چند ثانیه ی جهنمی
دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ
اون چند ثانیه ی جهنمی... که دیدم برعکس همیشه آنتایم نرسید... وقتی دیدم از دیروز گوشیشو چک نکرده... اون چند ثانیه ی جهنمی که به خودم گفتم سابقه نداشت بی خبر جایی بره و یادش بره منتظرشم.... اون چند ثانیه جهنمی تا زمانی که گوشیشو جواب داد و گفت: "بابا جون چند دیقه دیگه میرسم"... برام مثل چند ماه گذشت و هزار و یک جور فکر از سرم رد شد...
خدا نخواد که حالا حالاها شما دو تا رو نداشته باشم... که فقط خدا میدونه تو اون چند ثانیه ی جهنمی چی به من گذشت....