پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۵۰۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرنده ی سفید» ثبت شده است

ژن کانامورایی_ ... و التماس نامه ی من به فرزند گلم!

اول سلام به همگی

با توجه به سروصداهایی که روز جمعه تحمل کردیم تصمیم گرفتم به سبک محسن "آپارتمان نشین" که برای فرزند آینده اش نصیحت نامه می نویسه منم یه التماس نامه برای فرزندم بنویسم:

فرزند نازنینم...

تو را به تمام مقدسات قسم!

اگر در دوران کودکی ات در آپارتمان زندگی می کردیم یا اگه یه وقت روز تعطیل یا غیر تعطیلی رفتیم خونه پدربزرگ مادر بزرگت یا هر کس دیگه... تمام مدت مشغول بدو بدو و کشتی کج گرفتن با وسایل خونه و ایجاد سروصدا نباش

حالا خودمون و وسایل خونه به کنار...

اون بنده خداهایی که طبقه ی پایین هم زندگی می کنن آدمن آخه!

روز جمعه شاید می خوان خونه بمونن استراحت کنن!

یه کاری نکن اگه بچه ی دانشجوی طبقه ی پایین داره واسه امتحان فرداش درس می خونه... من و پدرت رو دائم تو دلش مورد عنایت قرار بده و شخصیت خانوادگیمون رو زیر سوال ببره!!!!

و همش بگه: مقصر اون "بچه" نیست...تقصیر پدر و مادر بیخیالشه!

اوووووووی بچه! با توام... می گم یواش!!!! دارم درس می خونم آخه (.................)

 

پ.ن:بچه ی وروجک رو باید این بلا رو سرش آورد! باشد که به راه راست هدایت گردد!:

برچسب ها: ژن کانامورایی
+  نوشته شده در  شنبه ۲۷ آبان۱۳۹۱ساعت 19:22  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات

پ.ن 95.05.07: آپارتمان نشین همون محسن (آقای بنفش) امروزه :)

منو انقدر عاشق کن...

خشایار اعتمادی رو دوست نداشتم!!! چون فکر می کردم تقلیدی از داریوشه!

اما بعد از "باید به تو برگردم" یکی از طرفدارش شدم!! آلبومی که بعد از مدت ها هنوز بهش گوش می دم و هر بار از شنیدنش لذت می برم:)

امروز فکر می کنم چه اشکالی داره اگه حتی صداش شبیه کس دیگه ای باشه...کسی که صدای زیبایی داره... کسی که ترانه های زیبایی می خونه:)

آلبوم جدید خشایار اعتمادی منتشر شد "تو محکومی به برگشتن"

منو اِنقدر عاشق کن به من برگرده احساسم

یه جوری که تو این دنیا کسی رو جز تو نشناسم

منو اِنقدر عاشق کن جهان از حس من پر شه

هر احساسی به غیر از تو برام دور از تصور شه

منو اِنقدر عاشق کن تموم حرف مردم شم

اگه دستامو ول کردی تو راه خونمم گم شم

منو انقدر عاشق کن که با فکرِ تو دریا شم

به من خوبی نکردی هم نتونم با تو بد باشم

منو انقدر عاشق کن خدا برگرده رو به من

ببینم مردم دنیا نشستن ما رو می بینن

یه جوری که به غیر از تو ندونم فکرِ چی بودم

می خوام یادم بره یک روز که من قبل از تو کی بودم


ترانه سرا : روزبه بمانی

خواننده : خشایار اعتمادی

 

پ.ن: دوستانی که لینک دانلود این آهنگ رو می خواستن... روی جلد سی دی نوشته که می تونید از طریق سایت زیر آهنگارو دانلود کنید:

www.beeptunes.com

دوستانی هم که بخوان این سی دی رو از مغازه ها بخرن... قیمتش فقط ۲۵۰۰ تومنه:)

امیدوارم لذت ببرید وخوشتون بیاد

براتون روزهای قشنگی رو آرزو می کنم به خصوص تو این روزای بارونی

+  نوشته شده در  سه شنبه ۲۳ آبان۱۳۹۱ساعت 18:32  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات


گر در بند دل مانند...در مانند[چشمک]

یه دیالوگ از مجموعه ی کلاه قرمزی ۹۱ رو جایی خوندم و چون خیلی به من مزه داد گفتم واسه شما هم بذارم.

بعضی وقتا از کسایی که انتظارش رو نداری یه چیزایی میشنوی که از چند تا اندیشمند نمیشنوی!!!!!

آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار.
از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه.

وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست که در ُ باز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه.
در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در
بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطر این‌که بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در.
دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه.
یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس. این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.
آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟
فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز می‌شه

 

پ.ن:ببخشید که عکسه به برنامه ی کلاه قرمزی ربط نداشت... اما به نظرمن مربوط بود به جمله ی:

در دل آدم با درد دل ه که باز میشه!!!!

بالاخره هر قفلی یه کلیدی داره دیگه... حتی اگه دل باشه...حتی اگه پیدا کردن کلیدش سخت باشه!

شاد باشید

برچسب ها: کلاه قرمزی
+  نوشته شده در  جمعه ۱۹ آبان۱۳۹۱ساعت 22:50  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات


اتاق روانکاوی

توی وب گردی هام تو سایت روزنه به عکسی برخوردم که برام خیلی جالب بود...

این اتاق روانکاوی زیگموند فروید و تخت او است که همچنان به همان صورت نگهداری می شود
و هرآنچه می بینید؛
دستباف های عشایری ایران است:

آن که روی دیوار است قفقازی ، روی کاناپه فرش قشقایی و روی زمین فرش هریس است.

+  نوشته شده در  سه شنبه ۱۶ آبان۱۳۹۱ساعت 12:3  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات


آیینه

دیدی یه روزایی فقط یه آهنگ رو می خوای گوش بدی؟

توی "ام.پی۳ پلیر" یا هر وسیله ای دیگه ای که داری.... اصلا توی ضبط ماشینت... یه آهنگ هی تکرار میشه و تکرار میشه اما ازش خسته نمیشی؟

صدای این روزای من...صدای زنده یاد فرهاده با ترانه ای از اردلان سرفراز(اگه اشتباه نکنم)

 

قبل نوشت:خوندن این پست رو به کسایی که خودشون دلشون گرفته توصیه نمی کنم.

این پست یه جورایی واسه خودمه انگار... یه خاطره از دیروز!!!

می بینم صورتمو تو آینه... با لبی خسته میپرسم از خودم

این غریبه کیه از من چی می خواد؟ اون به من یا من به اون خیره شدم

باورم نمیشه هرچی می بینم...چشمامو یه لحظه رو هم می ذارم

به خودم می گم که این صورتکه!! می تونم از صورتم برش دارم!!!

می کشم دستمو روی صورتم...هرچی باید بدونم دستم میگه

منو توی آینه نشون می ده... میگه این تویی نه هیچکس دیگه

جای پاهای تموم قصه هام...رنگ غربت تو تموم لحظه هام

مونده روی صورتت تا بدونی حالا امروز چی ازت مونده به جا!

 

آینه میگه تو همونی که یه روز... می خواستی خورشیدو با دست بگیری

ولی امروز شهر شب خونه ات شده...داری بی صدا تو قلبت می میری

میشکنم آینه رو تا دوباره نخواد از گذشته ها حرف بزنه

آینه میشکنه هزار تیکه میشه...اما باز تو هر تیکه اش عکس منه

عکسا با دهن کجی بهم می گن:چشم امیدو ببر از آسمون!!!!

روزا با همدیگه فرقی ندارن...بوی کهنگی میدن تمومشون

+  نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ آبان۱۳۹۱ساعت 18:56  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات


کوروش نازنین تولدت مبارک



۲۹ اکتبر روز جهانی کوروش بزرگ خجسته باد. کوروش نازنین تولدت مبارک...

ای کاش...

خیلی ای کاش ها دارم اما نمی خوام این پست رو طولانی کنم...

به قول سیدعلی صالحی: (نامه ام باید کوتاه باشد...ساده باشد...بی حرفی از ابهام و آیینه... از نو برایت می نویسم... حال همه ی ما خوب است اما "...")

+  نوشته شده در  دوشنبه ۸ آبان۱۳۹۱ساعت 18:0  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

بازدیدکنندگان عزیز

 

به زودی در این وبلاگ یک سریال ۵-۶ قسمتی خواهیم داشت

(نه از این سریال آبدوغ خیاری هایی که شاید تو کانال های دیگه دیده باشیدهااااااا...نه! یه سریال خوب)

خلاصه این که به قول حسین پناهی نازنین: بشتابید بشتابید ولی آهسته

به دوستان خود خبر دهید 

 

+ از شما دعوت می کنم به عکس بی ربطی که در ادامه ی مطلب گذاشتم توجه فرمایید.

هر چند که این قسمت مخاطب خاص دارد

ولی من گذاشتم همه ببینن:

اهم اهم...

خب یه بنده خدایی یه چند وقت پیش یه دوتا عکس گذاشت... اسم پسته چی بود؟ درود بر نژادپرستی؟

قرار شده بود ما هم عکسایی که داریم رو رو کنیم...

خلاصه این که ... هیچی دیگه بدون شرحه...خودتون تو عکس ملاحظه می کنید

از شیر که شیر تر نداریم! شیره ها...همون سلطان جنگل

 

 

اینم محظ انبساط خاطر شما...

شاد باشید... منتظر سریال منم باشید...

به زودی شروع میشه ها... دوستان خود را خبر کنید

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۷ مهر۱۳۹۱ساعت 15:4  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

سال اول دبستان بود.

کلاس بزرگ بود.

یک اتاق پنج دری و روشن بود.

آفتاب آمده بود تو. بیرون پاییز بود

دست ما به پاییز نمی رسید.

شکوه بیرون کلاس بر ما حرام بود.


برگرفته از هفته نامه ی امیدجوان شماره 788

شنبه 1391.6.25

*زنجره:جیرجیرک

**پرپرچه:من تو لغت نامه ی "معین" رو هم نگاه کردم معنی این کلمه رو پیدا نکردم. اگه شما فهمیدید به منم بگید لطفا.

پ.ن۱:این همون پستیه که قولش رو داده بودم. امیدوارم شما هم خوشتون اومده باشه.

پ.ن۲:متن طولانی تر(والبته نه کامل) این نوشته رو می تونید در ادامه ی مطلب بخونید.

  • یاسمین پرنده ی سفید

برای نریمان دعا کنید

فکر می کنم نریمان رو همتون بشناسید...خواننده ی آهنگ های قشنگی مثل "عروسی" ٬" تک و تنها"٫ " نازنین"٫ "وانمود" و...

 

متاسفانه تو یکی از سایتها خوندم که گویا این هنرمند عزیزمون به خاطر یه غده ی چرکی که تو سرش داشته تحت عمل جراحی قرار گرفته و متاسفانه بعد از عمل به کما رفته.

دیدن عکسش توی بیمارستان من رو خیلی ناراحت کرد.

همیشه عادت داشتیم که نریمان رو با لبخند ببینیم...

با تمام وجود سلامتی اش رو از خدا می خوام تا بتونیم باز هم مثل همیشه شاد و خندون ببینیمش.

شما هم برای سلامتی اش دعا کنید.

برچسب ها: نریمان
+  نوشته شده در  دوشنبه ۲۴ مهر۱۳۹۱ساعت 15:58  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات

سلام ارز می کنم!!!!!

این روزا مثل این که به غیر از بعضی مباحث که خیلی داغ شدن...انقدر که گوش آدم رو میسوزنن!!

بحث گوشی هم خیلی داغه. آره؟!

آخه یه ای میل خنده دار بهم رسیده بود گفتم دو مورد خنده دارش رو با شما به اشتراک بذارم بلکه یه ذره حال و هواتون عوض شه!!!!!

 

یکی می گفت:

می خوام گلکسی نوت بخرم، نه به خاطر امکاناتش، نه به خاطر کیفیتش بلکه به خاطر سایزش!!! آخه تنها گوشی موجود دربازاره که از سوراخ توالت رد نمیشه! یعنی عمرا بیفته توی چاه!!!

نتیجه ی اخلاقی ۱:از این به بعد گلکسی نوت دست کسی دیدی مثل من بهش نگو "دسته بیل"!!!!! مردم مثبت نگرن!!!!! به جنبه های مثبتی فکر می کنن که تو بهشون توجه نکردی

 

سوالات رایج مربوط به موبایل:

سال 76: آنتن دهیش چطوره؟
سال 79: چقدر شارژ نگه می داره؟
سال 82: دوربینم داره؟بلوتوث چطور؟
سال 85: دوربینش چند مگاپیکسله؟ صداش چطوره؟
سال 88: تاچه؟ یا از این معمولیاس؟
سال 91: آندرویده؟
سال 94: اخلاقش چطوره؟!
سال 1400: درکت می کنه یا نه؟
سال 1403: به اندازه کافی بهت توجه می کنه؟ یا می خوای باهاش بهم بزنی؟


نتیجه ی اخلاقی ۲:هیچکس تنها نیست!!!!!! مدیونی اگه شک کنی!!!!

 

راستی یه چیز دیگه هم نوشته بود:این روزا آدم جرات نداره با یکی درد دل کنه. یارو تا بهت ثابت نکنه از تو بدبخت تره ولت نمی کنه

اینطوریه واقعا آیا؟ تجربه ی شما چیه؟

 

کجااااا صبرکن... حرفم تموم نشده.... دو تا عکس آپلود کردم واسه شما! برید تو ادامه مطلب اونا رو هم ببینید:

نمی دونم...بهش زنگ بزنم.... نزنم...؟

ای بابا.... این آدما هم چقدر حوصله سر برن!!! نمی تونن یه بازی بهتر از انگری برد بسازن؟ حالا چی بازی کنم حوصله ام سر رفت؟ 


پ.ن:اون پست پاییزی-مدرسه ای نوشته ی سهراب سپهری رو هم یادم هست...ولی دوباره به دستم برنگشته که براتون تایپ کنم بچسبونم:)

پ.ن۲:این روزا حال و روزم بهتره...ممنون از همراهی صمیمانه اتون دوستان



 از شما دوستان دعوت میکنم این عکس(که در ادامه ی مطلب گذاشتمش) رو ببینید و بهم بگید که آیا حقیقت داره؟!!!: 

این عکس (البته با یه سری عکس خنده دار دیگه) با یه ایمیل دستم رسید که بالاش نوشته بود:

یه روز عادی در خوابگاه پسران!!!!!

من خواستم بدونم چقدر حقیقت داره آیا؟

میشه کمکم کنید؟

+ نوشته شده در  یکشنبه ۹ مهر۱۳۹۱ساعت 19:18  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

  • یاسمین پرنده ی سفید

من عاشق پاییزم

پاییز رو دوست دارم چون از گرمای تابستون فراری ام!
پاییز رو دوست دارم چون منو یاد خاطراتی می ندازه که باهاش زندگی می کنم!
پاییز رو دوست دارم چون نارنجیه
چون صدای خش خش برگای پاییز رو دوست دارم
چون عاشق بارونم!
چون تنها فصلیه که تعادل داره.....نه گرم گرمه....نه سرد سرد

پاییز یعنی اعتدال! یعنی خاطره!پاییز یعنی رنگ!

پاییز رو دوست دارم چون خودشه!!!! شبیه هیچ فصل دیگه ای نیست!!!



پ.ن۱:یه پست مدرسه ای "کپی کن تایپ کن بچسبون" داشتم که فعلا اصل مطلب دستم نبود که بتونم تایپ کنم بچسبونم اما وعده می دم که بذارم براتون!نوشته ای از زنده یاد  سهراب سپهری نازنین ه.

پ.ن۲:من عاشق این منظره ی پاییزی ام:)

پ.ن۳:این روزا زیاد سرحال نیستم...اگه دیر به دیر سر می زنم یا اگه کامنتام مثل همیشه نیست لطفا دلگیر نشید

برچسب ها: پاییزخزان زیبا
+  نوشته شده در  چهارشنبه ۵ مهر۱۳۹۱ساعت 16:7  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید
سلام دوستان

تو پست قبل گفتم نتونستم عکسام رو آپلود کنم

امروز برگشتم که آپلودشون کنم

و موفق شدم

نظرات این پست غیر فعاله...لطفا از طریق قسمت نظرات پست قبل بنده رو از نظراتتون نسبت به این دوتا موجود کوچولوی بامزه  آگاه کنید

عکسا رو در ادامه ی مطلب مشاهده کنید... ببینید قوقوری جون اولی چه لبخند زیبایی تحویل دوربین داده

اون فسقلی دومی هم که دیگه بدون شرحه

ادامه ی مطلب

+  نوشته شده در  چهارشنبه ۲۹ شهریور۱۳۹۱ساعت 9:53  توسط یاسمین |
پ.ن: (95.5.5: عکسها از بین رفتن :) )
قورباغه!
یه سوالی هست مدت هاست ذهن ِ منو مشغول کرده ..

من میخوام ببینم اونی که داشت زبان فارسی رو اختراع میکرد

اون روز اول …

چی شد که تصمیم گرفت قورباغه ق اولش«ق» باشه غ دومش«غ» ؟


 

پ.ن۱: دوتا عکس قورباغه می خواستم بذارم اما هر کاری کردم آپلود نشد اما می ذارمشونبه زودی

پ.ن۲: دوستان من تو وبلاگ گروهی امون"جمع ما" هم به روزم... خوشحال میشم اگه سر بزنید

+  نوشته شده در  دوشنبه ۲۷ شهریور۱۳۹۱ساعت 13:13  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

درود

چند وقت پیش یه ای-میلی دستم رسید که یه کم طولانی بود اما به حدی قشنگ بود که تصمیم گرفتم برای شما هم بذارم تا بخونید.

باور کن ارزش خوندن رو داره...نمی تونی باور کنی که یه کار کوچیک می تونه باعث چه چیزایی بشه که فکرشم نمی کردی!!!

پ.ن۱:برای خوندن داستان لطفا به "ادامه مطلب" مراجعه کنید

پ.ن۲:این دو تا عکس رو دوست دارم... دومی که تو ادامه مطلبه یه جور صندوق صدقات با طرح جدید و ابتکاری که خیلی ازش خوشم اومد.

لبتون پر خنده و دلتون شاد

  • یاسمین پرنده ی سفید

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.

او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم ، نه دزد دین. اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.
پ.ن:دزد هم دزدای قدیم...
پ.ن۲: به عکسای بالا دقت کنید...فقط اسم کلاغ بیچاره بد در رفته:(
+  نوشته شده در  چهارشنبه ۱۵ شهریور۱۳۹۱ساعت 13:40  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات

جهان زیبای ما



سلام.

شنیدم که انگار دیروز تولد مایکل جکسون بوده. راستش من از اول طرفدار این خواننده نبودم و حقیقت اینه که زیاد هم ازش خوشم نمی اومد...تا روزی که آهنگ erth song اش رو شنیدم که راجع به نابودی کره ی زمین ماست...انگلیسی من خیلی خوب نیست که معنی همه اش رو بفهمم اما همین که فهمیدم از بین رفتن این کره ی خاکی انقدر براش مهم بوده که خواسته حداقل ناراحتی اش رو نشون بده باعث شد نظرم نسبت بهش عوض شه.

این دنیا برای همه ی ما مهمه...چون اگه زمین نباشه هیچ کدوم از ما نیستیم!

شاید تولد مایکل جکسون بهونه ای بود واسه ی نشون دادن این عکس!

و بهونه ای بود واسه گفتن این که:

۱.تا کسی رو نمیشناسید راجع بهش "قضاوت" نکنید این چیزیه که همیشه به خودم هم می گم:)

۲.کره ی زمین زادگاه اول همه ی ماست باهاش مهربون تر باشیم:)

۳.تولد مایکل جکسون هم مبارک

خوشحال میشم نظرت رو بدونم

راجع به عکس

راجع به حرفام

حتی راجع به مایکل جکسون

و هر نظر دیگه ای که داری:)

+  نوشته شده در  پنجشنبه ۹ شهریور۱۳۹۱ساعت 15:4  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات

دربی 91 قسمت دوم
پست قبل مربوط به قبل از بازیه و این پست واسه بعد از بازی

می گن نیمه ی اول بازی خیلی خوب بود اما من از دقیقه ی ۴۱ موفق به دیدن بازی شدم بنابراین موفق نشدم قسمت هایی از بازی که می گن خوب بوده رو ببینم... و خب نتیجه هم همونطور که انتظار می رفت مساوی بدون گل بود و جذابیت خاصی نداشت...

اما بازی یه طرف... حرکتِ زشت تماشاچیا یه طرف!!!

یعنی من این طوری بودم:

گوجه فرنگی و بطری آب و ... از همه بدتر سنگ!!!!

نکته ی جالب اینه که هم تماشاگرای آبی و هم قرمز از مصالح یکسانی استفاده می کردن!! یعنی انگار در یک برنامه ریزی دقیق با خودشون مثلا یک کیلو گوجه فرنگی برده بودن ورزشگاه(این خنده واقعا از شادی نیستا...هنوزم که بهش فکر می کنم شوک میشم!!!!)

بعد اون بنده خدایی که سنگ پرت می کرد که یکی اش هم خورد تو سر یکی از بازیکنا فکر نکرد که اگه باعث مرگ طرف بشه چی میشه؟

واقعا دیروز که اون صحنه هارو می دیدم با خودم فکر می کردم که ما ایرانیا با اون فرهنگ غنی...به کجا داریم میریم؟!!!!

ما همیشه از دیگران ایراد می گیریم اما اشتباهات خودمون رو نمی بینیم؟!

یا نمی خوایم ببینیم؟ یعنی کسی که سنگ می اندازه نمی دونه کارش اشتباهه یا واقعا سرش رو کرده زیر برف؟!!!!!

یعنی چیزی به اسم وجدان هنوز بین ما آدما وجود داره آیا؟

پ.ن:این عکس شاید ربطی به پستم نداشته باشه...اما خواستم بگم من از این دست عکس ها کم ندارم... دوستی سگ و گربه - گربه و جوجه - گربه و موش و... (البته این توضیح رو بدم که قصد توهین به هیچکس رو ندارم و منظورم هیچ نوع تشبیهی نیست) اما فقط می خوام بگم:

وقتی حیونایی که داستان دشمنی هاشون همه جا هست، دیده شده که می تونن با هم دوست باشن و حتی به هم کمک کنن...

پس چطوره که ما آدمها که اشرف مخلوقات هستیم،،، نمی تونیم نظرات مخالف رو تحمل کنیم

حتی یه بازی ساده که می تونه نقش یه تفریح سالم رو داشته باشه رو تبدیل می کنیم به میدون جنگ؟!

 چرا نمی تونیم با هم مهربون باشیم و باور کنیم که همه امون "انسانیم"؟!!!!

 

پ.ن۲: مثل همیشه می دونید که اینجا نظرات آزاده و از شنیدن نظراتتون خوشحال میشماگه من زیادی بدبینم...اگه به نظرت یه مساله ی کوچیک رو زیادی بزرگ کردم...اگه دارم این مساله رو به اشتباه به مسائل بزرگتر تعمیم می دم...خوشحال می شم بهم بگی

+  نوشته شده در  شنبه ۴ شهریور۱۳۹۱ساعت 17:29  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات

دربی 91
یه زمانی پرسپولیسی دو آتیشه بودم که یه بازی هم از دستم در نمی رفت...

اما الان دربی رو هم به زور می بینم!!!!حالا درسته که پرسپولیس این فصل بد کار کرده...

درسته که من همش تو این فکرم که بعضی بازیکنا چطوری تو زمین سرشون رو بالا می گیرن؟

چطوری وقتی هوادارا بازیکنایی مثل پروین و عابدزاده یا مثل انصاریان و فنایی و ... رو فراموش نکردن می تونن اسم بازیکن حرفه ای رو خودشون بذارن...

اما...

 یه پرسپولیسی همیشه خونش قرمزه...حتی اگه نتونه اسم ۱۰ تا بازیکن قرمز پوش امروز رو بگه!!!!

+  نوشته شده در  جمعه ۳ شهریور۱۳۹۱ساعت 17:35  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات

آرامش روستا

سلام به همگی

نمی دونم چند تاتون تا حالا این شانس رو داشتید که تو ایوون یا زیر سقف آسمون بخوابید.

دو شب پیش برای اولین بار این شانس رو داشتم که تو ایوون بخوابم جایی دور تر از شهر عزیزم تهران... رو ایوون خوابیدم و ستاره ها رو نگاه کردم ستاره هایی که حتی تو روستا هم کمتر از قبل خودشون رو نشون می دن.

و صبحش با صدای زنگوله ی گاو و شیهه ی اسب ها از خواب پاشدم...

حس عجیبیه.... انگار احساس می کنی جزئی از طبیعت شدی!

این حس رو با هیچی نمیشه عوض کرد...

من انقدر زادگاهم (تهران) رو دوست دارم و انقدر به این شهر بزرگ عادت کردم که فکرشم برام سخته که بخوام جای دیگه رندگی کنم اما بودن تو روستا و تجربه ی چند روزه ی آرامش اونجا رو نمیشه با چیزی عوض کرد!

تو ایوون وایمیسی و اومدن مه رو تماشا می کنی که تو یه لحظه می آد و همه جا رو سپید می کنه و چند دقیقه ی بعد دوباره همه چیز به شرایط عادی بر میگرده!

شما چی؟

تاحالا آرامش روستا رو تجربه کردید؟

تاحالا قبل از خواب این شانس رو داشتید که ستاره ها رو بشمارید؟

تجربه ی شما چیه؟

+  نوشته شده در  چهارشنبه ۱ شهریور۱۳۹۱ساعت 13:37  توسط یاسمین |   آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید
نادیا دلدار گلچین هم از بین ما رفت

خدایش بیامرزد...روحش شاد و یادش گرامی

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۶ مرداد۱۳۹۱ساعت 14:44  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

سلام

می دونم شاید یه کم دیر شده باشه واسه گفتنش اما...

این چند روز حتی یه ثانیه هم نتونسته بودم سر به اینترنت بزنم...

فقط خواستم با زلزله زده های آذربایجان شرقی ابراز همدردی کنم و بگم

فقط از خدا می خوام که رفتگان رو بیامرزه و به بازماندگانشون بردباری بده و آسیب دیده ها رو هر چه زودتر شفا بده.

امیدوارم آبادانی این شهرها مثل بم نشه...امیدوارم که هر چه زودتر دوباره خبرهای خوب و خوش از آبادانی و بازسازی مناطق تخریب شده بشنویم

ایران سرسبز و آباد آرزوی همه ی ماست...

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۶ مرداد۱۳۹۱ساعت 13:19  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

مدال طلای سوریان رو اول به خودش بعد به همه ی ایرانیان ایران دوست تبریک می گم

انقدر از این خبر خوشحال شدم که نمی دونستم باید چی کار کنم...

تا باشه همیشه خبرهای خوب باشه

خبر شادی...مدال طلا...پیروزی

سوریان دستت درد نکنه خسته نباشی

خوشبختانه مدال ها فقط به سوریان ختم نشد...

آفرین به همه ی مدال آوران...

امید نوروزی(کشتی فرنگی)، قاسم رضایی(کشتی فرنگی)،بهداد سلیمی(وزنه بردار)--- طلایی ها

احسان حدادی(پرتاب دیسک)،سجاد انوشیروانی(وزنه برداری)، نواب نصیرشلال(وزنه برداری) ---نقره ای ها

کیانوش رستمی(وزنه برداری) --- برنز

 

شنیدم که آقای بنا(سرمربی کشتی) گفته که هر پاداشی که می خوان بهش بدن رو به سعید عبدولی می خواد بده که به خاطر اشتباهات داوری نتونست مدالی بگیره:(

نمی دونم خبر درسته یا نه...اما چه درست باشه و چه غلط هیچ فرقی نمی کنه.

من یکی که برای آقای بنا خیلی احترام قائلم:) (نه به خاطر این خبر...به خاطر تمام زحمت هایی که برای کشتی کشیده)

و به سعید عبدولی هم می گم که نگرفتن مدال هیچی از توانایی های شما کم نمی کنه...همه ی ما می دونیم که شما زحمتتون رو کشیدید...

خسته نباشید

پ.ن:دوستان این پست باعث نشه پست قبلی رو نبینید

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۶ مرداد۱۳۹۱ساعت 15:8  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

نمی دونم تا حالا این حس رو داشتی یانه؟

بعضی روزا هست که آدم از ته قلبش می خواد کل کائنات رو صدا کنه و بگه

:باور کنید...باور کنید به مردن راضی ام!!!!

اما بعد وقتی یاد کسایی می افتی که دوسشون داری...

پشیمون میشی...!!

ولی... من که تا اطلاع ثانوی قهرم!!!!

با کی؟

با کسی که همه میگن از همه مهربون تره! درد دل همه رو میشنوه!

باهاش قهرم چون خیلی وقته که دیگه به حرفام توجه نمی کنه! انگار اصلا منو نمی بینه!

می دونم وقتی اینو پست می کنم...فردا یا پس فردا پشیمون میشم!

اما دلم می خواد پستش کنم!!!!!!!

باید این حرفا رو بگم...باید تو جمع بگم تا بدونه این دفعه دیگه واقعا ازش ناراحتم...این دفعه دیگه دارم جدی می گم...خیلی دلم گرفته ازش...خیلی!

پ.ن:هر کی بعد از خوندن این پست پشت سرم بگه دیونه است...حلالش می کنم!!!!

(اما فقط واسه این پست ها!!!!!)

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۵ مرداد۱۳۹۱ساعت 17:7  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

یه آدرس سایت تو قسمت پیوندهای روزانه ی وبلاگم اضافه کردم به اسم "عکس های پانارومایی"

عکس های جالبی داره که اگه سرعت اینترنتتون خوب باشه تو قسمت "all panaromas" می تونید ببینید.

وقتی عکس رو انتخاب می کنید و کامل لود میشه می تونید عکس رو به صورت ۳۶۰ درجه به هر طرف(بالا-پایین-چپ و راست) بچرخونید و حتی رو عکسا زوم کنید.انگار یه جا وایسادید و می تونید بچرخید و هر طرف رو می خواید نگاه کنید.

ای-میلش برام  اومده بود.

منم هنوز فرصت نکردم همه ی عکساش رو نگاه کنم ولی به نظرم خیلی جالب اومد.

گفتم با شما هم در میون بذارم شاید دوست داشته باشید

 

پ.ن:اگه زبانش انگلیسی نبود عکس یه پرچم کوچولوی انگلیس هست که اگه روش کلیک کنید انگلیسی میشه.

+ نوشته شده در  شنبه ۱۴ مرداد۱۳۹۱ساعت 14:3  توسط شقایق و یاس 

همیشه زیر سایه ی چوب فلک بود دل ما

(...)

یادش به خیر صدای پات رو تن سنگفرش حیات!

فرار می داد غصه هارو تنها یه دونه آبنبات!

...

توشب خاطرخواه شدن...هق هق من یادش به خیر!

حال پریشون دل عاشق من یادش به خیر!

 

همه ی سهم من از زندگی شد:یادش به خیر!

مزه ی پیاله ی تشنگی شد:یادش به خیر!

 

قسمتی از ترانه ی یادش به خیر "یغما گلرویی" در کتاب ""بی سرزمین تر از باد"

6مرداد تولد این ترانه سرای عزیز بود.

آقای گلرویی تولدتون مبارک

دلتون شاد و لبتون پر خنده...عمرتون طولانی و رویاهاتون سبز...

با آرزوی سلامتی و روزهای خوش برای شما...میلادتون مبارک

 

پ.ن۱:با توجه به استقبالی که از پست قبل نشد گفتم تا دیرتر از این نشده این تبریک تولد رو پست کنم که تو صف انتظار مونده بود واسه پستی که خودش دیرش شده بود!

 پ.ن۲:اگه این ترانه رو انتخاب کردم از بین اون همه ترانه ی زیبا...دلیلش اینه که فکر کنم تکه کلام خیلیامون این روزا شده:"یادش به خیر"!!!

پ.ن۳:یادش به خیر!!!!!:|


+ نوشته شده در  شنبه ۷ مرداد۱۳۹۱ساعت 14:32  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

هی من می گم تکنولوژی بده...هی شما بیاید دفاع کنید.

چه چیز تکنولوژی خوبه؟

نهنگ ها و پنگوئن ها مسیرشون رو گم می کنن و از جاهایی که نباید سر در می آرن!

چرا قبلا همچین اتفاقی براشون نمی افتاد...شما می گید دلیلی به جز امواج ساخت بشر داره؟

 

حالا زندگی خودمون رو نگاه کنید!

همین پکیج!

مگه آبگرمکن چه ایرادی داشت؟

قبلا حموم فقط به آب و گاز وابسته بود....

اما حالا به لطف پیشرفت تکنولوژی... در صورتی که شما برق٬ آب٬ یا گاز نداشته باشید نمی تونید از حموم استفاده کنید

بدون وجود گاز یا برق٬ آب انقدر یخ میشه که...

حالا فکر کن تو حمومی و کسی هم خونه نیست و اول همه جا تاریک میشه و بعد هم آب میشه یخ! آدم حس بودن توی یخچال های قطبی بهش دست می ده!

این بلایی بود که سر من اومد

این قطع برق هم داستانی شده واسه خودش

 

پ.ن:می خندی؟

خوبه بگم انشالله سرت بیاد ببینی چه حالی میشی؟

نه بابا...دلم نمی آد بگم...پس بخند!چون از قدیم گفتن خنده بر هر درد بی درمان دواس!

پ.ن۲:دوستی می گفت:"

تروخدا دیگه تکنولوژی بیشتر از این پیشرفت نکنه! ما نمی‌تونیم بخریم هی الکی حسرت می‌خوریم..."

اما من دلیل قانع کننده تری آوردم براتون

تکنولوژی هربدی که داشته باشه...این خوبی رو داره که اجازه می ده بی دردسر بهش بخندیم!با صدای بلند

+ نوشته شده در  شنبه ۷ مرداد۱۳۹۱ساعت 11:4  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات
  • یاسمین پرنده ی سفید

این مطلب که می خونید یک "بردار-تایپ کن- بچسبون" از هفته نامه ی امید جوان شماره ی  781 مورخ 31 تیر ماه 91 ه(صفحه ی 17).

به نظر من جالب اومد...شما هم بخونید شاید برای شما هم جالب باشه!

 

یک خبرنگار خارجی به نام "توماس اردبرینک" که خبرنگار دائمی "ان.آر.سی" در ایران است در نوشته ای متفاوت به وضعیت زندگی مردم ساکن پایتخت نگاه کرده است.

به گزارش پارسینه, اردربرینک در این مقاله نوشته است:

هنوز پس از 6سال سکونت در این کلان شهر نمی دانم تهرانی ها از کجا پول در می‌آورند!!!! بسیاری افراد در نگاه اول به نظر می آید که هیچ درآمدی ندارد یا درآمدشان 300 یورو بیشتر نیست.

300 یورو نسبت به پولی که برای زندگی در تهران لازم است انعامی بیش نیست. با علم براین که تورم در ایران بالاتر از 25 درصد است نظام همگانی پرداخت هزینه خرید خانه با اقساط وجود ندارد و کمک هزینه هایی که دولت به بیکاران می دهد در حداقل قرار دارد, این پدیده که ساکنان تهران باز هم دستشان به دهانشان می رسد یک راز عجیب است.

البته چنین نتیجه باید گرفت که وضع زندگی تهرانی ها دشوار است,با همه ی دشواری ها مردم باز هم پول برای خرج کردن دارند.

این احتمالا به خلاقیت بی انتهای آنان دربه دست آوردن سود برمی گردد.کسی که در ایران می خواهد سود کند باید 24 ساعت در فکر پول باشد.

 

(اگر علاقه مند شدید بقیه ی متن رو در ادامه ی مطلب بخونید)

  • یاسمین پرنده ی سفید