داشتیم با هم حرف می زدیم. چیزی که همیشه بهش اعتقاد دارم رو گفتم. این که: به نظرم اگه مشکلات آدما رو با هم جابه جا کنن. هیچکس از پس مشکلات یه آدم دیگه بر نمی آد. من فکر می کنم خدا به هر کس به اندازه ظرفیتش سختی می ده. اما خب یه وقتایی هست که دیگه ظرفیت آدما پر میشه... یه وقتایی تحمل کردن مشکلات اونقدر سخته که آدم حس می کنه بیش از توانشه.
گفت: ولی آدما جوری ساخته شدند که با هر شرایطی بسازن.
گفتم: شاید... ولی به چه قیمتی؟
گفت: به قیمت این که زنده ایم!
گفتم: زنده ایم؟ یا زندگی می کنیم؟ این دوتا خیلی با هم فرق دارن:)
گفت: نه... آدما با سختی که زندگی نمی کنن... فقط زِندَن! همون "زنده ایم".
چیزی نمی تونستم بگم جز این که یه لبخند بزنم...
+ و مرگ مردن نیست! و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست. من مردگان بیشماری را دیده ام که راه می رفتند, حرف می زدند, سیگار می کشیدند و خیس از باران, انتظار و تنهایی را درک می کردند, شعر می خواندند, می گریستند, قرض می دادند, می خندیدند و گریه می کردند... "حسین پناهی"
- ۳ نظر
- ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۱۱