یادمه که چند سال پیش, یه سایت خارجی بود که وقتی تاریخ تولدت رو وارد می کردی بهت می گفت دفعه ی قبل کی به دنیا اومدی و چه کاره بودی و احتمالا چطور مُردی!!! واین که چرا دوباره برگشتی (تناسخ)؟ اعتقاد داشت هر کدوم از ما برای ادای رسالتی برگشتیم. یادمه که برای من نوشته بود که رسالتم اینه که نشانه های کوچیک زندگی رو ببینم و به دیگران نشون بدم. می دونم که اون فقط یه سایت سرگرمی بود و حرفاش یه سری چیزای تخیلی بوده اما... اون جمله باعث شد خیلی به دنیای اطرافم دقت کنم. من همیشه دنبال نشونه هام! و این اواخر هربار که از حس ششم پیروی نکردم چوبش رو خوردم. واین روزها یه حسی در من خیلی قویه. یه چیزی رو با تمام وجود حس می کنم. این که یک جای کار اشتباهه. یه چیزی سر جاش نیست. اینو هر روز صبح که از خواب پا میشم و هر شب قبل از خواب حس می کنم. روحم داره عذاب می کشه... می دونم تو جایی که باید باشم نیستم. می دونم که برای این کار که هر روز روحم رو خراش می ده آفریده نشدم... فقط یه مشکلی دارم... هنوز جایگزینش رو پیدا نکردم.
اما چیزی که جالبه اینه که... به نظر من تصادفی نیست که این روزها هر چیزی که میشنوم و جاهای مختلفی که هستم... یه حرفای مشترکی رو از آدمای مختلف مدام میشنوم که باعث میشه مطمئن تر میشم. حس ششمم اشتباه نمی کنه.