پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

زبون باز کوچولو...

يكشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۰، ۱۰:۱۵ ب.ظ

نوشته: بی احساس! دلم برات تنگ شده.

انقدر از خدا عمر گرفتم و تو این چند سال رفاقت اونقدر شناختمش که میدونم دروغ میگه. میشناسمش. به همه همینا رو میگه. حتی میدونم چرا میگه. اما... 

بازم ته دلم قند آب میشه... ته دلم خوشحال میشم... ته دلم دوست دارم که ازش بشنوم که دلش تنگمه، دوستم داره و... 

تصور کن! اگر دوسش داشتم یا کوچیک ترین حسی بهش داشتم این زبون بازی هاش چه کاری دستم میداد؟ 

  • یاسمین پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

نظرات  (۳)

:)))))

امان از اونایی که این طور جملات مثل نقل و نبات تو دهنشون میچرخه و به هر کی میرسن میگن ...

انقدر مخالفم با این اخلاق...

پاسخ:
:)

عجب...😕

پس هم دوستش داری،هم نفرت؟...

عجیبه

پاسخ:
نه... ازش متنفر نیستم! اما دوست داشتنی که دوسش دارم اون دوست داشتنی که مد نظر اونه نیست :)

دل آدمیزاده دیگه 

دوست داره بشنوه این دوستت دارمهای لعنتی رو..حتی به غلط...

پاسخ:
آدمیزاد دوست داره که دوست داشته بشه :) چون آدمیزاد تنها بودن رو دوست نداره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">