگذریم... خب راستش... کم پیش می آد کسی رو پیدا کنی که کلاغ دوست داشته باشه! آخه واقعا تفاهم تا کجا؟!!!!!! و این گونه بود که اولین جرقه های عشق پرنده ی سفید با سکوت پاییزی شکل گرفت! :)


خلاصه که مژگان نازنینم. خیلی روزا با پستای شیطنت آمیزت یه لبخند گنده نشست روی لبم. با شیطنت های فندوق و بیشتر از اون امیرعلی خندیدم. وقتی از آشپزی و خرابکاری هات نوشتی... وقتی از اون روزی گفتی که وسط یه محوطه ی باز با چادر شروع کردی دوییدن و یه تشبیهی در موردش به کار بردی... وقتی از شیطنت های خودت و دوستت و ماجراهای مترو گفتی... وقتی ماپ سوتیا رو گرفتی... وقتی از خاطرات دوران کودکیت برامون گفتی و (یه موردشو یادم بنداز به خودت بگم :دی) و.......

خیلی روزا باهات سکوت کردم به احترام پستایی که واقعا سکوت می طلبید... و همیشه دوسِت داشتم... با همه ی شباهت ها و تفاوت های زیادی که با هم داریم. چه قبل از این که لبخند قشنگت رو از نزدیک ببینم و چه بعد از اون :)


دوست خوب تابستونی مهربونم

تولدت مبارک :)

  • یاسمین پرنده ی سفید

بهترین خواهر دنیا... ممنونم از بودنت :)

"زندگی خیلی خوبه... چون که خدا تو رو داده... روز تولدت برام فرشته اشو فرستاده" :)

تولدت مبارک :)

  • یاسمین پرنده ی سفید