پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

گام به گام به سمت آرامش... (2)

شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۵ ب.ظ

در ادامه ی پست قبل...

اولین کاری که کردم این بود که فکر کنم این روزا چی بیشتر از همه وقت منو میگیره؟ یکی سریال! سریالایی که دوسشون دارم و داره از شبکه جم با ترجمه فارسی پخش میشه... "روزی روزگاری", "دروغ گوهای کوچولوی زیبا" و "اوکیا" قبلا هر قسمتی که از دست می دادم برام خیلی مهم بود. دوست داشتم حتما جبرانش کنم. در اولین قدم سعی کردم حساسیتم رو کم کنم. اگه دیدم که بهتر. اگر هم نه که خب عیبی نداره.

و دومی تلگرام. هر روز از صبح که چشم باز می کردم اولین کارم چک کردن تلگرامم بود. و آخرین کار هر شبم هم باز تلگرامم بود. من با نت بیدار میشم و با نت می خوابم. و تمام روز دچار "فوبیای نوتیفیکیشن"ام. این که ذهنم تمام مدت درگیر نوتیفیکیشنام میشه. قدم اول این بود که تمام کانالهایی که تو طول روز وقتم رو با سر زدن بهشون تلف می کردم رو حذف کردم.

و در قدم بعدی... از دیشب تلگرامی که رو گوشیم نصب بود رو پاک کردم. صبح؛ وقتی چشم باز کردم؛ از این که نباید نت رو روشن کنم حس خوبی داشتم. لبخند زدم. دیگه برام درد نداشت. دیگه ترک کردن نت برام زوری نبود.

این بار نه به خاطر این که مدیر عامل گوشی رو قدغن کرده, نه به خاطر این که خانواده مدام بهم میگن "تو همش سرت تو گوشیته", نه به خاطر مشاورای درسیم که بهم میگفتن چند ماه گوشیت رو بذار کنار و نه به خاطر مشاور خودم که بهم میگفت: بیا و قول بده. یه صبح تا شب از اینترنت استفاده نکنی.... به خاطر هیشکدومشون نبود. این بار درد نداشت! این بار خودم و با کمال میل این کارو کردم.

عادت کردن بهش زمان میبره چون تلگرام شده بود نقطه ارتباط من با خیلی چیزا... وسیله ای بود برای کانکت کردن سیستم کامپیوترم با گوشیم. ارتباط با دوستام. استاد راهنمای پایان نامه. گروه های دانشگاه و....

اما... من هنوز زنده ام واین بار حس شکنجه ندارم! حس آزادی دارم! حس آرامش :)


دعا کنید که بتونم این مسیر رو ادامه بدم. تجربه هام رو باهاتون به اشتراک می ذارم :)

و... این پست ادامه دارد...

  • یاسمین پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

نظرات  (۴)

اینجور پست ها رو حتما بذار با جزییات...
من مشتاقانه دنبال میکنم
پاسخ:
چشم بانو :)
موفق بشی رفیق :)

پاسخ:
مرسی سعید :)
می‌تونی به امیدِ خدا... می‌تونی :)


پاسخ:
حنا 3>
این یه موفقیت خیلی خیلی بزرگه ..بهت تبریک میگم 
ترک یه عادتی که خیلی وقته بهش معتاد شدی اراده ی قوی میخواد :)
پاسخ:
اراده نه :) فقط انگیزه ی خوب میخواد :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">