پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خندوانه» ثبت شده است

جواد رضویان, شقایق دهقان و بعضی دیگه از بازیگرای نامدار تو خنداننده ی برتر ثابت کردند که چیزی از خودشون ندارن! هر چی که هست حاصل دسترنج نویسنده ها و طنزنویس هاییه که براشون می نویسن! من فقط می خوام بگم متاسفم که هنوز بعضیاشون نمی دونن که باید به وقتی که مخاطب داره براشون می ذاره احترام بذارن. متاسفم برای خودم! که دیشب با وجود خستگی زیاد به جای این که بخوابم بیدار موندنم و برنامه ای رو تماشا کردم که لبخند هم روی لبم نیورد!

بعضی وقتا باید به بعضی از دوستان گفت: دوست عزیز... کاری را که نمی دانی مکن!

  • یاسمین پرنده ی سفید

یه روزایی بود فکر می کردم حال خوش آدم دست خودشه. یه روزایی بود فکر می کردم میشه خیلی چیزا رو ندیده گرفت. این روزا بعضی وقتا شک می کنم بهش. شاید باید روش رامبد جوانو پیش بگیرم. یه روزایی بود فکر می کردم اگه حالم خوب نیست و بگم خوبم دروغ گفتم. دوست نداشتم دروغ بگم. خیلی روزا در جواب "حالت چطوره" فقط گفتم خدا رو شکر اما... شاید باید خندوانه ای بشم. شاید باید یادم بمونه همونطور که جلوی تلویزیون -عین یاسمین 4 ساله که به خانم رضایی برنامه کودک جواب می داد- میشینم و با تماشاچی هاش با یه لبخند گنده در جواب سوال "حالتون چطوره؟"اش میگم "عالی" سوال اطرافیانم رو هم اینطوری جواب بدم. راستشو بگم؟ خودمم از ناله کردن خسته شدم! خب که چی؟


یوســـف گـــم گــشـتـه بازآیـد به کـنعـان غـم مخور     کـلـبــه احـزان شـود روزی گـــلــســتـان غـم مخور

این دل غـمـدیــده حـالـــش بـه شـود دل بـد مـکـن     ویـن سـر شـوریــده بــازآیــد به سـامان غــم مخور

گـر بـهــار عــــمــــر بـاشــد بــاز بــر تــخــت چـمــن     چتر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

دور گـــردون گـــــر دو روزی بــر مــــراد مــا نــرفـــت     دائــمـــا یــک ســان نـبـاشـد حال دوران غم مخور

هان مـــشـــو نومـید چون واقـف نه‌ای از سر غـیب     باشـــد انـــدر پــــرده بـــازی‌هـای پـنـهـان غم مخور

ای دل ار سـیــل فـــنــــا بـنـیـاد هــســتـــی بـرکند     چون تو را نـوح است کــشتـیبان ز طوفان غم مخور

در بـیـابـان گــر بــه شــوق کــعـبـه خواهی زد قدم     سرزنــش‌هـا گــر کــنـــد خـــار مــغــیـلان غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید     هیچ راهی نــیـسـت کان را نیـسـت پـایان غم مخور

حـــال مـــا در فـــرقــــت جــانــان و ابــــرام رقــیــب     جــمـلــه مـی‌دانـــد خــدای حــال گـردان غم مخور


                                  حـافــظا در کــنـــج فـــقــــر و خــلوت شب‌های تار

                                  تـا بــــــوَد وِردَت دعـــا و درس قــــرآن غـــــم مخور

  • یاسمین پرنده ی سفید