پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

آرزوهای مشترک

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۹ ق.ظ

داشتم فکر میکردم... شاید (یا حتی شاید بهتره بگم حتما) چیزی که تو زندگیای ما کمه هدفه... منظورم هدفای کوتاه مدت نیست. شاید با یه سوال بهتر بتونم منظورمو برسونم: چرا معمولا وقتی آدما ازدواج میکنن لبخنداشون کمرنگ تر از دوره ی مجردیشون میشه؟

مسئولیت زیاد رو قبول دارم اما من فکر میکنم هر آدمی به اقتضای سنش و توانایی هاش قبلا هم مسئولیت هایی داشته که باید از پسشون برمی اومده...

آدما بعد از بچه دار شدن، تمام زندگی و آرزوها و اهدافشون تو وجود بچه اشون خلاصه میشه... شادیشون به شادی بچه هاشون بند میشه... واسه همین اگه اون بچه به سمت اون هدفی که مادر و پدرش براش تو رویاهاش دیدن نره، پدر و مادرش حتی اگه به زبون نیارن دلگیر میشن... چون پدر و مادرا تمام زندگیشون رو برا بچه اشون خواستن...


انیمیشن آپ رو نگاه میکنم و از خودم میپرسم چرا خوشبختی فقط تو انیمیشنا واقعیه؟ پیر مرد و پیر زن... تمام زندگیشون, پول جمع میکردن تا به سرزمین آرزوهاشون برن... بارها و بارها تو شرایط سخت, مجبور شدن اون پول رو بابت چیزای دیگه خرج کنن اما ناامید نشدن، انگیزه هاشون کم نشد... همین بود که حتی بعد از فوت یکی، اون یکی بالاخره خودشو پیدا کرد و رفت دنبال به ثمر رسوندن آرزوی مشترک :)

درد امروز ما اینه که آرزوهامون تو وجود دیگران خلاصه شده! نذار کسی آرزوهاتو ازت بگیره... آرزوهاتو بساز... اما نذار همه ی آرزوت جایی بیرون از دنیای درونیت خلاصه شه...

و من... آرزو می کنم خدا کسایی رو که آرزوهای مشترکی باهات دارن سر راهت قرار بده تا همیشه برای رسیدن به آرزوهای قشنگتون با هم تلاش کنید :)

نظرات  (۴)

  • شاهزاده شب
  • چقد این پستتو میفهمم :)
    پاسخ:
    ببین خودت نمیخوای از اون لبخندا بذارما:))))
    جا داره بگم: مرسی که میفهمی(نیشخند+مشت)
    چقد خوبه که ارزوهای ادم بهم نزدیک باشه نه اینکه مسئول براورده کردن ارزوی کسی باشی:)
    پاسخ:
    خیلی خوب میشه اگه بشه:)

    اینکه لبخدا کمتر و یا کم رنگ تر می شه نمیدونم از چیه اما می دونم تغییر اجتناب ناپدیره.. مسوولیت های قبل ازدواج و بعد ازدوتج اصلا قابل مقایسه نیستن.. وقتی می گرم اصلا یعنی کلا دو چیز متفاوتن

    من قبل از ازدواج خیلی بیشتر کار می کردم اما مسوولیت هام کمتر بود!!!

    حالا ایشالا به این نقطه می رسی و متوجه حرفم می شی..

    اما در رابطه با آرزو..

    خب خیلی خوبه که آدما ارزو داشته باشن ..آرزو یعنی اینکه امید داری ،انگیزه داری.. اما آرزو تا زمانی قشنگه که آرزو بمونه البته از نطر من..

    من به خیلی از آرزوهام رسیدم که روزی پنان با گریه از خدا خواستمشون که اگه جای خدا بودم فکر می کردم اگه اینو به بنده ام بدم دیگه چیزی نمی خواد.. اما خب الان دارمشون و باطم یه آرزوی دیگه دارم

     

    در رابطه با آرزوی مامان باباها هم که یه بخشی رو قبول دارم..اما کدوم ما دنبال آرزوی مامان باباهامون رفتیم که نالان باشیم؟؟ ای کاش به مادر یا یه پدر این پست رو بخونه نظرش رو بگه.. به جر من :)

     

    زندکی چه قدر زود میره شانسم که با ما عشق چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟

    خوبه سایت خوبی داری اگه خواستی یک سری هم به سایت من بزنید

    blogamoozesh.bolg.ir
    پاسخ:
    جاااان؟ o_O

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">