آرزوهای دیرین 2:)
جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ق.ظ
گفت:وقتی می آی دو تا چای بریز با هم بخوریم. با شیطنت گفتم: به من چه! خودت بریز! خندید و گفت: خیلی نامردی! دو تا چای بریزی چی میشه؟ گفتم:اینطوری که باحال تره:))) گفت: بعدش میشینیم تو اتاق و از کارایی که تو روز کردیم واسه هم حرف میزنیم. گفتم: حوصله اش رو داری؟ گفت:معلومه:) خیلی هم خوش میگذره....
و من فکر کردم: چه خوشبختن آدمایی که این موقعیت رو دارن... و چه اندوه بزرگیه اگه قدر اون ثانیه هاشونو نمیدونن:)