این پست مخاطب خاص دارد! - پازل زندگی
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۰ ق.ظ
از روزی که تو اون سایت سرگرمی خوندم که هدفم پیدا کردن نشونه های دنیاس فکرم مشغولش بود... همون روزا بود که خیلی اتفاقی آلبوم lellillo مهدی کریمی رو خریدم. یه ترانه ای داشت به اسم "پازل زندگی" ...تقریبا 6 سال پیش بود... از اون موقع خیلی به پازل زندگی فکر می کردم.
وقتی حرفمون به خاطراتی که با یه موسیقی بی کلام داشتیم رسید لبخند زدم. می دونستم که دونه های پازل داره کنار هم میشینه... وقتی خواب کسی رو می بینی که قبلا هیچوقت ندیدیش... وقتی تو یه سال یه موسیقی یهو از یه جایی به دستتون می رسه... وقتی خیلی اتفاقی با هم آشنا میشید... و یهو به خودتون می آید و می بینید که چقدر با هم صمیمی شدید! وقتی مدت ها فقط چند تا خیابون بینتون فاصله هست و همدیگه رو نمی بینید تا زمان مناسبش برسه... نشونه ها دارن میگن هیچ چیز اتفاقی نیست! همه چیز باید سر زمان خودش اتفاق بیفته... بذار دیگران بخندن. بذار فکر کنن ما زیادی فیلم تخیلی می بینیم! یا حتی زیادی ساده یا رویاپردازیم! اما این من و توییم که از خوندن یه کتاب حسای مشترک می گیریم... من و تو میدونیم که همه چیز... مثل یه فیلم می مونه که با یه اتفاق ساده شروع میشه... اما اتفاقات فوق العاده ای با خودش داره! من و تو میدونیم که کجا موسیقی متن شروع میشه تا بفهمونه این همونجاس که نقطه ی کلیدی داستان میشه... شایدم دارم زیادی بزرگش میکنم اما من و تو می دونیم که هیچ چیز اتفاقی نیست! همه چیز انگار نشونه است!
درست مثل روزی که انگار داشتم یه سکانس از فیلمی رو می دیدم که دختری رو صندلی ماشینش تو یه کوچه ی فرعی نشسته بود و می خواست یه اس ام اس بفرسته که سرش رو آورد بالا و همه چیز عوض شد! از تعجب دهنش باز مونده بود... و بعد... وقتی بارها و بارها اتفاقات اون روز رو مرور می کرد به خودش میگفت: "انگار یه قسمت از یه فیلم بود که نگاش می کردم و تو دلم میگفتم:خوش به حال دختره! "
+زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست... :)