چند روز پیش بی هوا و یهویی گفت: موقع رانندگی حواستون باشه! گفتیم: "چطور مگه؟" گفت: "هیچی همینطوری؛ کلی گفتم حواستون باشه." دیروز من با ماشین تصادف کردم(حالا نگران نشید کسی آسیب ندیده فقط هزینه های مالی تحمیل شد) بعدش اومد در گوشم گفت: "مگه نگفتم موقع رانندگی حوستون جمع باشه؟!"
غروب. بعد از کلاس آخر تو سرویس دانشگاه دیدمش. ماشین با خودش نیاورده بود. بهش گفتم این وقت شب نمی ذارم همینطوری بری. سر کوچه اشون تو یوسف آباد که پیاده اش کردم داشت بهم می گفت که از اینجا چطوری مسیر برگشت رو پیدا کنم. طبق عادت با خنده بهش گفتم: "نگران نباش. کسی تو تهران گم نمیشه." داشت از ماشین پیاده می شد دوباره برگشت. گفت: "چند روز پیش این جمله رو تو یه فیلم شنیدم. هیچوقت فیلم بیداری رو نبین. خیلی فیلم اعصاب خوردکنیه. بچهه به مامانش گفت خواب دیدم که تو گم شدی. مامانش بهش گفت: نترس مامان جون. هیچکس تو تهران گم نمیشه. اما بعد مامانه تصادف کرد. حافظه اش رو از دست داد. گم شد و 30 سال بعد پیدا شد."
دوباره برگشت و نگاهم کرد. همونطور که از ماشین پیاده میشد گفت: "خیلی مواظب خودت باش." نگاش کردم. لبخند زدم و گفتم: "باشه. نگران نباش. من سالهاست این جمله رو می گم." گفت: "می دونم. ولی مواظب خودت باش" :)
- ۰ نظر
- ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۰۰