پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

رانندگی در مه

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ق.ظ

دومین بار بود که تنها میرفتم اونجا. آدم تو تنهایی ترساشو بهتر میشناسه. خودش رو هم بهتر میشناسه. بارون می اومد. من عاشق بارونم خب تو هوای به این خوبی حیف بود خونه بمونم. تهران خلوته. اگه نمیتونم عکاسی کنم، رانندگی که میتونم بکنم. کی میدونه فردا چی میشه! شاید فردا برای رانندگی کردن هم دیر بشه برام! همین امروز که شهر خلوته وقتشه. بذار اسمشو بذارن خودخواهی. امروزم مثل بار قبل... رو بلندای شهر وایساده بودم، همونجا که بار آخر باهم رفتیم. هنوزم تنهایی به نظرم ترسناکه. انقدری که از آدمای دوپا میترسم از هیچی دیگه نمیترسم. نتونستم زیاد بمونم. بهت گفتم اینجام. پرسیدی با کی رفتی؟ تنها؟ گفتم آره. گفتی خوب کردی. گفتی اونجا تنهایی خیلی میچسبه. نتونستم بگم وقتی هستی چقدر بیشتر احساس امنیت دارم. 

داشتم از تنهایی میگفتم و چیزایی که به آدم یاد میده... امروز فهمیدم که گاهی وقتی هدفت رسیدن نباشه، مسیر چقدر شیرینه. همیشه از هرجا که به خونه برمیگشتم تمام ذهنم درگیر این بود که دیر نرسم. اما امروز، هدفم "رسیدن" نبود! من فقط میخواستم به سمت خونه "رانندگی کنم" و هر بار که میدیدم هنوز چند تا خروجی به خونه مونده با خیال راحت نفس میکشیدم. برام مهم نبود اگه ماشین پشتی میخواست از من سریع تر بره. رسیدن اهمیت خودشو از دست داده بود و این مسیر چقدر آرامش بخش بود. چقدر 28سالگیمو به خاطر رسیدن ها از بین بردم... دلم میخواد "این که امروز هستم" رو بغل بگیرم و بگم بیا از اول شروع کنیم... اونا راست میگن:بد و خوب رو ما تعریف میکنیم. لحظه هاتو نباز و از این رانندگی لذت ببر. من و تو فقط امروزو داریم. تا امروز رو تغییر ندیم، فردامون فرقی با دیروزمون نداره. 

  • یاسمین پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

نظرات  (۱)

آره واقعا. هیچ معلوم نیست فردا چی بشه و چی بمونه و اصلا بتونیم همین که امروز بوده رو دوباره تجربه کنیم یا نه؟! کی فکرشو می کرد یه روزی خیابون های تهران اینقدر خلوت بشه؟!

پاسخ:
هیچکس! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">