پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

خواستم تو را فراموش کنم. نوشتن فراموشم شد!

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۴ ب.ظ
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را فراموش کنم و در هر واژه قبل از نگاشته شدن روان میشوی و پر میشوم از نبودنت!
  • یاسمین پرنده ی سفید

نیکوتین صدات

پرنده ی سفید

نظرات  (۳)

  • یه بنده خدا
  • ؛)
    پاسخ:
    :)
  • פـریـر بانو
  • چه غمی...
    پاسخ:
    :)
    3>
    بهترین اتفاق همینه که فراموشی گریبان‌گیر این کلمات شه. و گرنه این نوشته‌ها یه‌وقتایی قتل می‌کنن اونم با چاقوی کند.
    پاسخ:
    آره. موافقم
    اما این که نتونی از هیچی بنویسی بده.
    من میخوام بنویسم.
    اما از هر چی میخوام بنویسم یه جا عشق خودشو نشون میده
    در نهایت انگار هیچی برا نوشتن برام نمیمونه. مشکلم اینه :)))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">