پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

آخه این بچه کمربند نمی بنده

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۲۶ ب.ظ

همه تو هواپیما نشسته بودن. صدای جر و بحث یه بچه ی سه چهار ساله با پدر و مادرش از پشت می اومد. یکی از مهماندار رد شد. پدر بچه گفت: ببخشید؟ بچه ی ما کمر بند نمی بنده! مهماندار گفت: "چرا؟ کمربندت رو ببند. بعد که رفتیم بالا باز کن." و رفت. پدر با بچه کلنجار رفت. بچه صداشو برد بالا و ادای گریه کردن درآورد. سر مهماندار اومد تا ببینه بچه چرا گریه می کنه. پدرش دوباره با لحنی که می گفت کمک لازم داره گفت: کمربندش رو نمیبنده. سرمهاماندار نگاهی به بچه کرد و گفت: خب نبندید براش و رفت.


لحن چغلی مآبانه ی پدر برام عحیب بود. به یاد نمیارم مادر یا پدرم جز در حد روی دست زدن اونم شاید سه یا چهار بار دست روم بلند کرده باشن اما مادرم همیشه با لحن کلامش و با طرز نگاهش می تونست بهم بفهمونه که کارم درسته یا غلط. فقط یک بار تو خیابون پام رو زمین کوبیدم که چیزی رو می خواستم. یکی از معدود دفعاتی که تنبیه شدم همون بود. تو خیابون... یه ضربه روی دست و بعد یک ساعت تو خونه تنها موندم تا بفهمم دیگه نباید اون کار اشتباه رو تکرار کنم. فهمیدم با لجبازی کردن نمی تونم حرفم رو به کرسی بنشونم. فهمیدم قرار نیست همیشه حرف حرف من باشه.

مامانم تعریف می کنه تو اون یک ساعت خودش هزار بار مرد و زنده شد. اما همیشه اعتقاد داشت: بچه عزیزه اما تربیتش عزیزتر. چون بچه ی مودب رو همه دوست دارن و همه جا براش جا هست


بچه های الان رو که نگاه می کنم. با همه ی لجبازی ها و خودخواهی هاشون. بچه هایی که هر چیزی که می خوان رو با گریه به دست میارن. کسی بهشون نه نمی گه چون تحمل شنیدن گریه اشون رو نداره. بچه هایی که یک ریز و مداوم حرف می زنن و حرف می زنن و حتی گاهی یه جمله رو چند بار پشت سر هم تکرار می کنن چون دنبال جلب توجه هستن و کسی حوصله نداره تا به حرفاشون "گوش بده"


با مهربونی های بیش از حدمون چه نسلی رو داریم پرورش می دیم؟ با همه ی اون "چیزی نگفتن ها"، "نشنیدن ها" و "بچه اس بذار راحت باشه" اگه یه بچه ی چهارساله امروز حاضر نیست حرف پدرش رو برای بستن کمربند ایمنی بشنوه و اون پدر نمی تونه با دلیل منطقی با لحنی که اون بچه بفهمه باهاش ارتباط برقرار کنه و راضیش کنه برای انجام کاری وقتی اون بچه به سن بلوغ برسه چطور می خوان جلوی سرکشی هاش رو بگیرن که تو خطر نیفته؟

می تونم ساعت ها در مورد این چیزا بنویسم اما... می دونم که حوصله ای نیست.

  • یاسمین پرنده ی سفید

نظرات  (۶)

واقعا اینکه میگن گودزیلان درسته :|
پاسخ:
تربیت هم بی تاثیر نیست
درسته

آره متاسفانه بخش بزرگی از این غیرقابل تحمل بودن رفتارهای بچه‌ها بخاطر تربیتشونه. من دقت کردم واقعا پدر مادرا حوصله شنیدن صدای بچه‌هاشون‌و ندارن. جواب سوال‌هاشون اکثرا یه چیزیه که سوال بعدی برای بچه پیش نیاد. عجیبه این موضوع. به لذت قبل بچه‌دار شدن اتکا می‌کنن؟ انتظار بچه‌های زیبای صفحات اینستاگرام‌و دارن؟ نمی‌دانم.
پاسخ:
منم نمیدونم... فقط نگرانم برا آینده ی خودمون و این بچه ها
ما خیلی محکم و جدی تربیت شدیم داخل کادرهای غیر قابل انعطاف .برادر من با وجود داشتن همسر فقط کافی بود مامانم یه داد بزنه تا دنبال سوراخ موش بگرده ... حالا ما پدر و مادر شدیم و با خودمون فکر کردبم خب اونهمه سخت گیری براز چی؟ و زیادی آسون گرفتیم... این طوری میشه که یه سری بچه پرتوقع بدون درک رو پرورش میدیم ...
پاسخ:
مساله همینه. ما مردمی هستیم که میانه روی رو بلد نیستیم. همیشه از یه طرفِ بوم می افتیم...
نه به اون شوریِ شوری
نه به این بی نمکی
  • قاسم صفایی نژاد
  • خیلی سخته. مخصوصا برای پدرها که دخترا بابایی‌اند.
    خدا کمکمون کنه که درست تربیت کنیم.
    پاسخ:
    بله قبول دارم. کار فوق العاده سختیه. موفق باشید :)
    عزیزم حرفات درسته اما یه چیزی هست الان که برای قضاوت دست آدم رو می بنده
    اول اینکه جای اون آدم نیستیم
    شرایط بچه رو نمیدونیم
    محرک های الان نسبت به گذشته صد برابر شده
    بچه ها از سن پایین بخاطر شاغل بودن پدر و مادر یا کنار ماردبزرگو پدربزگاشونن و یا مهد و چند تربیته میشن و اینکه بی اغراق باید بگم بچه های الان بسیار هوشیارتر و با هوش تر از زمان ما هستن و کار تربیتی الان خیلی سخت تره
    کافیه فقط به این توجه کنی که بچه ها تمام وقت کنار پدر و مادر خودشون نیستن و این عامل بزرگیه
    و دوم اینکه سختی زندگی در این دوره خیلی بیشتره و عواقب آن
    شاید اون پدر نمی خواسته بچه با گریه باعث آزار بقیه بشه...
    و در آخر نمیشه قضاوت درستی کرد
    مثل جوونیای ما و جونییایی که الان هست
    امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم
    پاسخ:
    آره حرفات رو قبول دارم و نمیخوام بگم که پدرش از قصد کوتاهی کرده تو تربیت اون بچه. اما به نظرم پدر و مادرا این روزا زیادتر از چیزی که باید بچه هاشون رو رها میکنن.
    اینو قبول دارم که در مورد چیزی که تجربه ندارم باید دهنمو ببندم:)))))))) اما واقعا دلم برای نسل بعد میسوزه. و امیدوارم کسی گیرم بیاد که مثل خودم با بچه دار شدن مخالف باشه.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">