پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

چی شد که اینطوری شد...؟

دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۵۸ ب.ظ

چقدر از هم دوریم. چیزی که برای من باعث ذوقه... برای تو موجب نگرانی. چیزی که من باهاش لذت میبرم. برای تو ارزشش قد یه لبخند خشک و خالیه. چیزی که من باهاش ریسه میرم از خنده... برای تو.... تو جمله ی "آخه تو به چی میخندی" خلاصه میشه...

و من هر روز به این فکر میکنم که چی "تو" رو ذوق زده میکنه... و هرچی بیشتر فکر میکنم... کمتر میفهمم. 

+دنیای ما اندازه ی هم نیست!!!

+یه روزایی هست دلم میخواد خودمو بردارم و برم ... همینطوری فقط برم تا به یه جایی برسم که فقط من باشم و خدا. چقدر خسته ام از هیاهوی شهر و آدماش! دلم میخواد یه هفته تنهای تنها باشم شاید دلم تنگ بشه! شاید وقتی برگردم بتونم لذت ببرم از همه چیز....

+چشمامو باز میکنم. همه چیز سر جای خودشه. بازم میرم سراغ همون همیشگی...

  • یاسمین پرنده ی سفید

از ذوق من تا ذوق تو

دوری

پرنده ی سفید

نظرات  (۱)

  • مهران زرگرزاده
  • خیر پیش دوست عزیز
    پاسخ:
    فعلا امکاناتش فراهم نیست دوست عزیز:)
    به هر حال ممنون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">